۱۳۸۴/۱۰/۰۵
دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
کانون وبلاگ نويسان ايران( پنلاگ) دستگيري کارگران زحمتکش شرکت واحد را شديدا محکوم ميکند. دولت جمهوري اسلامي ايران به جاي ترتيب اثر دادن به خواستههاي بر حق صنفي کارگران شرکت واحد و بهبود وضع اسف بار معيشتي آنان به روش هميشگي خود ميخواهد با سرکوب و دستگيري و ارعاب کارگران اعتصاب آنها را در هم بشکند.
کانون وبلاگ نويسان ايران(پنلاگ) خواهان آزادي بي قيد و شرط رئيس و اعضاي هيات مديره سنديكاي كارگران شركت واحد آقايان منصور اصانلو؛سعيد ترابيان، سيد داوود رضوي، رضا شهابي، ناصر غلامي، حميد زندي، صادق محمدي، صادق خندان، علي ابراهيمي، امير تاخيري، علي قربانيان، رضا شهابي، ارسلان زرگريان و حسين مهديخاني ميباشد. کانون وبلاگ نويسان ايران (پنلاگ) از همه وبلاگ نويسان تقاضا ميکند با پخش اخبار اين اعتصاب و نوشتن در باره آن در وبلاگهاي خود از کارگران شريف شرکت واحد حمايت کنند. پنلاگ همچنين از همه سازمانهاي طرفدار حقوق بشر انتظار دارد با اعتراض گسترده و شديد به دولت ايران خواهان تضمين امنيت جاني اعتصابيون و خانوادههاي آنان شوند و نگذارند اين اعتصاب صنفي با روش هميشگي دولت ايران يعني کشتار و اعدام خاتمه پيدا کند.
کانون وبلاگ نويسان ايران(پنلاگ)
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۱۰/۰۴
برگرفته از ايران ليبرتي
تام تام تام تام....
تام تام تام تام ...
برکلمات انگشت مي کوبم
به دنبال کلماتي با صداي طبل مي گرد م
با طنين ضرب زورخانه
و بوي چرم بازوبند پهلوانان.
در کلمات مي دمم
با تمام قدرت ريه هايم
به دنبال وازه هائي باطنين شيپور مي گردم
کلماتي که گله هاي اسبان در ان بتازند
و باريکه هاي زرين مذاب از يالهاشان فرو چکد.
کووووواااااااشش....
کلمات را به هم مي کوبم
صداي سنجها برمي خيزند
شب از کف هاي پولادگون پر طنين لبريز مي شود
عرق نمک الود از جبين مردان فرو مي چکد
و سکوت مي شکند.
معذرت مي خواهم عشق من
که خواب نيمه شب ات را
مانند گيسوان يلدايت اشفته ام
زيرا عليرغم تمام نوميدان
وپاکتهاي بزرگ خالي
و شکمهاي پر از پاپ کورن شان
و اين شب ضخيم خونين پر زنجير وجسد
من اعتقاد دارم
که انقلاب خواهد شد
و بايد براي انقلاب سرود
و نبايد انان را که براي ازادي مي جنگند
در مقابل دشنه و زهر تنها گذاشت
و پس از انکه انقلاب شد
براي چشمان ايراني – افغاني تو
که زيباترين چشمان جهان است
بازهم
زيباترين شعرها را خواهم سرود.
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۹/۲۴
از گذشته ها ميگذري
باروياهايي فرسوده
با کتيبه هاي شکسته
خطوط معوج
ترانه هايي پير و خميده
درخود مي غلطي
درحصار قلبي که عشق را از ياد برده است
وزمين را بر آسمان برگزيده است
فرو ميروي
درتابوتي که خود ساخته اي
تابوت ويراني خاطرات
به فراموش خانه رسيده اي
درانتهاي جاده هاي هشياري
اينک ميخانه ها ترا درانتهاي شب درخود محبوس ميکنند
و هواي نيالوده صبح را
از اعماق نفس هايت برميکشند
شب با خرخر تاريکش ترا درآعوش ميکشد
سگان ولگرد بيگانه
با بزاق هاي چرکينشان
بوسه هاي ترا ميخرند
و جز ليسه اي از چرکاب نصيب ات نمي کنند
متاسفم رفيق!
ديگر پير شده اي
و خاطراتت چون سلول هاي مرده پوستت
چروکيده و فرتوت از ذهنت فروميريزند
درشبهاي طولاني انقراض
اجساد روياهايت را مرداب هاي کهنه مي بلعند
و درزمستان نوميد سرد
برف برگرده انديشه هايت انبارميشود
فريادهاي بي ثمرت را
برگ هاي خزاني هم به استقبال نمي آيند
باد سردي است که درکوچه وول ميخورد
و هر مسافر خسته اي را ميرماند
صدايت خاموشي ياس آور آخرين پرنده است
که از کوچ جدا مانده است
خرخر تاريک مرگ ترا درآغوش گرفته است
درآرامش بويناک مرداب ها
فرصت ديدار سپيده دمان را از دست داده اي
درکوه اما تند راست و شبانان درکومه ها ميخوانند
افسوس که دربهار ترا نخواهم ديد
تا فصل گلبار کوهساران زنده نخواهي ماند
ترا زمان از ياد مي برد
آنگونه که مردگان از خاطرات ميروند
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۹/۱۷
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۹/۱۰
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۹/۰۸
«پناهنده سياسي كيست؟»
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۹/۰۷
ايران در آيينه آمار
مهر
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۸/۳۰
(ياداشتى براى ياسر عزتى)
اسماعيل وفا يغمائى
بر گرفته از سايت طليعه سپيده دمان
راستش با تمام كارهائى كه طى اين يكسال گذشته تا به حال انجام داده اى، با تمام سخنرانى ها و اطلاعيه ها و پيامهاى راديوئى و تلويزيونى، و تعبير و تفسيرهاى اطرافيانت، علاقه اى نداشتم و هنوز هم ندارم چيزى در باره تو، چه به نفع و چه به ضرر تو بنويسم. حتى با اينكه يكى دوبار خود مرا مورد دشنامها و تحقيرهايت قرار دادى بيش از آنكه عصبانى شوم دچار رقت شدم وخنديدم و با خودم فكر كردم ايكاش از اين مردابى كه در آن دارى دست و پا مى زنى بتوانى بيرون بيائى و از سر ميز ميهمانى آلوده اى كه صاحبخانه اش خامنه اى و دعوت شدگانش ماموران امنيتى و شكنجه گران و عاملان سركوب مردم ايران هستند بلند شوى و ازنيروى سرشار و زنده دوران جوانى و ذهن و اراده خود براى ساختن زندگانى ات كمك بگيرى ، دليل اين هم چند نكته بود كه دو تا از مهم ترين هايش اينها بود.
اول اينكه:
تو جوان هستى ، جوانى كه متاسفانه بازى ها و شدائد و ناملايمات روزگار كه حاصل كشاكش بناچار مردم ايران و لاجرم مبارزان و آزاديخواهان با ديكتاتورى خونين ملايان است، همراه با ضعفها و ناتوانى هاى غماور و دردناك خودت، ترا به درون مردابى كشانده است كه هنوز هم در آن دارى دست و پا مى زنى.
در بخش اول كار :
تو بيگناهى و زندگى ات بازيچه موج و توفان بوده است وحتى مى توانى خود را طلبكار و بيگناه و قربانى حوادث بدانى كه چرا در چنين شرائطى متولد شده اى و امثال اين حرفها...
ولى در قسمت دوم كار :
جائى كه در خدمت ديكتاتورى آلوده ملايان قرار گرفتى تمام مسئوليت بر عهده خود توست و نه هيچكس ديگر. من هيچوقت دلم نمى خواست كه تو و امثال تو در اين وضعيت گرفتار شويد و هنوز هم دلم نمى خواهد در اين وضعيت بمانى و هم سفره با همكاران آخوندها باشى.
و اما نكته ديگر كه چرا علاقه اى نداشتم و ندارم كه با تو و امثال تو رو در رو شوم اين بود كه تو وهمكاران تو، هماورد من وامثال من يعنى كسانى كه تقريبا بخش اعظم عمر خود را در مبارزه با صاحبكار تو و دم و دستگاه ولايت فقيه گذرانده اند، نبوده ايد و نيستيد. ما هركه باشيم، در هر كجا كه باشيم و با هر انديشه اى كه داشته باشيم، با اصل قضيه يعنى ولى فقيه و دم و دستگاه حكومتى اش درگيريم ونه با خرد و ريزهائى كه دور و برش ريخته است. در اين مبارزه هم، اگر چه دلمان مى خواهد پيروز شويم اما خيلى نگران آن نيستيم. اگرپيروز شديم و توانستيم با يارى تمام مبارزان و مجاهدان و آزاديخواهان و مهمتر از همه اراده مردم ايران براى آزادى، راه به مقصد ببريم فبها المراد، و گرنه در اين كشاكش و احتمالا دور از خاك ميهن خود، روزگارمان در حيطه آدمهائى كه ممكن است با هم اختلافات ريز يا درشتى داشته باشند ولى به انسانيت و شرافت و آزادى احترام مى گذارند و تسليم مستبدين و جنايتكاران سياسى نشده اند به پايان خواهد رسيد، ولى ترديدى نداريم كه سرانجام، راه توسط كسانى كه شجاعتر و خردمند تر و وفادارتر به آرمان آزادى اند و نقاط قوتشان از نقاط ضعف ما بيشتر است به مقصد خواهد رسيد و رژيم سيهكار جمهورى اسلامى فرو خواهد ريخت و مردم ايران به آزادى دست خواهند يافت.
زين كاروانسراى بسى كاروان گذشت
ناچار كاروان شما نيز بگذرد
اما چرا تصميم گرفتم اين نامه را برايت بنويسم. دليل نوشتن اين نامه دليلى شخصى است و نه سازمانى و تشكيلاتى و چنانكه شما تبليغ مى كنيد دستورات اين و آن. به احتمال زياد رفقاى تو در ارگانهاى امنيتى جمهورى اسلامى مطلع بوده اند و به تو هم خبر داده اند كه من ديگر نه عضو سازمان مجاهدين هستم و نه از اعضاى شورايملى مقاومت ايران. از بيست سالگى تا پنجاه ويكسالگى، يعنى تقريبا تمام سالهاى به درد بخور ىك عمر طبيعى را ، البته در اين دو تشكل سياسى عليه رژيم ولايت فقيه و بخاطر آزادى و احترام به مردم مبارزه كرده ام كه هرگز آن را نفى نمى كنم، مبارزه ظرف و تشكل مى خواهد و اينها ظرف و تشكل روزگار من بودند ، با همه اينهاهنوز هم نفرت من از ولايت فقيه و احترام من به آزادى و مردم نيرومند تر از هميشه بر سر جاى خود باقى است و جدائى من از اين تشكلها هر دليلى داشته باشد بخاطرتضاد با مبارزات سرسختانه واحترام برانگيز مجاهدين و رفيقان شورائى براى سرنگونى رژيم ولايت فقيه يعنى همان چيزى كه تو ودوستانت در خدمت حفظ آن هستيد نبوده است!. روزگارى كه آسمان آبى تر باشد، و بيان انتقادات بر تضاد اصلى سايه نياندازد، به روشنى از دلائل جدائى خود و انتقادات و ايراداتى كه موجب شد تا از مجاهدين و شورا جدا شوم ، خواهم گفت و خواهم نوشت ولى بدون ترديد ايرادات من از آنچه كه مثلا ترا از مجاهدين دور كرده و باعث شده است در خيل فعالان وابسته به جمهورى اسلامى بر عليه مجاهدين تاخت و تاز كنى بسيار فاصله دارد، فاصله اى به مسافت مردم ايران و جمهورى اسلامى.
