
۱۳۸۲/۱۲/۰۸
اين کاريکاتور را نيک آهنگ کوثر در سايتش گذاشته بود، ولي بعدا آنرا برداشت و نوشت به ميل خودش آنرا سانسور کرده است. اما چون من سانسور را دوست ندارم آنرا اينجا ميگذارم!!!

ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
کمدی آمار انتخابات
در دهستان بَيَل، اثر جاودانه ی غلامحسين ساعدی، انتخابات در نهايت آرامش برگزار شد و 117 درصد واجدين شرايط برگزيده شدند و به مجلس هفتم بَيَل راه يافتند.
بر اساس اين گزارش، از ميان هفت کانديدای مشخص، 10 رأي از صندوق اخذ آرای حوزه انتخابيه بَيَل به دست آمده است که بنا بر اين، تعداد ده نفر از ليست چاپی، حائز 117 درصد به مجلس راه مي يابند:
کدخدا با تسبيحش، مشد حسن با گاوش، و مشد اسلام با گاريش، با كسب حدود 200 درصد آرا، مشترکا در صدر فهرست كانديداها قرار دارند. بر اساس اين فهرست، پنج نفر اول که موفق به كسب بيش از كل آرا شده اند عبارتند از: عبدالله، حسنی، موسرخه، مشدجبار، و ننه خانوم. بنابر همين گزارش تکليف پوروسی ها در دور دوم مشخص خواهد شد.
از : عباس معروفي
در دهستان بَيَل، اثر جاودانه ی غلامحسين ساعدی، انتخابات در نهايت آرامش برگزار شد و 117 درصد واجدين شرايط برگزيده شدند و به مجلس هفتم بَيَل راه يافتند.
بر اساس اين گزارش، از ميان هفت کانديدای مشخص، 10 رأي از صندوق اخذ آرای حوزه انتخابيه بَيَل به دست آمده است که بنا بر اين، تعداد ده نفر از ليست چاپی، حائز 117 درصد به مجلس راه مي يابند:
کدخدا با تسبيحش، مشد حسن با گاوش، و مشد اسلام با گاريش، با كسب حدود 200 درصد آرا، مشترکا در صدر فهرست كانديداها قرار دارند. بر اساس اين فهرست، پنج نفر اول که موفق به كسب بيش از كل آرا شده اند عبارتند از: عبدالله، حسنی، موسرخه، مشدجبار، و ننه خانوم. بنابر همين گزارش تکليف پوروسی ها در دور دوم مشخص خواهد شد.
از : عباس معروفي
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۲/۱۲/۰۲
دماغ سوخته خريداريم
رهبر معظم جناب خامنه ای اگر ذره ای از شرم و حيا و انسانيت در وجودش باشد يا بايد خودش را گم و گور کند يا انحلال جمهوری اسلامي را اعلام کند.ملت شريف ايران با همدلي و اتحاد خود اين روز بزرگ را به رفراندومي عليه نظام جمهوری اسلامي تبديل کردند و به خامنه ای و شرکاء نشان دادند که نه نظام جمهوری اسلامي و نه ولايت فقيه و رجاله های وابسته به نظام نه تنها از هيچگونه مشروعيت و پشتيباني مردمي برخوردار نيستند، بلکه منفور ملت ميباشند و خواست ملت براندازی اين نظام ضد مردميست.
از نت پد ايراني
رهبر معظم جناب خامنه ای اگر ذره ای از شرم و حيا و انسانيت در وجودش باشد يا بايد خودش را گم و گور کند يا انحلال جمهوری اسلامي را اعلام کند.ملت شريف ايران با همدلي و اتحاد خود اين روز بزرگ را به رفراندومي عليه نظام جمهوری اسلامي تبديل کردند و به خامنه ای و شرکاء نشان دادند که نه نظام جمهوری اسلامي و نه ولايت فقيه و رجاله های وابسته به نظام نه تنها از هيچگونه مشروعيت و پشتيباني مردمي برخوردار نيستند، بلکه منفور ملت ميباشند و خواست ملت براندازی اين نظام ضد مردميست.
از نت پد ايراني
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۲/۱۱/۲۵
۱۳۸۲/۱۱/۱۶
اينها خودشان خوب ميدانند که مردم هر جا آنها را ببينند، دستشان ميندازند.
يکي از اتفاقات ناهنجار جامعه ما پديده متلک پراني است. بخصوص وقتي که اين پديده به تهديد و آزار و اذيت مي رسد. البته نبايد فراموش کرد که اصلاً ايراني ها يک روحيه پر طراوت و پر نشاطي هم دارند. ولي استفاده نابجا از آن هم در شأن جامعه جوان ما نيست. به يک نمونه که خودم شاهد آن بودم اشاره مي کنم:
چند سال پيش، قبل از اينکه بخاطر تصاوير تلويزيوني و مصاحبه هاي خبري و روزنامه اي چهره ام براي خيلي ها از هموطنانم آشنا شود، بعد از ظهر خلوتي داشتم پياده از کنار خيابان نياوران به طرف ساختمان مرکز مطالعات وزارت خارجه با لباس رسمي عبا و عمامه مي رفتم.
نمي دانستم پشت سر بنده در همان مسيري که من مي رفتم دو دختر خانم نيز مي آيند. روبرويم را نگاه کردم ديدم دو پسر تهروني بلا مي آيند و لبخند مي زنند و خود را براي متلک گويي آماده کرده اند. تصور کردم که چهره من با لباس روحانيت آنان را آزرده است و طبق معمول قصد دارند که آنچه را که به طور سنتي از زمان رضاشاه تا کنون در خيلي از مراکز عمومي مرسوم است و آن اينکه روحاني که لباس بر تن دارد را بايد دست بيندازند، مي خواهند متلکي بار من کنند ولي وقتي دقت کردم، ديدم به من نگاه نمي کنند. تعجب کردم، متوجه شدم که دختر خانمها نيز از پشت سر مي آيند، خيالم جمع شد که با من شوخي ندارند. وقتي نزديک شدند، با خودشان بلند گفتند: دوشيزه محترمه مکرمه آيا اجازه مي فرماييد.... و رد شدند. يعني با يک جمله: حضور يک روحاني و دو دختر خانم و دو پسر را يک جا جمع کرده بودند.
از : محمد علي ابطحي معاون حقوقي و پارلماني خاتمي
يکي از اتفاقات ناهنجار جامعه ما پديده متلک پراني است. بخصوص وقتي که اين پديده به تهديد و آزار و اذيت مي رسد. البته نبايد فراموش کرد که اصلاً ايراني ها يک روحيه پر طراوت و پر نشاطي هم دارند. ولي استفاده نابجا از آن هم در شأن جامعه جوان ما نيست. به يک نمونه که خودم شاهد آن بودم اشاره مي کنم:
چند سال پيش، قبل از اينکه بخاطر تصاوير تلويزيوني و مصاحبه هاي خبري و روزنامه اي چهره ام براي خيلي ها از هموطنانم آشنا شود، بعد از ظهر خلوتي داشتم پياده از کنار خيابان نياوران به طرف ساختمان مرکز مطالعات وزارت خارجه با لباس رسمي عبا و عمامه مي رفتم.
نمي دانستم پشت سر بنده در همان مسيري که من مي رفتم دو دختر خانم نيز مي آيند. روبرويم را نگاه کردم ديدم دو پسر تهروني بلا مي آيند و لبخند مي زنند و خود را براي متلک گويي آماده کرده اند. تصور کردم که چهره من با لباس روحانيت آنان را آزرده است و طبق معمول قصد دارند که آنچه را که به طور سنتي از زمان رضاشاه تا کنون در خيلي از مراکز عمومي مرسوم است و آن اينکه روحاني که لباس بر تن دارد را بايد دست بيندازند، مي خواهند متلکي بار من کنند ولي وقتي دقت کردم، ديدم به من نگاه نمي کنند. تعجب کردم، متوجه شدم که دختر خانمها نيز از پشت سر مي آيند، خيالم جمع شد که با من شوخي ندارند. وقتي نزديک شدند، با خودشان بلند گفتند: دوشيزه محترمه مکرمه آيا اجازه مي فرماييد.... و رد شدند. يعني با يک جمله: حضور يک روحاني و دو دختر خانم و دو پسر را يک جا جمع کرده بودند.
از : محمد علي ابطحي معاون حقوقي و پارلماني خاتمي
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۲/۱۱/۱۵
خامنه اي فرمان را صادر کرد.
داريم به آخرهاي نمايشنامه رد صلاحيت، تحصن و شرکت در انتخابات نزديک ميشويم.
داريم به آخرهاي نمايشنامه رد صلاحيت، تحصن و شرکت در انتخابات نزديک ميشويم.

ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
اعترافات چماقداري آيتالله محمّد يزدي : حاج غلام بزن بهادر !!!
از صفحه ۷۲ خاطرات آيتالله محمّد يزدي
در نخستين هفتههايي كه حضرت امام به قم تشريف آوردند, غائلة حزب خلق مسلمان با اتكا به شخصيت و موقعيت آقاي شريعتمداري بهوجود آمد. يك روز به ما اطلاع دادند كه اوضاع قم به هم ريخته و شبيه دوران قبل از پيروزي انقلاب, اغتشاشهايي بهوجود آمده است. بنده در آن ساعت, در منزل مرحوم آقاي اشراقي داماد حضرت امام نشسته بودم و امام هم تشريف داشتند. قرار شد از منزل خارج شويم تا از نزديك در جريان اوضاع قرار گيريم. سوار بر ماشين پيكاني شديم و به سمت ميدان ارم كه دارالتبليغ در آنجا قرار داشت, حركت كرديم. به جايي رسيديم كه جمعيت انبوه راه را بر حركت ماشين بسته بود و ميگفتند: «از اينجا جلوتر نميشود رفت.» گفتم: «براي چه؟» گفتند: «تركها ميزنند و چنين و چنان ميكنند.» من با پرخاش گفتم: «غلط ميكنند. يعني چه؟» راننده كه تندي مرا ديد, گفت: «شما از وضع شهر خبر نداري.» گفتم: «بالاخره كه نميشود دست روي دست گذاشت.» به هر حال به اصرار بنده, تا جلوي ساخمان دارالتبليغ رفتيم و مشاهده كردم كه در چهارراه و نيز سر كوچه آقازاده در خيابان ارم كه به منزل امام منتهي ميشد, سنگربندي كردهاند و خلاصه شهر حالت مضطربي دارد. چند دقيقه بعد آقا شيخغلامرضا را ديدم و شروع كرديم به صحبت كردن و در پي جملهاي كه ايشان به زبان آورد, من عصباني شدم و گفتم: «تو غلط كردي! تو ميداني كه اگر توهين كوچكي به امام بشود, ديگر اثري از آقاي شريعتمداري در قم نميماند؟» گفت: «آيا تو فكر ميكني كه مردم قم به همين سادگي دست از آقاي شريعتمداري ميكشند؟» گفتم: «اگر تا يك ساعت ديگر اين بساط را جمع نكرديد, ميدانم چه كار كنم.» گفت: «مثلاًَ چه كار ميكني؟» گفتم: «خواهي ديد.»
بعد به نزد باجناقمان مرحوم محسنآقا رفتم و از او خواستم تا حاجغلام را خبر كند. حاجغلام, شخص قوي و تنومندي بود كه خيليها از او ميترسيدند و سرش درد ميكرد براي كارهاي بزن بهادري! هر وقت در جايي به بنبست كشيده ميشد و تكليف احساس ميكرديم, به حاجغلام متوسل ميشديم و او هم خودش را ملزم ميكرد تا كاري را كه از او خواستهايم تمام و كمال انجام دهد. وقتي حاجغلام خودش را به ما رساند, گفتم: «بچههايت را جمع كن و برو سراغ اين تركهايي كه شهر را به آشوب كشيدهاند و تا آنجا كه در توان داري, آنها را دستگير كن! بعد به ساختمان نزديك پل منتقل كن.» توضيحاً عرض كنم كه ساختمان مزبور مربوط به زنان بود و به دستگاه طاغوت تعلق داشت و ما از آن براي كارهاي خودمان استفاده ميكرديم. حاج غلام گفت: «اين كارها براي چيست؟» گفتم: «كار نداشته باش و كاري را كه از تو خواستهام, انجام بده. فقط يادت باشد كه جان امام در خطر است.» حاجغلام گفت: «چشم!» و رفت. در كمتر از نيمساعت, حاجغلام و نوچههايش افتادند به جان خلق مسلمانها, زدند و بستند و گرفتند و به ساختمان مزبور منتقل كردند...
از صفحه ۷۲ خاطرات آيتالله محمّد يزدي
در نخستين هفتههايي كه حضرت امام به قم تشريف آوردند, غائلة حزب خلق مسلمان با اتكا به شخصيت و موقعيت آقاي شريعتمداري بهوجود آمد. يك روز به ما اطلاع دادند كه اوضاع قم به هم ريخته و شبيه دوران قبل از پيروزي انقلاب, اغتشاشهايي بهوجود آمده است. بنده در آن ساعت, در منزل مرحوم آقاي اشراقي داماد حضرت امام نشسته بودم و امام هم تشريف داشتند. قرار شد از منزل خارج شويم تا از نزديك در جريان اوضاع قرار گيريم. سوار بر ماشين پيكاني شديم و به سمت ميدان ارم كه دارالتبليغ در آنجا قرار داشت, حركت كرديم. به جايي رسيديم كه جمعيت انبوه راه را بر حركت ماشين بسته بود و ميگفتند: «از اينجا جلوتر نميشود رفت.» گفتم: «براي چه؟» گفتند: «تركها ميزنند و چنين و چنان ميكنند.» من با پرخاش گفتم: «غلط ميكنند. يعني چه؟» راننده كه تندي مرا ديد, گفت: «شما از وضع شهر خبر نداري.» گفتم: «بالاخره كه نميشود دست روي دست گذاشت.» به هر حال به اصرار بنده, تا جلوي ساخمان دارالتبليغ رفتيم و مشاهده كردم كه در چهارراه و نيز سر كوچه آقازاده در خيابان ارم كه به منزل امام منتهي ميشد, سنگربندي كردهاند و خلاصه شهر حالت مضطربي دارد. چند دقيقه بعد آقا شيخغلامرضا را ديدم و شروع كرديم به صحبت كردن و در پي جملهاي كه ايشان به زبان آورد, من عصباني شدم و گفتم: «تو غلط كردي! تو ميداني كه اگر توهين كوچكي به امام بشود, ديگر اثري از آقاي شريعتمداري در قم نميماند؟» گفت: «آيا تو فكر ميكني كه مردم قم به همين سادگي دست از آقاي شريعتمداري ميكشند؟» گفتم: «اگر تا يك ساعت ديگر اين بساط را جمع نكرديد, ميدانم چه كار كنم.» گفت: «مثلاًَ چه كار ميكني؟» گفتم: «خواهي ديد.»
بعد به نزد باجناقمان مرحوم محسنآقا رفتم و از او خواستم تا حاجغلام را خبر كند. حاجغلام, شخص قوي و تنومندي بود كه خيليها از او ميترسيدند و سرش درد ميكرد براي كارهاي بزن بهادري! هر وقت در جايي به بنبست كشيده ميشد و تكليف احساس ميكرديم, به حاجغلام متوسل ميشديم و او هم خودش را ملزم ميكرد تا كاري را كه از او خواستهايم تمام و كمال انجام دهد. وقتي حاجغلام خودش را به ما رساند, گفتم: «بچههايت را جمع كن و برو سراغ اين تركهايي كه شهر را به آشوب كشيدهاند و تا آنجا كه در توان داري, آنها را دستگير كن! بعد به ساختمان نزديك پل منتقل كن.» توضيحاً عرض كنم كه ساختمان مزبور مربوط به زنان بود و به دستگاه طاغوت تعلق داشت و ما از آن براي كارهاي خودمان استفاده ميكرديم. حاج غلام گفت: «اين كارها براي چيست؟» گفتم: «كار نداشته باش و كاري را كه از تو خواستهام, انجام بده. فقط يادت باشد كه جان امام در خطر است.» حاجغلام گفت: «چشم!» و رفت. در كمتر از نيمساعت, حاجغلام و نوچههايش افتادند به جان خلق مسلمانها, زدند و بستند و گرفتند و به ساختمان مزبور منتقل كردند...
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
دهه ی زجر ...دهه ی يادآوری اشتباهات انقلاب 57 ...دهه ی فريادهايی که صادقانه اما ساده لوحانه از مردم برخاست ...دهه ی يکی شدن حزبها، به ثمر رسيدن انقلابي که مردم باعثش بودند و بعد هيچ سهمي در اون نداشتند ...دهه ی به تاراج رفتن ايران ... دهه ی مبارزات بي فکر ... دهه ای که مثل الان همه دم از آزادی مي زدند....دهه ای که اميدوارم هرگز تکرار نشه ...انقلاب ما انفجاری کور بود
از : من و سارا
از : من و سارا
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۲/۱۱/۱۴
۱۳۸۲/۱۱/۱۲
پيام احمد باطبی در مورد تحريم انتخابات
انتخابات مجلس هفتم درپيش است و ايرانيان هم چنان در پی مطالبات عقب افتاده خويش از مجلس ششم ميباشند . نظارت استصوابی تمامی روند انتخابات را از مشروعيت ساقط نموده است و ديگر سخن از قبول و يا رد صلاحيت برخی از نامزدهای انتخاباتی موضوعيت ندارد .
نظارت استصوابی چون تيغی برنده بر گردن دموکراسی مانع گذار ايرانيان بسوی مردم سالاری و توهين به شعور مردم در انتخاب نمايندگان واقعی خويش است. تا زمانی که گروهی اقتدارگرا با تکيه بر مناصب خود ساخته برای مردم تعيين تکليف ميکنند و ايرانيان را درزمره ديوانگان مي انگارند که خود قادر به تصميم گيری در مورد زندگی و آينده کشور خويش نيستند هيچگونه انتخاباتی را نميتوان مشروع دانست . انتخابات تحت نظارت استصوابی به جز انتصابات و برگزيدن نمايندگان از بين خوديها مفهوم ديگری ندارد . چنين انتخاباتی جز برای کسب وجهه بين المللی برای اقتدارگرايان و ادامه روند سرکوبها ثمری برای ايرانيان نخواهد داشت. نظارت استصوابی نشانه ای بارز از نقض حقوق شهروندی مردم درتعيين سرنوشت خويش به دست خودشان است. تا زمانيکه بساط نظارت استصوابی برچيده نشده است شرکت مردم درانتخابات تنها موجب استحکام پايه های قدرت اقتدارگرايان ميگردد. تحريم انتخابات بهترين وکم هزينه ترين وسيله برای مقابله با نظارت استصوابی ميباشد.
به عنوان عضو کوچکی درجامعه ايرانی از تمامی هم ميهنان درخواست ميکنم که تا از بين رفتن نظارت استصوابی از شرکت در انتخابات خودداری نمايند تا هم از رأی ما سوء استفاده نگردد و هم جامعه جهانی دريابد که انتخابات تحت چنين شرايطی خواست مردم آزاده ايران که از بلوغ سياسی و اجتماعی سرشاری برخوردارند نميباشد .
احمد باطبی
نهم بهمن ۱۳۸۲

انتخابات مجلس هفتم درپيش است و ايرانيان هم چنان در پی مطالبات عقب افتاده خويش از مجلس ششم ميباشند . نظارت استصوابی تمامی روند انتخابات را از مشروعيت ساقط نموده است و ديگر سخن از قبول و يا رد صلاحيت برخی از نامزدهای انتخاباتی موضوعيت ندارد .
نظارت استصوابی چون تيغی برنده بر گردن دموکراسی مانع گذار ايرانيان بسوی مردم سالاری و توهين به شعور مردم در انتخاب نمايندگان واقعی خويش است. تا زمانی که گروهی اقتدارگرا با تکيه بر مناصب خود ساخته برای مردم تعيين تکليف ميکنند و ايرانيان را درزمره ديوانگان مي انگارند که خود قادر به تصميم گيری در مورد زندگی و آينده کشور خويش نيستند هيچگونه انتخاباتی را نميتوان مشروع دانست . انتخابات تحت نظارت استصوابی به جز انتصابات و برگزيدن نمايندگان از بين خوديها مفهوم ديگری ندارد . چنين انتخاباتی جز برای کسب وجهه بين المللی برای اقتدارگرايان و ادامه روند سرکوبها ثمری برای ايرانيان نخواهد داشت. نظارت استصوابی نشانه ای بارز از نقض حقوق شهروندی مردم درتعيين سرنوشت خويش به دست خودشان است. تا زمانيکه بساط نظارت استصوابی برچيده نشده است شرکت مردم درانتخابات تنها موجب استحکام پايه های قدرت اقتدارگرايان ميگردد. تحريم انتخابات بهترين وکم هزينه ترين وسيله برای مقابله با نظارت استصوابی ميباشد.
به عنوان عضو کوچکی درجامعه ايرانی از تمامی هم ميهنان درخواست ميکنم که تا از بين رفتن نظارت استصوابی از شرکت در انتخابات خودداری نمايند تا هم از رأی ما سوء استفاده نگردد و هم جامعه جهانی دريابد که انتخابات تحت چنين شرايطی خواست مردم آزاده ايران که از بلوغ سياسی و اجتماعی سرشاری برخوردارند نميباشد .
احمد باطبی
نهم بهمن ۱۳۸۲
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::