۱۳۸۵/۰۱/۱۰
نگرانی عفو بين الملل از اجرای حکم اعدام ولی الله فيض مهدوی
بنابه "گزارش کميته بين المللي عليه اعدام" روزگذشته ، چهار شنبه ۲۹ ماه مارس، سازمان عفو بين الملل با انتشار يک اطلاعيه علني نسبت به خطر اعدام ولی الله فيض مهدوی اخطار داد و اعلام کرد که بعد از اعدام حجت زماني رژيم اسلامي تهديد به اجراي حکم اعدام ولی الله فيض مهدوی ۲۸ ساله را نموده است.
عفو بين الملل، خواهان لغو حکم اعدام ولی الله فيض مهدوی که بجرم هواداری از سازمان مجاهدين خلق در سال ۲۰۰۱ دستگير و در زندان گوهردشت کرج زنداني شده است، شده و از همگان دعوت کرده است که به اين حکم اعتراض کنند
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۵/۰۱/۰۷
۱۳۸۵/۰۱/۰۱
سال نو را با اميد آغاز کنيم
بصير نصيبی
دوست و همراهی از من پرسيد سال قبل را چگونه ديدی گفتم: شادی هايمان فزون تر از درد هايمان بود.
می دانم که سال پيش هم رژيم سفاک کُشت، شکنجه کرد، سرکوب کرد، سنگسار کرد، اما اميد به پيروزی، در دل ها شعله هايش برافروخته تر شد، شبه اصلاح طلبان داخل حکومت بی اعتبارتر از گدشته به کنار گود رانده شدند و رژيم چهره بدون رتوش خود را به نمايش گذاشت. مردم اما نشان دادند، از چهره عريان حکومت نيز وحشتی ندارند، زنان برای فرامين حکومتی پشيزی ارزش قايل نشدند، اعتراضات نسبت به دوران فريب خاتمی گسترده تر و پر دوام تر شد، رژيم هر چه بيشتر تهديد می کند مردم به او بی اعتناتر می شوند، سعی و تهديد حکومت برای کشاندن مردم به سوی صندوق های رای بی نتيجه ماند و جهان دريافت که مردم اين حکومت را در کليت آن پس زده اند، امسال با به تخت نشستن دولت مهرورزی! فرصت طلايی در اختيار داريم که اگر به خوبی ار آن بهره بگيريم اينان مهرشان! را ازسر مردم اسير ايران کم خواهند کرد. سال نو را با اميدآغاز کنيم ، اميد به پيروزی، اميد به سالی پر بار، به سالی سرشار از شادی وشعف.
با بهترين آرزوها بصير نصيبی، 18 اسفند 84 زاربروکن
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۱۲/۲۸
۱۳۸۴/۱۲/۲۶
۱۳۸۴/۱۲/۲۲
بوته وباروت (برای چهارشنبه سوری)
ای هموطنان بوته وباروت بياريد
بر شيخ همه آتش و بر قلبِ خودی عشق بکاريد
درهرگذر و کوچه وبرزن
شب را بدريد، نور بباريد.
درشهرهمه، هلهله زن پای بکوبيد
اين قصه به عمامه و نعلين بگوئيد:
تو؛ زردی ودردی؛ و، منم سرخی "آتش"
اين شب بشود صبح، به آن "آتش"سرکش.
پوشيد به تن جامهء رنگين و به لب،" خند"
تا تلخ شود کام امام،کام تو چون قند
کوبيد به شب طبل سحر، وقت بهارست
فرياد که اين خاک ز"بيگانه" و"سازش"به کنارست.
ای هموطنان بوته و باروت بياريد
چون شنبه شود چهار، بهم بوسه بباريد
گوئيد همه يک دل و يک جان
مائيم همه حافظ اين خاک، چه ناخن چه به دندان.
ای هموطنان بوته وباروت بياريد
برشيخ همه آتش وبرقلب خودی عشق بکاريد.
م.ت. اخلاقي
منبع: سايت ديدگاه
منبع: سايت ديدگاه
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۱۲/۲۰
لحظه تحويل سال جديد
دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۴
ساعت ۲۱و ۵۵ دقيقه و ۳۵ ثانيه به وقت ايران
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۱۲/۱۸
من يك زنم
نرگس غفاری
مـن يک زنــــم.
زادگاهم ايران. نژادم آريايي. رنگ پوستم سفيد، موهايم سياه، بختم سياهتر.
من يک زنم.
