ماجراي جالب قبولي دختر خاتمي در دانشگاه
خبر زير روز پنجشبه۱۰آذر ۱۳۸۴ با کد خبر : ۳۱۲۵۳ در سايت بازتاب منتشر شد ولي ساعت ۱۶ آنرا حذف کردند.
شنيدهام دختر ايشان بدون آگاهي از اين ماجرا، وقتي با خوشحالي نام خود را در روزنامهها جزو دانشجويان پذيرفتهشده دانشگاه ميبيند، با خريد گل و شيريني به خانه ميرود و با خوشحالي خبر را به پدر و مادر خود اطلاع ميدهد، اما از پدرش پاسخ ميشنود كه: «ولي اينگونه كه من فهميدهام، شما قبول نشدهايد».
مثل اينكه اين آقاي خاتمي و خاطراتش، ولكن ما نيست. پس از استقبال بيش از هشتاد هزار نفري از مطلب اخيري كه در «بازتاب» در دفاع از روحانيت نوشته و به نكاتي از شخصيت اين سيد نجيب اشاره و استناد كردم، يكي از دوستان، مطلبي را از ايشان برايم نقل كرد كه دريغم آمد، مردم عزيز از شنيدن آن محروم بمانند. بلكه بشنوند و خدا را به خاطر وجود چنين روحياتي كه نمايانگر تربيت علوي و تأثير سيره نوراني موليالموحدين عليبنابيطالب(ع) بر مسئولان نظام است، سپاس بي حد و اندازه بگزارند.
اين برادر ميگفت: گويا سال گذشته، سيده ليلا خاتمي، فرزند آقاي خاتمي، در امتحان كنكور فوق ليسانس در رشتهاي شركت كرده بود كه دانشگاه مربوط براي ده نفر اعلام ظرفيت كرده بود و از قضا ايشان نفر چهاردهم شده بود.
يكي از مسئولان سازمان سنجش كه متوجه اين امر ميشود، قضيه را با وزير وقت علوم در ميان ميگذارد و به او ميگويد، ما ميتوانيم ظرفيت پذيرش دانشجوي اين دانشگاه را در اين رشته تا پانزده نفر هم بالا ببريم تا نام دختر آقاي رئيسجمهور هم جزو اسامي قبولشدگان باشد و ماهها تلاش ايشان هم به جايي برسد. وزير مربوطه هم با اين پيشنهاد موافقت ميكند و به اين ترتيب، دختر آقاي خاتمي به عنوان رديف چهاردهم اعلام ميشود.
اين عزيز ميگفت، يكي از ارادتمندان آقاي خاتمي كه در سازمان سنجش كار ميكرد، مراتب را با واسطهاي به اطلاع دفتر آقاي خاتمي رسانيد. شنيدهام ايشان پس از آگاهي از اين مسئله، ضمن واكنش تند به مسئولان مربوطه، گفته بود: «مگر زمان سابق است كه در مملكت، فرزندان مسئولان از امتيازات و عنايتهاي ويژه برخوردار شوند؟» و ادامه داده بود: «در رژيم سابق هم همينطور رفتار ميشد كه خانوادههاي هزار فاميلي درست ميشد و همه امتيازات در دست آنها بود». وي سپس دستور داده بود، ظرفيت به همان تعداد ده نفر اعلام شده قبلي برگردد و نام دختر ايشان از فهرست قبولشدگان حذف شود. دختر ايشان هم سال بعد بيشتر مطالعه ميكند و دوباره در كنكور شركت ميكند. اين در حالي بود كه كار از كار گذشته و اسامي قبولشدگان در روزنامهها اعلام شده بود.
شنيدهام دختر ايشان بدون آگاهي از اين ماجرا، وقتي با خوشحالي نام خود را در روزنامهها جزو دانشجويان پذيرفتهشده دانشگاه ميبيند، با خريد گل و شيريني به خانه ميرود و با خوشحالي خبر را به پدر و مادر خود اطلاع ميدهد، اما از پدرش پاسخ ميشنود كه: «ولي اينگونه كه من فهميدهام، شما قبول نشدهايد» و آنگاه كه دخترش با تعجب از اين اظهارنظر، نام خود را در روزنامه به او نشان ميدهد، پاسخ ميشنود: بله اين درست است، ولي پس از اين مرحله، كار ديگري هم شد و آن اين بود كه ... سپس ماجرا را براي دخترش ليلا توضيح ميدهد.
من نميدانم در آن لحظه بر ليلا چه گذشته است و در دل نسبت به پدرش چه انديشيد، ولي ميدانم حتي اگر به ظاهر، لحظات و ساعاتي را رنجيده باشد، از آنجا كه وي هم از خاندان نجيب مرحوم آيتالله سيدروحالله خاتمي است ـ كه شايد از معدود روحانيوني بود كه از وي به عنوان يك روشنفكر ديني نام ميبرند ـ حتما در دل به خاطر داشتن چنين پدري، كه عدالتگرايي گمنامانه از ويژگيهاي اوست، خدا را سپاسگزار باشد. همانگونه كه خواننده اين سطور، لابد در پايان اين مقال، خدا را به خاطر داشتن چنين روحانيون وارستهاي كه قدرت هرگز نتوانست آنان را از آرمانهاي اصيلشان جدا كند، سپاس گزارد. تا باد، چنين باد.
غلامعلي رجايي
گيرم که خاتمی علوی گونه به تقلب( نه ) گفته باشد،
ولی با پفيوزی مسئولان سازمان سنجش و وزير علوم چه بايد کرد؟