نمى دانم تا به حال فكر كرده اى كه بحث و فحصها و به داورى كشيدنهاى مجاهدين، توسط تو و رفقايت در عين دردناكى بسيار مضحك هم هست. شايد بپرسى چرا؟ جواب اين است كه مجاهدين را هم البته مى توان به داورى كشيد، وبايد كارهايشان را به عنوان نيروئى فعال و گسترده و صاحب ادعاى ايدئولوژيك، در زمينه هاى مختلف به داورى كشيد ، بر كارهاى درستشان صحه گذاشت و ايراداتشان را چه خوششان بيايد و چه آنرا ناخوش دارند گوشزد كرد و در صورت لزوم با آنها جسورانه مبارزه كرد ، ولى كسانى كه بايد مجاهدين را به داورى بكشند، آخوندها، ارگانهاى امنيتى آخوندها وهمكاسه ها و همكاران آخوندها نيستند!. مجاهدين را كسانى بايد به نقد بكشند كه نخست در صفوف مردم باشند واز آلودگى وابستگى به حكومت ملايان پاك باشند.
كمى، واقعا كمى بايد انصاف داشت. از موضع آخوندها و ماوراى ارتجاع سياهكارى كه روزگار مردم ايران را سياه كرده است و صفى از جنايتكاران و غارتگران مرتجع و ضد مردم زمام آن را در دست دارند كه نمى شود به مجاهدين انتقاد كرد! اين ماجرا در همان سال شصت به پايان رسيد و آخوندها با كشتارهاى هزاران نفره انتقاد و داورى خود را يكباره انجام دادند وگورهاى بانام و گمنام دهها هزار مبارز و مجاهد و دموكرات و فدائى و اعضاى حزب توده و امثال اينها گواه اين داورى است. در آن سالها احتمالا تو هنوز به دنيا نيامده بودى. سالهائى كه در هرروز ان در هر صبح، گاه يكصد نفر از جوانان و نوجوانان تير باران مى شدند و تير خلاص مى خوردند. در طى چهار سال از سال 1360 تا 1364 تنها من چهار صد تن از رفقاى دوران دبستان و دبيرستان و دانشگاه خود را از دست دادم. اينها را همان كسانى كشتند كه تو اكنون، دريغا... در خدمت آنانى.
در دوران شاه من زندانى سياسى زندان وكيل آباد مشهد بودم. زندانى كه حدود صد و چهل زندانى سياسى مجاهد، فدائى، توده اي، اعضاى ستاره سرخ و گروه توفان و شمارى از منفردين سياسى ساكنان آن بودند. در دوران شاه آنها زندانشان را كشيدند بعضى ها مثل ابوتراب باقر زاده و آقا رضا شلتوكى و اسماعيل ذوالقدر بيست و پنجسال در زندان بودند ،و در دوران خمينى نزديك به صد تن از آنان تيرباران و كشتار شدند، يعنى تقريبا قتل عام يك زندان سياسى. ياد تمام آن دلاوران شريف از مجاهدين و فدائيان گرفته تا اعضاى مقاوم حزب توده واعضاى حزب توفان سبز باد.
جوان!
من فكر مى كنم چندان ضرورتى ندارد كه نمونه بدهم كافى است خودت اندكى سرت را بلند كنى و كنجكاو باشى. خيلى چيزها را خواهى فهميد اما باز هم تاكيد مى كنم كه انتقادات تو و رفقايت از زاويه آخوندها هم دردناك و هم مضحك است. من گاهى كه فرصتى باشد به سايتهاى ريز و درشت جمهورى اسلامى عليه اپوزيسيون و منجمله مجاهدين سرى مى زنم. منبرهاى ساده و غم انگيز تراهم گوش كرده ام. مى گويم منبر! چون واقعا طرز حرف زدن تو مرا به يا طلبه هاى تازه كارى مى اندازد كه عبا و عمامه را به كت و شلوار تبديل كرده اند ! چون واقعا عين طلاب تازه كارى كه هنوز درست بلد نيستند روضه بخوانند و تنها يك روضه را از حفظ كرده اند با گيجى و تكرار مكررات سعى مى كنى آنچه را كه خواسته اند به انجام برسانى و نارضائى هاى شخصى و انتقادات خودت از مجاهدين را با امواجى از دروغ هائى كه حتى خودتان هم باور نمى كنيد قاطى كرده و در معرض ديد و شنيد عموم بگذارى. امواج دروغهائى كه راه انتقادات واقعى را سد مى كند و از بين مى برد، از جمله بارها و بارها پدر مجاهد خودت، اين مرد كمرو سر به زير و خجالتى را كه سالها در موضع مسئول خريد به تلاش و فعاليت مشغول بود را شكنجه گر بخوانى.
راستى چرا؟ چرا در هر بار روضه خوانى در آغاز پدرت را نشانه مى روى!! آيا اين همان مرزى است كه آخوندها وفادارى و گوش بفرمانى ترا باور مى كنند؟ آيا همين نقطه، نقطه اعتماد دستگاهى كه روزگارى در زير فرمان سعيد امامى بود و بعدها همين دستگاه او را به قتل رساند نيست؟ و آيا مضحك بودن اين ماجرا را مى توانى بفهمى؟ من نمى خواهم بگويم تو در عراق رنجى را متحمل نشده اى و آزردگى هاى كم يا زياد از مجاهدين ندارى، و نيروهاى چپ اعم از ماركسيست يا مذهبى در برخوردهاى درون سازمانى شان براى حفظ تشكيلاتشان و در جلسات درونى انتقاد و انتقاد از خود و ديگران از هر اشتباهى مبرا هستند، ولى درباره سخنانى كه تو و همكارانت در باره انواع و اقسام شكنجه هائى كه از جمله توسط پدر تو اعمال مى شود بايد گفت كه فارغ از هر چيز:
آيا فكر نمى كنى كه آن سه هزار و چند صد نفرى كه در آنجا هستند و به غلط يا درست به سوداى آزادى در حال تحمل شرايطى بسيار سخت هستند در هر حال مشتى ماشين كوكى نيستند كه پس از سالها مبارزه عليه ماشين شكنجه و كشتار جمهورى اسلامى هر روز و هر شب شاهد شكنجه مخالفان فكرى، جدا شدگان( با ادبيات مجاهدين بريدگان) و امثال اينها باشند و دم بر نياورند؟
جدا مضحك است جوان! و فكر مى كنم باكنتراتچى مربوطه يا استادى كه روضه خوانى هاى ترا ديكته مى كند در اين باره صحبتى بكن و درمنبرهاى هفتگى ات تغييراتى بده. اما گذشته از اينها و چه تو به كارت ادامه بدهى يا ندهى يا راههاى تازه اى براى كمك رساندن به جمهورى سركوب و جنايتى كه بيش از ربع قرن است روزگار مردم ايران را سياه كرده است بدهى يا ندهى بگذار خيال ترا آسوده كنم و بگويم كه تنها توجه به يك نكته خيال من و امثال مرا نسبت به انچه كه تو و رفقايت مى گوئيد آسوده مى كند. شما در جبهه دشمنان مردم ايران و در صفوف سپاهيان سياسى رژيم سياهكار جمهورى اسلامى هستيد، و هر چه شما عليه نيروهاى سياسى و مبارز و تبعيديان و پناهندگان بگوئيد كاملا طبيعى!! و در عين حال كاملا باور نكردنى است!!.
مضحك است جوان! آخر من و ما از كسانى كه مدافع جمهورى خونريز اسلامى هستند چه انتظارى بايد داشته باشيم؟ بايد انتظار داشته باشيم كه بيايند از مجاهد و فدائى ودموكرات وتبعيدى و پناهنده مخالف تعريف وتمجيد بكنند؟ مى بينى كه فقط روى مجاهدين تاكيد نمى كنم و از بقيه هم نام مى برم چون به نظر من رژيم ولايت فقيه فارغ از ارزشگذارى هاى آرمانى و ايدئولوژيك ما، چون گرگى درنده براى نابود كردن تمام كسانى كه براى او اندك خطرى ايجاد مى كنند آماده است. اين همان حكومتى است كه فارغ از ارزشگذارى هاى ما:
هم دكتر شاهپور بختيار و دكتر عبدالرحمان قاسملو و سعيد شرفكندى و فريدون فرخزاد و دكتر مظلومان را كشت و هم دكتر كاظم رجوى و محمد حسين نقدى وزهرا رجبى را به گلوله بست. از نام و نشان دهها نفرى كه در خارج كشور آنها را كشته است مى گذرم و تاكيد مى كنم امروز مجاهدين بيشتر آماجگاه حملات رژيم هستند زيرا بيشتر فعاليت مى كنند و لاجرم خطرناكترند و اگر امروز فدائيان يا حزب توده يا حزب دموكرات كردستان ايران و يا نهضت دكتر بختيار يا حزب كمونيست كارگرى فعال بود و لاجرم خطر آفرين، آنها آماج حملات جمهورى اسلامى قرار مى گرفتند و لاجرم تو و رفقاى تو سخنرانى ها و حملاتتان را متوجه آنها مى كرديد. در هر حال حرف من اين است كه:
اگر فقط توجه داشته باشيم كه شما سربازان خارج كشورى جمهورى اسلامى هستيد و نه منتقد، و لاجرم اين را بدانيم كه همكاران جمهورى اسلامى و همكاسگان مامورين وزارت اطلاعات فرسنگها از مخالف بودن و منتقد بودن به دورند وتنها مزدوران ديكتاتورى ملايان هستند نگرانى هايمان از كثرت يا قلت شما وسايتها و مجلات و كتابها يتان از بين مى رود و فاصله سلامت بخشمان با شما حفظ مى شود.
در همين جا مى خواهم انتقاد خود را از دوستان دور يا نزديكى كه تلاش مى كنند با نوشتن مقالات عريض و طويل و رديف كردن فاكت هاى مختلف در باره ضعف روحيات انقلابى و امثال آنها، به افشاى شما بپردازند بگويم.
هيچ نيازى نيست كه به ضعفهاى گذشته پرداخته شود و بگوئيم فلان خانم و يا بهمان آقا كه سالها قبل عضو و يا هوادار مجاهدين بوده است از همان آغاز داراى فلان ضعف بوده است.
چه لزومى دارد؟ آن آقا يا خانم با همان ضعفها در آن دوران در صفوفى تنفس و مبارزه مى كرده است كه بر عليه ديكتاتورى ملايان متشكل بوده است و لاجرم از منافع مردم ايران دفاع مى كرده. بنا بر اين از ضعفهايش در آن دوران نگوئيم. مهم اين است كه الان در كدام صف است؟ و در كدام جبهه؟ و در كنار چه كسى ايستاده ؟ در جبهه رنگارنگ و متفاوت الفكر مردم ايران و يا در كنار ملايان و ماموران وزارت اطلاعات و كارگزاران سياسى احمدى نژاد و خامنه اى در خارج كشور؟
اگر در كنار مردم خود ايستاده است ضعفهايش با پاكيزگى هدف و آرمانى كه در پيش رو دارد پوشيده خواهد شد و اگر در كنار ملايان ايستاده است نقاط قوتش جز در قوت بخشيدن به جمهورى سركوب و جنايت به كارى نمى آيد. بايد اين را بفهميم و بايد عليرغم هر اختلاف عقيده اى به اين بيانديشيم كه،
صفوف مجاهدين بخشى پر رنگ از صفوف مردم ايران و نه تمامى آن است. صفوف مردم ايران صفوفى رنگارنگ و متشكل ازميليونها ميليون ايرانى با اعتقادات سياسى وسليقه هاى مختلف اما درد و رنجى مشترك است و دلخورى وخروج از صفوف مجاهدين هرگز اين مشروعيت را به ما نمى دهد كه به صف غير رنگارنگ و آلوده مدافعان جمهورى اسلامى بپيونديم و چون به اين صفوف پيوستيم ديگر نه مخالف و نه منتقد، بلكه مزدوران و ماموران رژيمى استبدادى هستيم و رودر روى تمامى ملت ايران ايستاده ايم و تو امروز متاسفانه در اين صف هستى. اما سخنى ديگر و حرف آخر، حرفى مقدارى شخصى و خانوادگى.
لازم به توضيح نيست و مى دانى كه پسر من امير مانند تو از سال 1998در عراق و اشرف بود. در سال دو هزار بنا بر گفته خودش تصميم به بازگشت وادامه تحصيل مى گيرد كه به دلائل مختلف موفق نمى شود و سر انجام در سال 2004 با جدائى از مجاهدين و رفتن به كمپ آمريكائى ها تلاش براى خروج از عراق را آغاز مى كند. در همان ايام ، توبا مراجعه به سفارت جمهورى اسلامى در بغداد و بازگشت به ايران و سپس مسافرت به آلمان همكارى خودت را با جمهورى اسلامى و لاجرم عليه مجاهدين شروع كردى و در همين دوران تلاش تحسين انگيز خود را در تشويق اميربراى بازگشت به ايران و آلوده شدن به پليدى جمهورى اسلامى آغاز كردى. راستى كه ناجوانمردىاى بزرگتر از اين در عالم دوستى!! وجود دارد.
شانزده ماه اين جنگ دردناك به طول كشيد. در حالى كه من با تلاش شبانه روزى ودر سن پنجاه سالگى و با كارگرى و ظرفشوئى و فروش كتاب و يارى خواستن ازهمسر و رفقايم مخارج سنگين دو وكيل را مى پرداختم وبا پنج موسسه و بيش از ده شخصيت حقوق بشرى و فرهنگى براى باز گرداندن امير تلاش مى كردم و پرونده او را كه بيش از صد صفحه بود دائم در كىف خود به اينجا و انجا مى بردم، تو با تماسهاى تلفنى و اينترنتى و روضه خوانى هايت تبليغ مى كردى كه:
پدرت ترا رها كرده و تو سرنوشتى جز پوسيدن در كمپ ندارى واو را تشويق مى كردى كه به ايران باز گردد و در زمره همسفرگان و همكاران تو در آيد. با اين كه نمى خواهم با تو تندى بكنم اجازه بده بگويم زهى ناجوانمردى وبيشرافتى.
من در همان آغاز به او نامه مفصلى نوشتم كه:
متوجه باش كه در چه شرايطى قرار دارى. هر مشكلى با مجاهدين دارى قابل صحبت است ولى توجه داشته باش من و مادر تو(همسر سابق من) مجموعا شصت سال از عمر خود را به خاطر آزادى و در مبارزه با استبداد و پليدان حاكم بر ايران سپرى كرده ايم. متوجه باش كه عموى بيست ساله تو كه نام او بر تو نهاده شده در برابر چشمان پدر و مادرش توسط حاكمان كنونى ايران بر دار كشيده شد، متوجه باش كه زندگى سه نسل از خانواده من ، خانواده پدر و مادر من، خانواده خود من ، و زندگى خود توبخاطر مبارزه با ملايان در توفان سپرى شده است و اين تقريبا سرنوشت اكثر همنسلان ماست، متوجه باش كه خيانت به مردم به هيچ بهانه اى پذيرفته نيست. اگر صد سال در كمپ مى مانى بمان ولى هرگز به ايران مرو و اگر بروى گروگانى در دست ملايان خواهى بود وآنها تلاش خواهند كرد كه با حربه تو مرا به تسليم در مقابل خود و موضع گرفتن بر عليه مجاهدين وادارند و من هرگز اين كار را نخواهم كرد و از نقطه اى كه پاى تو به ايران برسد رابطه من با تو براى هميشه پايان خواهد يافت اگر چه تيغه فرو رفته دشنه اين تراژدى تا پايان عمر مرا خواهد آزرد. متوجه باش كه من به عنوان يك مبارز كوچك اىن ملت بزرگ هرگز حدمت مردم را پايمال خوكان پليد و گرگان كثيف ارتجاع مذهبى نخواهم كرد زيرا نمى توانم اين كار را بكنم.
اين جدال سخت ماهها ادامه يافت خوشبختانه تلاشهاى تو و ساير همكارانت بجائى نرسيد ، خوشبختانه امير با تمام جوانى و شراىط سخت و طاقت فرساى كمپ مقاومت كرد و سرانجام موفق شد بدون آلوده شدن به كثافت جمهورى اسلامى باز گردد.
امير باز گشت تا پس از سفرى هفت ساله و شگفت، راهى ديگر در زندگى اش بجويد اما در نخستين روزهاى ورود بازهم سر و كله تو پيدا شد و اين بار دركسوت يك آشنا. امير ديگر كوچك نيست و با دور شدن از كمپ، بار مسئوليت بيشترى بر دوش دارد. من به عنوان يك دوست و يك پدر به او گفتم:
ياسر عزتى ديگر آن دوست و آشناى قديمى نيست ، بلكه همكار و تحت كنترات جمهورى اسلامى و ماموران وزارت اطلاعات است، با او رابطه ات را مطلقا قطع كن و اين را براى خودت مى گويم و بس زيرا از اين پس و در شرايط جديد خود تو مسئول زندگانى خودت هستى و بايد خوب را از بد تشخيص بدهى و او رابطه اش را قطع كرد تا اينكه چندى قبل دوباره به من تلفن زد و گفت:
ياسر از من كمك مى خواهد و من نگران او هستم ، شايد او از اين همكارى اش با ملاها پشيمان شده باشد .
به او گفتم:
اين يك حقه بازى است و در همين حالى كه از تو كمك مى خواهد روى چندين سايت از سايتهاى وزارت اطلاعات مشغول روضه خوانى است. چندى قبل يكى از دوستان بسيار شريف كرد من طى برخوردى اتفاقى از ياسر خواسته بود از ميان مزدوران جمهورى اسلامى خارج شودو به خانه او بيايد و زندگى تازه اى را در پيش گىرد ولى ياسر قبول نكرده بود ، اگر واقعا كمك مى خواهد راه ساده است. از ميان مزدوران جمهورى اسلامى خارج شود. وتنها چند سطر در بيزارى از همكارى با دشمنان مردم ايران بنويسد و تقاضاى كمك كند مطمئنا دهها دست به يارى او دراز خواهد شد.
خوب گوش كن ياسر
احتياجى به پنهانكارى نيست. ابزارهاى دولت احمدى نژاد براى فعاليت در خارج كشور مشخص است. ابزارهاى فعاليت اين دولت امثال شماها هستيد. شمارى ازاعضا و هواداران سابق كه به لباس خيانت به مردم ايران= با خدمت به جمهورى اسلامى و نه به دليل انتقاد به مجاهدين ملبس شده و روانه خارج كشور شده اند. شيوه ها هم در داخل و خارج كشور متفاوت است. در داخل كشور حتى هنوز هم شىوه شيوه ى سركوب و شكنجه و قتل است و در خارج كشور فريفتن و دروغ. تلاش نكن از دروغ و فريب استفاده كنى و اما بگذار فكر كنم كه اشتباه مى كنم و تو راست مى گوئى، اگر براستى كمك مى خواهى در باز و راه گشاده است. باور كن من و بسيارى ديگر دلمان مى خواهد كه تو از اين مرداب خارج شوى.
دريغا كه انسان در اوج جوانى بجاى مدد خواستن از بازوان و اراده و شرافت خود به نان آلوده به خون رژيم جمهورى اسلامى متكى باشد.
از صفوف جلادان و جيره خواران جمهورى اسلامى خارج شو.
به جوانى خودت احترام بگذار و اندك زمانى فكر كن كه مى توانى از منجلاب خيانت به مردم خارج شوى و با اتكا به نيروى خود زندگى خود را بنا كنى.
اگر واقعا كمك مى خواهى دستهاى من و مطمئنا صدها تن ديگر براى يارى كردن به تو آماده است. شجاع و صادق باش و يارى بخواه .
اين دستهاى ما
19 نوامبر 2005
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۸/۲۸
بر گرفته از همبستگي ملي 27 آبان 1384
اطلاعيه سازمان مجاهدين خلق ايران
اعلام جرم سازمان مجاهدين خلق ايران عليه يك پادوي رژيم ولايت فقيه در دولت عراق
خبرگزاري رسمي،راديو و تلويزيون وديگررسانه هاي رژيم آخوندي به نقل از شخصي بهنام موفق رُبيعي مشاور امنيت ملي دولت عراق، خبر دادند: «منافقين بايد سلاحهاي خود را تحويل بدهند و حتي نمي توانند از كارت سهميه غذايي استفاده كنند» و «عراق حمايت منافقين از صدام را در انتفاضه سال 1991 از ياد نخواهد برد».
شخص مزبور ميافزايد: «ما اجازه نميدهيم منافقين در خاك عراق از لحاظ سياسي، تبليغاتي و فرهنگي فعاليت داشته باشند و به ايران اطمينان دادهايم اين گروه نميتواند كاري عليه ايران انجام بدهد». «اين گروهك سازماني تروريستي بوده كه حتي در ليست سياه سازمانهاي تروريستي از سوي وزارتخارجه آمريكا قرار گرفته است».
خبرگزاري رسمي رژيم به نقل از موفق ربيعي اضافه كرد «اگر دادگاههاي ايران حكمي را عليه هركدام از اعضاي اين سازمان صادر كنند، بر اساس توافق دو كشور و قوانين بينالمللي امكان دارد كه عراق اين افراد را به ايران تسليم كند».