سالهاست که به جرم زنبودن، تحقير شدهام. سالهاست به همين جرم، ضربههاي تازيانه، بدنم را کبود و راه راه کرده است.
سالهاست که بر سر ـ دارم.
من يک زنم.
به زور بيحجابم کردند و به زور محجبه. به زور لختم کردند و بهزور پوشيده. بهزور خوشبختم کردند و به زور بچهدار.
من يک زنم.
به زور از من عروسکي ماماني ساختند و به زور ماماني عروسکي. به زور به مدرسهام فرستادند و به زور به کنج خانه.
من يک زنم.
تفکر، جرم. اظهار وجود، جرم. زن بودن، جرم.
من يک زنم.
اينک با کولهباري از درد، در چشمان بيفروغ فرزندم، مينگرم. رنگ زردش را ميبينم. اما سر خود را بالا ميگيرم و حق خود را ميطلبم.
من يک زنم.
از فروش تنم، تمامي کوچه پس کوچههاي شهر را ياد گرفتهام و با دود غليظ ترياک، خو. اما سر خود را بالا ميگيرم و حق خود را ميطلبم.
من يک زنم.
آري من يک زنم. تحمل و صبرم، زبانزد عالم و آدم. ولي صبرم، لبريز شده و تحملم به پايان رسيده. در طلب آزاديام. در طلب رفاه. آزاديام در نبود ارتجاع است.
من يک زنم.
فرزندم را بغل ميگيرم و به خيابان ميروم. وسط ميداني پر رفتوآمد، ميايستم. مشتم را گره ميکنم و «زنده باد آزادي» سر ميدهم. از گوشه و کنار، سگهاي هار، به سرم ميريزند. فرزندم را بالاي سرم نگه ميدارم و فرياد ميزنم: مرگ بر ارتجاع. با باتون و زنجير و قنداق تفنگ، به جانم ميافتند. لباسهايم پاره پاره ميشود. روسريم ميافتد. از لاي خون سرازير شده سرم به سوي چشمهايم، کلاغ ـ سياهي را ميبينم که روسري را برداشته و سعي دارد، آن را بر سرم بگذارد. از ضربههاي سگهاي هار به زانو افتادهام. قدرتي در خود ميبينم. بلند ميشوم. با يک دست، فرزندم را محکم ميگيرم و با دست ديگر، به صورت کلاغ ـ سياه چنگ مياندازم. خون از چشمانش فوران ميزند. امان نميدهم. چادر از سرش کشيده و با مشت و لگد به جانش ميافتم. ديگر ضربههاي سگهاي هار را حس نميکنم. به زمين ميافتم. فرزندم را رها نميکنم. دهانم پر از خون است. بوسهيي از فرزندم ميگيرم. چشمانم را با پشت دستم پاک ميکنم. همه چيز قرمز ولي تار است. صورتم را روي آسفالت سرد ميگذارم و فرزندم را محکمتر ميفشارم. سگهاي هار، رهايم کردهاند. با عجله از من دور ميشوند و به اطراف ميدوند. تنها چکمههاي خونينشان را ميبينم. صداهاي ضعيفي ميشنوم، اما آشنا. نزديکتر ميشوند و ديگر به خوبي ميشنوم فريادشان را: زنده باد آزادي، زنده باد آزادي، مرگ بر ارتجاع.
فرزندم را به سينه ميفشارم و سعي ميکنم بلند شوم. سخت است. زير بغلم را ميگيرند و از زمين بلندم ميکنند.
احساس سنگيني ميکنم. سرم را که بلند ميکنم، ميدان را مملو از زن و مرد خشمگين ميبينم. با سنگ و چوب و هر چه در دست دارند به جان سگهاي هار افتادهاند. صداي هليکوپترها از دور شنيده ميشود، با شليک گلولههايشان. اما يکي پس از ديگري به زمين سقوط ميکنند. سگهاي هار با اضافهشدن بر جمعيت هول کردهاند و در پي يافتن سوراخي براي فرار. در ـ هر خانه را که ميزنند تف است که به سويشان سرازير مي شود. زنها با کفگير و ملاقه و دسته هاون و ناخن و مردها با مشت و لگد به آنها حمله ميکنند. سگهاي هار، آنقدر ترسيدهاند که يادشان ميرود مسلح هستند.
هوا تاريک شده و آسمان شهر با برق ترقهها و نور هزار رنگ فشفشهها، روشن ميشود. پيروز شديم. آزاد شديم. آزادي حق ماست. پيروزي از آن ماست.
و من با تني لت و پار، اما مقاوم و خستگيناپذير، فرزندم را ميفشارم و بوسههاست که نثارش ميکنم.
آزادم. سرفرازم. به قدرت خود ايمان آوردهام و ترس را از خود رهانيدهام.
فکرم، آزاد. وجودم، لازم. زن بودنم، افتخار. من يک زنم
روز جهاني زن بر همه آزاديخواهان خجسته باد
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
آنکس که نداند و ...
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداندکه بداند
بيدار کنيدش که بسي خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خويش به مقصد برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
ابن يمين
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۱۲/۱۶
تنها راه جلوگيري از جنگ، قاطعيت در برابر رژيم ايران است
از: مريم رجوي
من به يك سياست جديد به نفع مردم ايران و مقاومت، براي حمايت از تغيير دموكراتيك در ايران فرامي خوانم. براي اينكه تغيير در دسترس باشد بايستي مسئولين جنايت و قتل عام در ايران را در مقابل يك دادگاه بين المللي محاكمه نمود. بايستي به خصوص محدوديتهاي ناعادلانه عليه مقاومت را برداشت و در قدم اول نام اصلي ترين نيروي اپوزيسيون، مجاهدين خلق ايران را از ليستهاي تروريستي خارج كرد. بايد اجازه داد كه صداي مردم ايران شنيده شود و اين صدا با صداي سركوبگران اين مردم يكي گرفته نشود.
با تصميم به انتقال پرونده هسته اي حكومت مذهبي ايران به شوراي امنيت، جهان در مقابل حكومتي خارج از نرم، گامي كيفي برداشته است. اما راه درازي تا اتخاذ يك سياست درست و مؤثر باقي است.
ما به پايان 16 سال سياست مماشات دول غربي در قبال رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني و محمد خاتمي و سه سال مذاكرات فشرده ولي بي فايده با تروئيكاي اروپايي رسيده ايم. . اين سياست منجر به خريدن زمان و امكانات براي ولي فقيه ملاها، علي خامنه اي گرديد و به او فرصت داد تا يك انتخاب استراتژيك بكند: فاشيستي ترين باند را بر سر كار بياورد، زنجيره هسته اي اش را تكميل كند و بنيادگرايي اش را به منطقه خاورميانه صادر كند. تأكيد دارم بگويم خامنه اي چرا كه تمام تصميمات مهم با حضور او در شوراي امنيت ملي كه پاسداران در آن دست بالا را دارند اتخاذ مي شود.
محمود احمدي نژاد، نوك پيكان اين انتخاب استراتژيك است. وظيفه اصلي او تضمين بقاي رژيم با كسب سلاح اتمي و بلعيدن عراق و خرابكاري در پروسه صلح در منطقه است. اين رژيم مذهبي، هيچگونه توان تغيير از داخل را ندارد. فرصتهاي داده شده به رژيم اجازه داد كه بتواند كارهايش را در سايت هسته اي اصفهان و نظنز و كارخانه توليد آب سنگين اراك به پايان برساند. از پايان سال آينده خواهد توانست پلوتونيوم مورد نياز ساخت بمب را بسازد. در نظنز مي تواند 5000 سانتريفوژوزي را كه ساخته است مستقر كند. آنها همچنين انباري از موشكهاي با برد 1500 و 2000 كيلومتر دارند كه قادر به حمل كلاهك هسته اي مي باشند. دبير سابق شوراي عالي امنيت ملي ملاها كه مسئول مذاكرات با ترويكا بود اعتراف كرده است كه طي مذاكرات رژيم «در ابعاد فني، حقوقي، سياسي، تبليغاتي و امنيت ملي به دستاوردهاي بسيار درخشاني رسيده است. ما عقب افتادگي خود را در زمينه هسته اي جبران كرديم..... ظاهر قضيه شايد اين باشد كه ما تعليق را پذيرفته ايم. اما حقيقت اين است كه ما در اين مدت بسياري از نواقص كارمان را برطرف كرده ايم.... ما لااقل ارجاع به شوراي امنيت را 2سال عقب انداخته ايم... ما بيشترين اميتازات را در زمينه امنيتي گرفته ايم.... ».
