به بهانهی روز مادر، نامهای به مادر
سلام مادرم. امروز روز تست اما دوسال است که تو از این دنیا رفتهای. بیست و چند سال بود که همدیگر را ندیده بودیم. تو همیشه میگفتی مرگت را امانت گذاشتهای پیش خدا به این امید که مرا ببینی. خوب حافظ گفته اسرار الهی را کس نمیداند. چرایش بماند برای کفار. من که در این روز مبارک مادر نمیشود که استغفرالله یقه خدا را بگیرم که چرا امانت نگهداری نکرد و ترا کشت. مادر جالب است که در نظام اسلامیای که تبلیغ میکند بهشت زیر پای مادران است، از دوری من زندگی برای تو جهنم شده بود. میدانی مادر، خوبی آن داستان امیرارسلان رومی و دورانش در این بود که بین دیوها هم دیو خوب پیدا میشد. میرفتی پیشش میگفتی برای دیدن فرزندت کوری. دیو یا میبردت پیش فرزندت یا فرزندت را کول میگرفت و برای یک دیدار سیرمیآورد پیش تو. این فرشتههایی که آقا آورده خبیثتر از آنند که رابطهی فرزند و مادر، سرشان بشود. یادم میآید مادر حتی تلفنی هم که حرف میزدیم میگفتی: هوا ابری است. دیروز تگرگهای بزرگی آمد که چندتا از آنها خورد به سر دو تا برادرت، و من میدانستم که تو به رمز داری میگویی تلفن کنترل است. دیروز دوتا از برادرهایت مورد مرحمت اداره اطلاعات اسلامی قرار گرفتهاند. مادربه جای روز روحت شاد باشد. حالا هم همان آش است و همان کاسه. دلم برای پدر پر میکشد اما نمیشود تلفن کرد. مثل تو بلد نیست رمزی حرف بزند. بنده خدا تلگرافی حرف میزند.
مادر جویای احوالات ایران باشی، موقع انتخابات است. زن و شوهری که از دور قیافهاشان و حرفهایشان داد میزند طالبانی هستند دست همدیگر را میگیرند و ملت قیافه و حرفهایاشان را میگذارد و به دست گرفتن تبلیغاتیشان میچسبد. این عکس گرفتن با همسران حالا مد کاندیداها شده. بغل دست این اداها، اعدامها ادامه دارد و هنوز مادرها از داغ فرزندان دق مرگ میشوند و کودکان به مادرانشان زنگ میزنند و با گریه میگویند: مادر نگذار اعدامم کنند. دارم دار را میبینم...مادرم آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریمان عذاب و خوابمان کابوس است.
به نقل از : عبدالقادر بلوچ
مادر جویای احوالات ایران باشی، موقع انتخابات است. زن و شوهری که از دور قیافهاشان و حرفهایشان داد میزند طالبانی هستند دست همدیگر را میگیرند و ملت قیافه و حرفهایاشان را میگذارد و به دست گرفتن تبلیغاتیشان میچسبد. این عکس گرفتن با همسران حالا مد کاندیداها شده. بغل دست این اداها، اعدامها ادامه دارد و هنوز مادرها از داغ فرزندان دق مرگ میشوند و کودکان به مادرانشان زنگ میزنند و با گریه میگویند: مادر نگذار اعدامم کنند. دارم دار را میبینم...مادرم آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریمان عذاب و خوابمان کابوس است.
به نقل از : عبدالقادر بلوچ