صبح امروز(جمعه 27 آبان) تلويزيون شبكه خبر رژيم اعلام كرد، موفق ربيعي و علي لاريجاني دبير شوراي عالي امنيت رژيم «در زمينه همكاريهاي امنيتي يك سنديادداشت تفاهم همكاري امضا كردند». به گفته تلويزيون رژيم، پاسدار علي لاريجاني «با بيان اينكه در ديدار مشاور امنيت ملي عراق نگراني مردم ايران از حضور برخي گروهها در عراق به وي اعلام شده است افزود، توافق نامه اي كه امضا شد بندهاي مختلفي دارد كه اميدواريم دولت عراق و مسئولان آن زمينه هاي اجراي آنرا فراهم كنند».
پيشينه ربيعي كه سال گذشته در مطبوعات عراق بهعنوان جاسوس رژيم ايران و منتقل كننده اطلاعات دروني دولت عراق به رژيم ايران رسوا شد، نيازمند شرح و بحث نيست بهخصوص كه در سپتامبر 2004 روزنامههاي عراق اعلام كردند كه ربيعي به همين خاطر از كار بركنار شده است. استقبال پاسدار قاتل و جنايتكار، محمد صحرارودي از وي در سفر اخيرش به تهران اما، گوياي سوابق ديرين همكاري با ارگانهاي امنيتي و تروريستي رژيم آخوندي است.
سازمان مجاهدين خلق ايران با محكوم كردن توطئه عوامل و دست نشاندگان رژيم آخوندي در دولت كنوني عراق كه در آستانه انتخابات 15 دسامبر، آخرين روزهاي دوره حاكميتشان را سپري ميكنند و با يادآوري توطئه كثيف همين عوامل در 2 سال پيش، مبني بر اخراج مجاهدين از خاك عراق كه با محكوميت گسترده بينالمللي مواجه گرديد، عليه موفق ربيعي اعلام جرم و خاطرنشان ميكند:
1- موقعيت حقوقي مجاهدين درعراق تابع قوانين بينالمللي است و از اين پيشتر توسط نيروهاي ائتلاف برطبق كنوانسيون چهارم ژنو بهرسميت شناخته شده است. ماه گذشته سخنگوي رئيس جمهور عراق نيز توضيح داد كه «حضور مجاهدين خلق در خاك عراق در حوزه مسئوليت دولت كنوني آن كشور قرار نمي گيرد زيرا بين نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريكا و كميته بينالمللي صليب سرخ دوسال پيش در سال 2003 موافقتنامهاي به امضا رسيد كه بر اساس آن به مجاهدين خلق اجازه داده ميشود در خاك عراق باقي بمانند» (راديوفردا– 13مهر84 ).
2-وزراي خارجه و دفاع وهمچنين نخست وزير عراق در ژوئيه گذشته به حق پناهندگي مجاهدين اذعان نمودند و اظهارات موفق ربيعي در تعارض آشكار با حقوق انكار ناپذير پناهندگي است.
3-موضعگيري موفق ربيعي و امضاي هركاغذي از سوي او و پاسدار علي لاريجاني در باره وضعيت مجاهدين نه فقط به پشيزي نميارزد و هيچ ارزش و اعتبار قانوني ندارد، بلكه نقض آشكار قوانين بينالمللي و بهويژه كنوانسيون چهارم ژنو و برخلاف حقوق شناخته شده افراد حفاظت شده تحت اين كنوانسيون ميباشد.
4-اگر قرار گرفتن نام مجاهدين در ليست سازمانهاي تروريستي وزارتخارجه آمريكا كه ربيعي به آن استناد كرده است مبناي قابل قبول حقوقي و قضايي است در اين صورت رژيم آخوندي كه در همان گزارش وزارتخارجه سالهاست فعالترين حامي تروريسم بينالمللي شناخته شده است ميبايد قبل از هركس مورد تعقيب كيفري آقاي ربيعي و شركا در دولت عراق و در خاك عراق قرار بگيرد. پارلمان اروپا نيز در موضع گيريهاي پياپي، خود حمايت رژيم ايران از تروريسم بينالمللي را محكوم نموده و خواهان دست كشيدن اين رژيم از تروريسم گرديده است.
5-مقامات ارشد آمريكايي سال گذشته بهدنبال تحقيقات گسترده آژانسهاي آمريكايي از كليه پرسنل مجاهدين در خاك عراق اعلام كردند كه هيچ مبنايي براي تعقيب قانوني هيچيك از افراد مجاهدين و متهم كردن آنها به تروريسم وجود ندارد (نيويورك تايمز-27ژوئيه 2004).
6-اين كه ربيعي و همدستانش در دولت عراق آشكارا مسئوليت قطع سهميه غذاي و داروي نفرات تحت حفاظت كنوانسيون چهارم ژنو را بر عهده ميگيرند مشخصاً يك جنايت جنگي قابل پيگرد قضايي و كيفري است.
7-اتهام ربيعي مبني بر هرگونه اقدام از سوي مجاهدين عليه شيعيان عراق در سال 1991 يك دروغ سخيف و رذيلانه است كه به سادگي توسط رژيم ايران ساخته و پرداخته شده و حتي يك فاكت و يك شاهد و يك سند در اين باره وجود ندارد. چرا كه مجاهدين در سال 1991 هيچگونه حضوري در جنوب عراق نداشتند و آنرا درهمان زمان به دفاتر و مقامات ملل متحد اعلام كرده بودند.