از زمان آغاز برنامه هسته اي رژيم، اين 18 سال مخفي كاري و سه سال مذاكره به اندازه كافي جهان و ملت ايران را به خطر انداخت است ملاها منطقه را به لبه پرتگاه كشانده اند. از زمان ارجاع پرونده به شوراي امنيت، احمدي نژاد در تلاش است كه دنيا را بترساند. برداشتن مهر و موم آژانس از سايتهاي هسته اي، ادامه غني سازي، تهديد به خروج از عهد نامه ت ان پ، همه وسيله ها را براي شانتاژ بكار گرفته است. حتي سلاح نفت را بميان مي كشند و يا سفارتهاي اروپايي در تهران را به آتش مي كشند تا آنها را وادار به عقب نشيني سازند. همزمان مانورهاي بي پايان ملاها ميان ايالات متحده و اروپا و روسيه و چين ادامه مي يابد.
تهران از ماجراي كاريكاتورهاي اهانت آميز بهره برداري مي كند. لازم است تأكيد كنم كه بهتر از اين نمي شد در فرداي انتقال پرونده رژيم به شوراي امنيت به ملاهاي در بن بست امداد رساند. حال آنكه اين ملاها هستند كه بيش از هر كس به چهره اسلام و پيامبرش هتاكي كردند.
رژيم روي توان وحشت آفريني خود سرمايه گذاري مي كند. به اين ترتيب جامعه بين المللي را در مقابل يك انتخاب سخت قرار داده است: تسليم به شانتاژ با اتخاذ قدمهاي مردد و كند و دادن زمان كافي به ملاها و در نهايت قرار گرفتن در مقابل يك جنگ اجتناب ناپذير يا بالعكس اتخاذ يك سياست قاطع اورژانس براي برداشتن موانع تغيير در ايران.
راه اول در جستجوي تغيير رفتار رژيم است. اين رويكرد سرابي بيش نيست و اصلي ترين درس شكست سياست مماشات يعني عدم توان رژيم به تغيير ماهيت خود را ناديده مي گيرد. همچنين ميزان قاطعيت خامنه ايرا در فرار به جلو براي نجات رژيمش، دست كم مي گيرد. دومين راه تغيير رژيم را هدف قرار مي دهد. در صورت عقب نشيني كشورهاي ذينفع در مقابل قدرتنمايي هاي كينه توزانه رژيم، دنيا در آينده اي نزديك در مقابل يك خلافت بنيادگرايانه مسلح به بمب هسته اي مواجه خواهد شد.
پس جهان تنها يك راه منطقي در پيش رو دارد: قاطعيت. اين به معني اين نيست كه قيمتي نبايد پرداخت. قيمت نفت مي تواند صعود كند، منافع كوتاه مدت اقتصادي بسياري مي توانند در معرض خطر قرار گيرند. اما انتخاب بين سياه و خاكستري است. سالها طمع غرب براي بهره برداري از حضور ملاهاي فاسد در تهران اميد براي يك راه حل سفيد و بيخرج را از بين برده است. اما فراموش نكنيم كه طي اين سالها اين مردم ايران بودند كه با رنج و فداي خود قيمت اصلي را پرداختند. امروز ديگر از دست دادن زمان يعني رفتن به سمت فاجعه. يك سياست فكر شده مي تواند هم ضربات را محدود كند و هم جلوي جنگ را بگيرد.
براي اينكه زمان از دست رفته را بازيافت، بايد بفوريت يك تحريم تسليحاتي و نفتي، ديپلماتيك و فني تحميل كرد تا حكومت را زير ضرب گرفت. جهان بايد بداند كه مردم ايران در كنارش ايستاده اند. اين مردم به خلاف آنچه لابي آخوندها القا مي كنند، بيش از 90درصدشان خواهان تغيير نظام هستند، هيچگاه با برنامه هاي اتمي موافق نبوده اند. برنامه هايي كه سرمايه هاي مردم ايران را به هدر مي دهند. آنهم در شرايطي كه بنا به ارقام رسمي بيش از 80 در صد مردم زير خط فقر به سر مي برند.
با تكيه بر همين خواسته است كه من به يك سياست جديد به نفع مردم ايران و مقاومت، براي حمايت از تغيير دموكراتيك در ايران فرامي خوانم. براي اينكه تغيير در دسترس باشد بايستي مسئولين جنايت و قتل عام در ايران را در مقابل يك دادگاه بين المللي محاكمه نمود. بايستي به خصوص محدوديتهاي ناعادلانه عليه مقاومت را برداشت و در قدم اول نام اصلي ترين نيروي اپوزيسيون، مجاهدين خلق ايران را از ليستهاي تروريستي خارج كرد. بايد اجازه داد كه صداي مردم ايران شنيده شود و اين صدا با صداي سركوبگران اين مردم يكي گرفته نشود.
