۱۳۸۶/۰۴/۰۴

هادی غفاری به نقل از حضرت امام گفت: امام(ره) تا روزی كه از دنيا رفت هنوز قائل بودند كه بايد حرمت آقای بندر صدر را حفظ كرد و حتي روزی هم كه امام (ره) طرح عدم كفايت سياسي كه از سوي مجلس رای آورده بود را تنفيذ كردند به اطرافيان فرمودند مواظب باشيد آقای بني‌صدر له نشود، ممكن است جاي ديگری مفيد باشد.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۶/۰۴/۰۳

مینا اسدی

پیراهنم را می بینی ؟

آن را برای مراسم"سعید" خریده ام

و در عزاهای بی شمار پوشیده ام.

کفش هایم را می بینی؟

آن را برای مراسم"رحمان"خریده ام

و در عزا ها ی بی شمار پوشیده ام.

شالم را می بینی؟

آن را در هر دو عزا به سر داشته ام

و در عزا ها ی بی شمار دیگر.

و اما آن پیراهن گرد گرفته ی گلدار

که هرگز نپوشید مش

آن را برای روز بازگشت به میهنم خریده ام!


۱-"سعید سلطانپور" شاعر انقلابی که در رژ یم اسلامی به جوخه ی اعدام سپرده شد.

۲-"رحمان هاتفی" روزنامه نگار،اولین سردبیر روزنامه ی کیهان پس از پیروزی قیام مردم که در زندان رژیم به طرز مشکوکی در گذشت.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۶/۰۳/۲۶

زمستان

سلامت را نميخواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
وگر دست محبت سوي كسي يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس ، كز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريك
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است ، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك ؟
مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي
منم من ، ميهمان هر شبت ، لولي وش مغموم
منم من ، سنگ تيپاخورده ي رنجور
منم ، دشنام پس آفرينش ، نغمه ي ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در ، بگشاي ، دلتنگم
حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد
تگرگي نيست ، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است .

مهدی اخوان ثالث

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۶/۰۳/۲۵

غم این خفته چند...
نيما يوشيج

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او
آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر،
در جگر اما خاری
از ره این سفرم می شکند.
نازک آرای تن ساقه گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند.
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
به عبث می پایم
که به در کس آید،
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند.
مانده پای آبله از راه دراز
بر در دهکده مردی تنها،
کوله بارش بر دوش
دست او بر در می گوید باخود
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۶/۰۳/۲۳

تجدید عهد

مینا اسدی

خفه شوید آقا!
شما هم ساکت باشید خانم!
- فقط چند ثانیه-
و فریاد کودکان گرسنه‌ی جهان را بشنوید.

وقتی که نازپروردگان شما
ویتامین های اضافه را استفراغ می‌کنند
و بانگ «ادعا» هایتان
گوش فلک را کر می‌کند
خفه شوید آقا!
و شما هم چند ثانیه
- فقط چند ثانیه –
زبان به دهان بگیرید خانم!
و بگذارید صدا به صدا برسد
و صدای «عاطفه» ها
فریاد «زهرا»‌ ها
و وحشت «کبرا» ها
در هیاهوی «حقوق بشر» تان
گم نشود
و دم به ساعت
با من «شرط بلاغ» نگویید
و نامه‌های فدایت شوم
اندر فواید «تجدید نظر» ننویسید


«نظر» چه می‌‌داند چیست؟
نفس‌اش در نمی‌آید
نبض‌اش به سختی می‌زند
دریچه‌های قلب‌اش بسته است
نان ندارد
کار ندارد
خانه ندارد
خون می‌فروشد
بچه‌ «تودلی» می‌فروشد
زن می‌فروشد
خودش را می‌فروشد

گرسنگی «نظر»‌ نیست
تشنگی «نظر» نیست
بیکاری «نظر» نیست
بیماری «نظر» نیست
دربدری «نظر» نیست
مرگ کودکان «نظر» نیست
قطع دست و زبان «نظر» نیست
سنگسار زنان «نظر» نیست
عریانی آن حقیقتی‌ست
که شما
- دبنگان بی بو و خاصیت
و حقیران ارزان فروش-
با عینک سود و زیان
می‌بینید
و برآن دیده فرو می‌بندید
نه
من هنوز
آردهایم را نبیخته‌ام
و الک‌‌‌ام را نیاویخته‌ام

اگر «بوش» آقای جهان شود
اگر «پاپ» دست همه‌ی ملاها را ببوسد
اگر «شما» تخم همه‌ی «بالایی» ‌ها را دستمال کنید
اگر «چاوز» انشاءالله گویان
کون «احمدی‌نژاد» را بلیسد
و - حتا-
اگر «مارکس» از گور خویش برخیزد
و فرمان آتش بس دهد
من تجدید نظر نمی‌کنم

من
از همین‌جا
از راهروهای تنهایی‌ام
و از تاریک‌ترین نقطه‌ی تبعیدم
با همه‌ی پابرهنگان
با همه‌ی گرسنگان
با همه‌ی آوارگان
با همه‌ی تن‌فروشان
با همه‌ی مادران
و با زنان
با زنان
و با زنان
تجدید عهد می‌کنم
که تا در بر این پاشنه می‌چرخد
در نگاهم به جهان
«تجدید نظر» نکنم


مینا اسدی – پاییز دوهزار و شش - استکهلم

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۶/۰۳/۱۲

ايران، سرزمين شيران

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed