قطعه 33 بهشت زهرا: يادگاران ويران
در گوشه جنوب شرقي قطعه33 در بهشت زهرا دو سنگ قبر پشت سر هم خود نمايي ميكند. تازه شسته شده و تميز. گويي دوستي، آشنايي و يا دلداري به تازگي ها از آنجا عبور كرده است. با خود ميگويم:" اين همه قبر پيدا و پنهان، آيا فقط همين يكي دو تا بازمانده را دارند؟" و بعد هم سنگي سبز با رگههايي نارنجي : شهيد شادروان خسرو گلسرخي و کمي آنسوتر کرامت دانشيان
از راه باريكه سيماني بين قبرها رد ميشوم. سعي ميكنم پاهاي بزرگم را روي همين راه باريكهاي بگذارم كه حالا ديگر تفاوتي با خاك پاشيده بر قبرها ندارد.رديفهايي از قبرها را پشت سر ميگذارم.بسياريشان سنگ ندارند‘نامي و نشاني هم . پوشش سيمانياي كه بسيار ناشيانه و با عجله به جاي سنگ قبر روي تعدادي از آنها پهن شده ‘ شكسته و جدا شده است. به راحتي ميتواني از راهباريكه ميان قبرها پا را روي قبر بگذاري بيآنكه بداني كيست زير پايت؟روي برخي از آنها را علفهاي هرز پوشانده است.اگر هنوز نام و نشان و دليل مرگ بعضيشان مانده باشد، حالا ديگر اين علفهاي هرز نميگذارند،که براحتي ببينيشان. بايد خم شوي و علفها را كنار بزني. در زير علفها نامها پشت سر هم از مقابل چشمانم رد ميشوند"... مجاهد شهيد... رفيق شهيد... مسلمان مبارز و..."در حاليكه به جستجو ادامه ميدهم ،مرد جواني كه 35 ساله به نظر مي رسدبا تعجب و چهره اي پر از سوال از خياباني كه قطعه 33 را از ديگر قطعات جدا ميكند رد ميشود وازمن ميپرسد:"آقا ! ببخشيد ‘ اينجا چيست؟"
از راه باريكه سيماني بين قبرها رد ميشوم. سعي ميكنم پاهاي بزرگم را روي همين راه باريكهاي بگذارم كه حالا ديگر تفاوتي با خاك پاشيده بر قبرها ندارد.رديفهايي از قبرها را پشت سر ميگذارم.بسياريشان سنگ ندارند‘نامي و نشاني هم . پوشش سيمانياي كه بسيار ناشيانه و با عجله به جاي سنگ قبر روي تعدادي از آنها پهن شده ‘ شكسته و جدا شده است. به راحتي ميتواني از راهباريكه ميان قبرها پا را روي قبر بگذاري بيآنكه بداني كيست زير پايت؟روي برخي از آنها را علفهاي هرز پوشانده است.اگر هنوز نام و نشان و دليل مرگ بعضيشان مانده باشد، حالا ديگر اين علفهاي هرز نميگذارند،که براحتي ببينيشان. بايد خم شوي و علفها را كنار بزني. در زير علفها نامها پشت سر هم از مقابل چشمانم رد ميشوند"... مجاهد شهيد... رفيق شهيد... مسلمان مبارز و..."در حاليكه به جستجو ادامه ميدهم ،مرد جواني كه 35 ساله به نظر مي رسدبا تعجب و چهره اي پر از سوال از خياباني كه قطعه 33 را از ديگر قطعات جدا ميكند رد ميشود وازمن ميپرسد:"آقا ! ببخشيد ‘ اينجا چيست؟"
ميگويم:" قطعه 33 بهشت زهرا"
پس چرا اينطوري است؟
نگاهي به اطراف ميكنم،درقطعههاي ديگر همه جا درخت و گل و سبزه و آباداني است بر روي قبرها.
به زن پوشيده در چادري كه كنارش ايستاده نگاه ميكنم و ميگويم:"كساني اينجا در خاكند كه خيليها را خوش نميآيد."
مرد و زن اين را كه ميشنوند دست هم را ميگيرند و بدون اينكه بخواهند حس كنجكاوي خود را بيش از اين ارضاء كنند به تندي عرض خيابان آمده را بازميگردند و در درختها و نشانههاي بسياري كه براي مردگان قطعههای دیگر گذاشتهاند، گم ميشوند.
قطعه 33 بهشت زهرا محل دفن بسياري از مبارزان سالهاي مقاومت ‘ گذشت و ايثار و سالهاي آرزوهاي بزرگ و دست نيافتني است. آرزوهايي زلال و پاك. سالهاي رژيم پهلوي. اين قطعه نزديك در ورودي شرقي وغسالخانه بهشت زهرا است. پنج ريف بلوك سيماني دور تا دور آن را احاطه كرده است. شايد سازندگان اين ديوار سيماني بر اين باور بوده اند كه اين قطعه بايد حفظ شود از گزند آشنايان ‘ دوستان و علاقهمندان. شايد هم براي چيزي ديگر. راستی ، از دوستان وعلاقهمندان چه گزنذي ميرسد جز گرامي داشتن يادي و بيان خاطرهاي و ريختن اشكي.
با اين همه اين روزها به راحتي ميتوان از يكي دو راه بريده شده از ميان اين ديواره سيماني وارد قطعه 33 شد. سرزميني بيصاحب و رها شده به امان خدا. برهوتي در ميان آن همه سبزي و آباداني . باد كه ميوزد ،طوفاني از گرد و خاك به هوا بلند مي شود و شاخههاي خشك علفهاي هرز و خار را روي سنگهاي پيدا و پنهان قبرها ميدواند. جاي جاي اين قطعه مستطيل شكل ، شيشههاي شكسته، تكههاي آهن زنگ زده و پلاستيك ريخته شده است.چند ماه پيش گفته شد كه شهرداري بهشت زهرا ميخواهد اين قطعه را تخريب كند. اما اعتراض تعدادي از فعالان سياسي و فرهنگي داخل و خارج كشورو نامههايي كه براي حفظ محل دفن شهداي راه آزادي دست نيافتني ملت ايران ، نوشتند، موجب شد تا اعلام كنند: "تصميم بر مرمت دارند نه تخريب."
سوز سردي به همراه گرد و خاك به صورتم ميخورد و به چشمهايم هجوم ميبرد.آخرين هفته آبان ماه(1383) است. رديف قبرهاي شكسته شده و نامشخص را يكي يكي پشت سر ميگذارم.بعضي از سنگ قبرها وسيمانهاي ريخته شده به عنوان سنگ قبر بهگونهاي شكسته شده كه به نظر ميرسد كسي با پتك بر آنها كوفته است. پتك كين. از چه چيز و چه كسي ؟شايد...
"آرامگاه شهيد... كريمي" . سنگ شكسته و مشتي سيمان روي نام و محل شهادت و نام سازماني كه به آن تعلق داشته، ريخته شده است. با خود ميگويم:"براي محو تاريخ سيمان هم خوب چيزي است ."
از نوع شكستهشدن سنگ قبرها به نظر ميرسد به كسي پتكي داده اند و گفتهاند روي هر سنگ قبري که آرم و يا شكلي ديدي كه چيزي از آن سر در نياوردي آن را خرد كن.و او نيز چنين كرده است. پتك به دست زنگي نادان...
بعضي از نوشتههاي روي قبرها به صورت رمز و كنايه و اشاره است.براي بازماندگان اندك ،كه فقط خودشان بدانند وبس كه عزيزانشان كجايند. تا مصون بماند از گزند آن زنگي پتك به دست. با اين همه خوب اگر بگردي نامهايي را ميتواني بخواني كه تو را براي چند لحظهاي با خود ببرد به گذشته . يادي كه با افسوس و تر شدن چشم؛ تو را به سنگ قبر بعدي برساند." شهيد علي اصغر منتضر حقيقي . 1327-1351" . "شهيد محمود شامخي،فرزند جواد ،متولد 1326 كه تحت شكنجه در زندان ستم شاهي در سال 1351 به شهادت رسيد". اين يكي سالمتر مانده از گزند آن پتك. "مسلمان مبارز كامران صنيعي ، دانشجوي پلي تكنيك‘ فرزند ناصر ‘ متولد1321 كه در 22/12/53 دستگير و در 28 فروردين 54 زير شكنجه به شهادت رسيد." ... " رفيق شهيد خشايار سنجري كه در 28/1/54 به شهادت رسيد. عضو چريكهاي فدايي خلق."خودم را از قبري به قبر ديگر واز ريفي به رديف ديگر ميكشانم.نامها يكي يكي از مقابلم ميگذرند: "بيژن جزني ‘ كاظم ذوالانوارد...". مسير را گم ميكنم. تا چند ريف نامي از شهيد و مبارز و شكنجه نيست. دوباره شروع ميشود:" مسلمان مبارز محمد صادق اميدوار‘ فرزند جعفر ‘ متولد 1324 ، شهادت در زير شكنجه در 28/1/54". "مجاهد شهيد ... خدارحمي(اسم كوچكش با پتك خرد شده و ناخوانا است) برسنگ مزارش نوشتهاند :"وابسته به سازمان مجاهدين خلق كه در راه تحقق جامعه بيطبقه توحيدي ، در دوران سياه خفقان و ديكتاتوري قهرمانه به شهادت رسيد."دو سنگ قبر به نام او ديده ميشود. يكي سالم و يكي شكسته شده. چهار و يا پنج سنگ قبر نيز به نام يك نفر ديگر وجود داشت. سنگ قبر كه نه، نوشتهاي با خطي كه اضطراب از آن موج ميزند؛ بر تكه فلزي كاشته بر بالاي قبر. هر كدام در گوشهاي و با فاصلهاي از هم: " ماشاءالله سيف"
در گوشه جنوب شرقي قطعه 33 دو سنگ پشت سر هم خود نمايي ميكند. تازه شسته شده و تميز. گويي دوستي ،آشنايي و يا دلداري به تازگي ها از آنجا عبور كرده است. با خود ميگويم:" اين همه قبر پيدا و پنهان ، آيا فقط همين يكي دو تا بازمانده را دارند؟"
وبعد هم
سنگي سبز با رگههايي نارنجي :
"شهيد شادروان
خسرو گلسرخي
شاعر و نويسنده خلق ايران
تولد دوم بهمن 1322 و شهادت 29/11/1352
شناسنامه من جز عشق به مردم چيزي ديگر نيست
من خونم را به تودههاي گرسنه و پابرهنه تقديم ميكنم
خون ما پيراهن كارگران‘ خون ما پيراهن دهقانان
خون ما پيراهن سربازان ‘ خون ما پرچم خاك ماست"
و زير پايش سنگي ديگر با سنگ نوشتهاي ديگر:
"دريغا! شير آهن كوه مردا
كه تو بودي
كرامت دانشيان
فرزند پرويز: 10/7/25 – 29/11/52
رديف 84 شماره 18"
خورشيد در ميان شاخ و برگ درختان قطعات سر سبز بهشت زهرا در غرب ، غروب ميكرد. سايههاي درختان آن قطعات حالا ديگر آنقدر بلند شده بود كه خود را بر اين مردگان فراموش شده ارزاني كند.
موبايلام زنگ ميزند:
-كجايي؟
-قطعه33 بهشت زهرا
با عجله و نگراني ميگويد:" زود بيا !بيش از اين آنجا نمان که خطرناك است. مواظب باش كسي تو را نبيند."