۱۳۸۴/۱۱/۰۵

مگر ميشود خورشيد را كشت؟
منبع: سايت ديدگاه
همنشين بهار
زمستان سال ۵۷ با هواي سرد و « گرگ و ميش »اش، بهمن را انتظار ميکشيد ! امّا نه « بهمن »ي که بيايد و همه را از دَم، زير بگيرد ! آن سالِ پُر ماجرا، آبستن حوادثِ تازه بود
سازمان سيا، که خروش مردم را دست کم ميگرفت، پس از واقعه ميدان ژاله و « ۱۷ شهريور » نيز، فيس و افاده ميآمد همه چيز امن و امان است « ما اوضاع را تحت کنترل داريم... حتي ايران در شرائط پيش از انقلاب هم نيست.» ! امّا... بهمن، گوشش به اين حرف ها بدهکار نبود ! سرازير شد
هيچکس نمي دانست دو يا سه هفته ديگر همه چيز « کُن فَيکون » خواهد شد
هنوز قال ساواک کنده نشده بود امّا شکنجه گرانِ آينده، براي سرکوب آزاديخواهان دوز و کلک مي چيدند. عملهِ استبداد که حتي امکان ندادند هنگام ورود خميني در بهشت زهرا ــ مردم، صداي پدر رنجديدهِ ناصر صادق يا مادر بزرگوار رضائي ها را هم بشنوند ــ اينک در دعواهاي دروني خويش فاش مي کنند که هفته هاي نخستِ پس از سرنگوني شاه، «دستور کار اولين جلسات سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، براندازي مجاهدين خلق بود و روي همين حساب قرار شد از هر راهي که ممکن است آنان را به تقابل کشيده، براي هميشه از سر راه بردارند» . آخوند محمد يزدي نيز در خاطرات خويش به صراحت آورده است که براي اين منظور زير پاي خميني ــ که البته او خودش همه را لب جوي آب مي بُرد و تشنه برميگرداند ــ نشسته است
جّو سازي عليه نيروهاي ترقيخواه آغاز شد، مرتجعين با دست گذاشتن بر بي تجربگي و ضعف طرف مقابل ــ مُدام آتش تهيّه مي ريختند و اسباب فتنه ميشدند تا جائي که آيت الله طالقاني به وضوح گفت: دارند زير پاي انقلاب پوست خربزه مي گذارند... امثال سعيد سلطان پور و ساعدي و آشوري و پاک نژاد و مسکوب و دانشور و شاملو... و همه آزاديخواهان، ابرهاي سياه و تيره را در آسمان آبي و پُر ستاره انقلاب ميديدند و رنج ميبردند. ارتجاع حاکم هر روز فيل جديدي هوا ميکرد و بامبول تازه در ميآورد. بيهوده نبود که مجاهدين آن همه از فتنه ارتجاع سخن مي گفتند و تهديد اصلي را « بُروز زودرس جريان راست ارتجاعي» ميدانستند
چهارم بهمن ماهِ سال ۵۷ که «راهبر مجاهدين» تازه از زندان شاه آمده بود با اشاره به توطئه استبداد و ارتجاع گفت:
مگر ميشود خورشيد را كشت؟
مگر ميشود باد را از وزيدن بازداشت و باران را از باريدن؟
مگر ميشود اقيانوس را خشك كرد؟
مگر ميشود بهار را از آمدن بازداشت و مانع روييدن لاله ها شد؟
مگر ميشود ملتي را تا به ابد اسير نگهداشت؟ نه! اين خواست خدا و ارادهٌ خلق است، سنّت تاريخ است، قانون اجتماع است… بشارت همهٌ انبيا، پيام آوران، مصلحين و انقلابيون بزرگ جهان است كه خلق پيروز ميشود... ما در آغاز راهيم. راهي بس طولاني و دراز، اما آينده تابناك است
انگار همين ديروز بود ... ياد باد آن روزگاران ياد باد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed