داشتم گلستان سعدی را میخواندم به حکایت زیر رسیدم :
در عقد بیع سرایی متردد بودم جهودی گفت من از کدخدایان قدیم این محلتم وصف این خانه چنانکه هست از من پرس بجز که هیچ عیب ندارد گفتم بجز آنکه تو همسایه اویی.
خانه را که چون تو همسایه است
ده درم سیم کم عیار ارزد
لیکن امیدوار باید بود
که پس از مرگ تو هزار ارزد
نمیدانم شعری که گویا بر سر در سازمان ملل است که میگوید :
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
از کدام سعدی است ؟
سیرک محاکمات و شوی مبارزه با فساد
۴ سال قبل