حجت زمانی سمبـلی از توانايـی انسان
برگرفته از وبلاگ : از نگاه رضا شمس
اعدام حجت زمانی هر چند که از سبعيت و ماهيت سرکوبگرانه و فاشيستی رژيم نشان دارد و قبل از هر چيز يک عمل ضدانسانی ست اما نشانگر تغيير و تحولات برخی معادلات در عرصه سياسی ايران نيز میباشد.
يکم: رژيم ايران و بهطور مشخص وزارت اطلاعات منحوس آن برای توافقات پنهانی انجام شده با طرف حسابهای خارجی برای بمباران ارتش آزاديبخش در عراق و حمله به دفاتر و فعالان شورای ملی مقاومت در خارج کشور، بهخصوص در فرانسه، کيسهيی گشاد دوخته و پيشاپيش طرحهای امنيتی معينی را برای شرايط بعد از بمباران و حمله به مقر شورا نيز آماده کرده بود تا با استفاده از عمليات ويژه امنيتی بتواند به زعم خود تتمه کار مقاومت را يکسره نمايد. پس از آنکه بمباران و فشارها نتوانست نتيجه مورد نظر، که همانا خاتمهدادن به حضور تشکيلاتی جنبش مقاومت، هم در بال نظامی و هم بال سياسی بود را بر آورده کند سعی کرد با استفاده از طرحهاي امنيتی از پيش تعيينشده و تاکتيک فشار سهمگين از يک طرف و تطميع و تحميق از طرف ديگر اعضاي ارتش آزاديبخش و فعالان مقاومت را به بريدگی کشانده و بدين وسيله عنصر رزمنده را خنثی سازد. در همين رابطه به اقدامات متعددی دست زد که برخی از آنها به قرار زير است.
الف ـ فعالکردن يک بخش امنيتی به ظاهر مستقل تحت عنوان «انجمن نجات» که هدفش کارکردن روی اعضای خانوادهها و بسيج آنها برای رفتن به عراق و به بريدگی کشاندن فرزندانشان بود. در اين رابطه رژيم با استفاده از اطلاعات غلط و شايعات عجيب و غريب سعی میکرد به نگرانی خانوادهها از وضعيت فرزندانشان دامن زده و خودش را به عنوان ناجی و نجاتدهنده آنها معرفی نمايد و از آنان نيز بخواهد با او برای اين عمل خير و مهرورزانه!! همراهی کنند.
ب ـ فعالکردن «انجمن نجات» در عراق و همزمان استفاده حداکثر از نيروهای وابسته عراقی برای نامساعد و بدون چشمانداز نشاندادن ماندن در عراق با هدف به استيصال و بريدگی کشاندن اعضاي ارتش. در اين رابطه میتوان از عمليات روانی از قبيل؛ راهانداختن کاروانهای خانوادهها از ايران برای رفتن به اشرف، تظاهرات در بغداد و ورودی اشرف تحت نام خانوادهها، صدور بيانيه شورای حکام مبنی بر اخراج و استرداد مجاهدين و کمپين وسيع شيطانسازی برای چرخاندن افکار عمومی عراقيان و عمليات ايذايی عليه مجاهدين نام برد.
پ ـ تلاش برای جذب و بهکارگرفتن افرادی که در دوران پس از بمباران و شرايط نامتعين پس از بيانيه شورای حکام عراق در رابطه با اخراج و استرداد مجاهدين از عراق، به نزد نيروهای آمريکايی رفته سپس در شرايطی نامساعد و بدون چشمانداز به استيصال کشيده شده بودند و استفادههای چندگانه زير از آنها:
1 ـ انتقال به ايران وآنتنیکردن آنان در رسانهها ی داخلی بهمنظور دامنزدن به جو بريدگي و پاسيويسم در افکار عمومی بهطورعام و در بين هواداران و حاميان مجاهدين بهطور خاص.
2 ـ دامن زدن به جو بريدگی و شکستن قبح رفتن به زير عبای ملا در بين چند صد نفری که در «تيف» زندگی میکردند. .
3 ـ استفاده از عناصر جذب شده در «تيف» برای زدن کانال به شهر اشرف به منظور به بريدگی کشاندن عناصر سر موضع مستقر
4 ـ انتقال از ايران به خارج پس از تخليه اطلاعاتی و استفادههای مورد نياز در داخل و وصلکردن آنان به شبکههای موجود در خارج و آنتنیکردن آنها به قصد پخش اطلاعات غلط، بهراهانداختن کمپين شيطانسازی، دامنزدن به جنگ روانی و عمليات ايذايی از قبيل تظاهرات و… براي برگرداندن برگ حقوقبشر عليه مجاهدين مستقر در اشرف و محکمکردن چفت و بست برچسب تروريستی با همکاری رسانهها، برخی سرويسهای اطلاعاتی و ديگر طرف حسابهای خارجی.
برداشتن کامل مقاومت میبود. با توجه به زدوبندهای وسيعی که در پشت پرده انجام شده بود و با توجه به جبهه وسيع و قدرتمندی که رژيم در اين رابطه در سطح جهانی با کشاندن حداقل نه کشور به صحنه نبرد با مقاومت تشکيل داده بود، اميدوار بود که در يک نبرد نابرابر بتواند کار مقاومت را به دست ديگران يکسره نمايد تا بعد بتواند ـ پس از آنکه بمبارانها در عراق و حملات به دفاتر و فعالين مقاومت در اروپا و آمريکا شيرازه و اساس مقاومت را در هم کوبيد ـ خود در چهره يک ناجی ظاهر شده و بهعنوان دايه دلسوزتر از مادر نيروهای پراکنده باقيمانده را نيز به سمت خود کشانده و جذب يا منفعل نمايد. به همين دليل رژيم تلاش داشت که نقش خود در بندوبستهاي پنهانی را کاملاً مخفی نگه داشته کار نابودی مقاومت را به عوامل خارجی خود اعم از عراقی يا غربی واگذارد.
وقتی حوادث پس از بمباران و حمله به مقر شورا نتيجه مطلوب را بهدست نياورد و ايستادگی و مقاومت ارتش آزاديبخش در عراق و ايرانيان خارج کشور رشتههای رژيم را پنبه کرد. به مرور زمان و با تثبيتشدن يکی پس از ديگری مواضع مقاومت، رژيم علاوه بر استفاده از شيوه مهرورزی!! تحت عنوان انجمن نجات که براي شرايط بعد از حمله، از قبل سازماندهی کرده بود، به شيوههای متداول سرکوبگرانه و هميشگی روی آورد که نشاندهنده اين بود که از بهدستآوردن خواست حداکثر نا اميد شده و مجبور است به همان شيوههای عملياتی گذشته برای بهدستآوردن خواستهای حداقل، يعنی ضربات کوچک و تاکتيکي و ايذايی قانع باشد، هر چند برای فرار از هزينهپردازی سعی نمود حتی همان عمليات را نيز به شکل غيرمستقيم و توسط عوامل خارجی خود انجام دهد. در همين رابطه با ربودن دو مجاهد خلق در عراق، سر فصل جديدی از عمليات تروريستی را آغاز نمود.
اگر اعدام حجت زمانی را در چنين بستری قرار دهيم میتوان گفت که اين اعدام نه تنها تير خلاصی است به تمام معادلات و طرحهای امنيتی چند ساله اخير رژيم، به خصوص طرح «انجمن نجات» و تنظيم رابطه با خانوادهها از موضع مهرورزی و دجاليت، بلکه خود گويای اعتراف به شکست، بهدامافتادگی و از دستدادن تعادل رژيم نيز میباشد. رژيم آمده بود که با سوءاستفاده از شرايط پس از جنگ عراق سورچرانی کند ولی يک مرتبه چشم باز کرد و ديد که مثل يک گرگ وحشی در قفس اتمی و بحران عراق به دام افتاده و ناچار برای انتقام از عامل ناکامیاش به اين جنايت دست زد هرچند که میدانست اين اقدام بهگور سپردن تمامی طرحهايی است که طی چند سال اخير برايش آنقدر هزينه برداشته بود.
بنابراين، اين اعدام به عنوان يک سمبل، پايانبخش يک مرحله رويارويی و نشانه تغيير تعادلقوا و تثبيت نهايی مواضع مقاومت در مقابل رژيم پس از حمله آمريکا به عراق میباشد.
دوم: رژيم برای به هرز دادن پتانسيل مبارزاتی نسل پس از انقلاب و به قصد جلوگيری ازپيوستگی اين نسل به نسل انقلاب، با استفاده از يک پروژه کلان فرهنگسازی، برای ساختن نوعی فرهنگ شبهروشنفکرانه و ضدمبارزاتی و تزريق آن به محيطهای آموزشی و دانشگاهی تلاش وافر نمود تا با ايجاد يک فضای فرهنگی منفعل و ضدمبارزاتی، بين نسل انقلاب و فرهنگ مبارزاتی آن و نسل بعد از انقلاب چنان فاصله ذهنی ايجاد کند که رابطه اين دو نسل غيرممکن گردد و بدين وسيله سعی نمود حلقه اتصال تاريخی جامعه ايران را از هم بگسلد و نسل انقلاب را سرکوب و نسل پس از انقلاب را در هزارتوی فرهنگ شبهروشنفکرانه و ضدمبارزاتی گيج، منفعل، تسليمطلب و در چارچوب نظام نگه دارد. در همين رابطه برای نسل پس از انقلاب هم تئوريسين سياسی توليد کرد هم نظريهپرداز فلسفی، هم زندانی سياسی و هم رهبر اپوزيسيون و… حجت زمانی چه در دوران اسارت و چه پس از اعدام به همراه همرزمان ديگرش در زندانها تبديل به حلقه اتصال و بههم پيوستگی دو نسلی که رژيم اينقدر برای جداييشان هزينه کرده بود، شد وبا مقاومت و ايستادگیاش بر سر اصول مبارزاتی، مبارزات نسل پس از انقلاب را در کاکل خودش ـ يعنی جنبش دانشجويی ـ به نسل انقلاب پيوند زد و بدين وسيله تمامی معادلات و رشتههای فرهنگی رژيم و خوابهای پنبهدانه آن را هم روی سرش خراب کرد.
با توجه به مجموعه شرايط مبارزاتی که ميهن ما در آن قرار دارد حجت بهراستي يک تنه نقش بسيار مهمی را در معادلات سياسی ايران ايفا نمود و به سمبلی از توانايی انسان تبديل شد.
ياد و راهش گرامی باد.