مريم رجوي توسط شوراي ملي مقاومت ايران به عنوان رئيس جمهور دوران انتقال برگزيده شده است.*
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۱۲/۱۱
ابراهيم در آتش
احمد شاملو
در آوار خونين گرگوميش
ديگرگونه مردی آنک،
که خاک را سبز میخواست
و عشق را شايستهی زيباترين زنانــ
که ايناش
به نظر
هديتی نه چنان کمبها بود
که خاک و سنگ را بشايد.
چه مردی! چه مردی!
که میگفت
قلب را شايستهتر آن
که با هفت شمشير عشق
درخوننشيند
و گلو را بايستهتر آن
که زيباترين نامها را
بگويد.
و شيرآهنکوه مردی ازاينگونه عاشق
ميدان خونين سرنوشت
به پاشنهی آشيل
درنوشت.ــ
رويينهتنی
که راز مرگاش
اندوه عشق و
غم تنهايی بود.
«ــ آه، اسفنديار مغموم!
تو را آن به که چشم
فروپوشيدهباشی!»
«ــ آيا نه
يکی نه
بسنده بود
که سرنوشت مرا بسازد؟
من
تنها فرياد زدم
نه!
من از
فرورفتن
تنزدم.
صدايی بودم من
ــ شکلی ميان اشکالــ،
و معنايی يافتم.
من بودم
و شدم،
نه زان گونه که غنچهيی
گلی
يا ريشهيی
که جوانهيی
يا يکی دانه
که جنگلیــ
راست بدان گونه
که عامیمردی
شهيدی
تا آسمان بر او نمازبرد.
من بینوا بندهگکی سربهراه
نبودم
و راه بهشت مينوی من
بزرو طوع و خاکساری
نبود:
مرا ديگرگونه خدايی میبايست
شايستهی آفرينهيی
که نوالهی ناگزير را
گردن
کجنمیکند.
و خدايی
ديگرگونه
آفريدم».
دريغا شيرآهنکوه مردا
که تو بودی،
و کوهوار
پيش از آن که بهخاکافتی
نستوه و استوار
مردهبودی.
اما نه خدا و نه شيطانــ
سرنوشت تو را
بتی رقمزد
که ديگران
میپرستيدند.
بتی که
ديگراناش
میپرستيدند.
احمد شاملو
در آوار خونين گرگوميش
ديگرگونه مردی آنک،
که خاک را سبز میخواست
و عشق را شايستهی زيباترين زنانــ
که ايناش
به نظر
هديتی نه چنان کمبها بود
که خاک و سنگ را بشايد.
چه مردی! چه مردی!
که میگفت
قلب را شايستهتر آن
که با هفت شمشير عشق
درخوننشيند
و گلو را بايستهتر آن
که زيباترين نامها را
بگويد.
و شيرآهنکوه مردی ازاينگونه عاشق
ميدان خونين سرنوشت
به پاشنهی آشيل
درنوشت.ــ
رويينهتنی
که راز مرگاش
اندوه عشق و
غم تنهايی بود.
«ــ آه، اسفنديار مغموم!
تو را آن به که چشم
فروپوشيدهباشی!»
«ــ آيا نه
يکی نه
بسنده بود
که سرنوشت مرا بسازد؟
من
تنها فرياد زدم
نه!
من از
فرورفتن
تنزدم.
صدايی بودم من
ــ شکلی ميان اشکالــ،
و معنايی يافتم.
من بودم
و شدم،
نه زان گونه که غنچهيی
گلی
يا ريشهيی
که جوانهيی
يا يکی دانه
که جنگلیــ
راست بدان گونه
که عامیمردی
شهيدی
تا آسمان بر او نمازبرد.
من بینوا بندهگکی سربهراه
نبودم
و راه بهشت مينوی من
بزرو طوع و خاکساری
نبود:
مرا ديگرگونه خدايی میبايست
شايستهی آفرينهيی
که نوالهی ناگزير را
گردن
کجنمیکند.
و خدايی
ديگرگونه
آفريدم».
دريغا شيرآهنکوه مردا
که تو بودی،
و کوهوار
پيش از آن که بهخاکافتی
نستوه و استوار
مردهبودی.
اما نه خدا و نه شيطانــ
سرنوشت تو را
بتی رقمزد
که ديگران
میپرستيدند.
بتی که
ديگراناش
میپرستيدند.
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::