تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس ها
به داس سخن گفته ای .
آن جا که قدم بر نهاده باشی
گیاه
از رستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی .
فغان! که سرگذشت ما
سرود بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه ی روسپیان
باز می آمدند .
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد ،
که مادران سیاه پوش
داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد –
هنوز از سجاده ها
سر برنگرفته اند!
الف.بامداد
که با یاس ها
به داس سخن گفته ای .
آن جا که قدم بر نهاده باشی
گیاه
از رستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی .
فغان! که سرگذشت ما
سرود بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه ی روسپیان
باز می آمدند .
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد ،
که مادران سیاه پوش
داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد –
هنوز از سجاده ها
سر برنگرفته اند!
الف.بامداد