8-بنابراين تاخت و تاز بي مايه و دير هنگام عليه مجاهدين، جز يك واكنش مذبوحانه و سرپوش گذاشتن بر جنايت افشا شده آدمربايي و رسوايي شركاء و همدستان ربيعي در زندانها و شكنجهگاههاي مخفي، نيست.رسوايي بزرگي كه در اين ايام مورد محكوميت گسترده جامعه جهاني قرار گرفته است.
9-همين شخص (ربيعي ) در 11 مرداد ماه گذشته پس از ماهها سكوت و مخفي بودن از انظار در تلويزيون العراقيه ظاهر شد و اعلام كرد: «سازمان منافقين خلق سازماني است كه وزارت خارجه آمريكا آنرا در ليست سازمانهاي تروريستي قرار داده است و كماكان در اين ليست ميباشد و تمام دنيا اين سازمان را يك سازمان تروريستي ميشناسد و مردم عراق نقش اين سازمان را در جنبش شعباني سال 91 و بعد از آن و حتي در جنگ ايران و عراق بياد ميآورند. لذا اين موضوع تنها بين عراق و ايران نيست. نياز داريم كه بدانيم چه كساني در ريختن خون مردم عراق دست داشتند و آنها را محاكمه كنيم و ديگراني كه ميخواهند به ايران برگردند آنها را به ايران بر ميگردانيم....». در كمتر از 48 ساعت پس از همين اظهارات موفق ربيعي بود كه مجاهدان خلق حسين پويان و محمد علي زاهدي در بغداد ربوده شدند و متعاقباً فرماندهي نيروهاي چند مليتي اين جنايت را محكوم كرد.
-اظهارات موفق ربيعي و موضعگيري ننگين او چراغ سبز آشكار به آدمربايي و حاكي از همدستي و شراكت او در اين جنايت است.- علاوه براين مخاطب قراردادن سازمان مجاهدين خلق ايران با كلمه ”منافقي ” كه خاص فرهنگ و ادبيات ارتجاع حاكم بر ايران است به وضوح نشان از سرسپردگي و مزدوري فردي است كه در مقام مشاور نيروي تروريستي قدس وابسته به سپاه پاسداران رژيم ملايان، عنوان مشاور امنيت ملي دولت كنوني عراق را يدك ميكشد.
10-با اين همه با اين قسمت از حرف ربيعي موافقيم كه گفته است «موضوع تنها بين عراق و ايران نيست». از اين رو از نامبرده براي شركت در يك محاكمه بينالمللي با حضور پاسدار صحرا رودي و پاسدار لاريجاني و پاسدار احمدي نژاد و علي خامنهاي دعوت ميكنيم تا از جمله به 450 عمل تروريستي همين جنايتكاران دركشورهاي مختلف جهان كه يكصد و پنجاه فقره آن در خاك عراق عليه مجاهدين صورت گرفته است، رسيدگي شود.
سازمان مجاهدين خلق ايران با يادآوري بيانيه دو ميليون و 800 هزار تن از مردم عراق عليه اشغال پنهان كشورشان از سوي رژيم آخوندها و با يادآوري انزجار و نفرت عميق عراقيان از تروريسم و دخالتهاي رژيم حاكم بر ايران و مزدوران و زندانهاي غير قانوني و شكنجه گاههايشان، توجه شوراي امنيت ملل متحد، صليب سرخ جهاني، سازمانهاي مدافع حقوق بشر و فرماندهي نيروهاي چند مليتي در عراق را به توطئه رژيم آخوندي و ايادي آن در عراق جلب ميكند و خواهان رسيدگي بلادرنگ به اسناد غير قانوني و توافقات توطئه آميز امضا شده بين پاسدار علي لاريجاني و موفق ربيعي، عليه مجاهدين است.
سازمان مجاهدين خلق ايران -27آبان84
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۸/۲۵
تقوايي, يکي از رهبران حزب کمونيست کارگري, طي مصاحبه اي با يک راديوي محلي در استکهلم بنام, شراره ها, سازمان مجاهدين خلق را مشابه فرقه اسماعيليه خواند
بنا به گزارش هاي رسيده به وبلاگ " در استکهلم چه خبر؟", پس از پخش چنين اظهاراتي از راديوي مزبور, مراسم جشن و پايکوبي بزرگي بهمراه آتش بازي در محل سفارت رژيم در استکهلم بر پا گرديد. شرکت کنندگان در اين جشن با شور و اشتياق ديوانه واري شعار مي دادند
درود بر تقوايي مرگ بر منافق
تقوايي تقوايي حمايتت مي کنيم
ما اهل کوفه نيستيم تقوايي تنها بماند
سفير رژيم, ضمن اظهار خوشحالي وصف ناپذيري از موضعگيري تقوايي, خواهان مصاحبه ديگر راديو هاي محلي در شهرهاي سوئد از جمله "سلام, آوا, رنگارنگ, تهران" و سايت استکهلميان و همچنين دعوت مسجد علي در استکهلم از رهبر حزب کمونيست کارگري شد و افزود: اينگونه اظهار نظرها, روحيه حزب الله و سربازان گمنام امام زمان را هر چه بيشتر تقويت مي نمايد
سفير رژيم در سوئد که احتمال برکناري اش پس از روي کار آمدن احمدي نژاد قريب الوقوع است, براي حفظ موقعيت در خطرش و اثبات کارآمدي خود و همچنين ذوب کامل در ولي فقيه و حمايت از رئيس جمهور تازه رسيده, موقعيت را مغتنم شمرده و ضمن تماس خيلي خيلي فوري و با بيدار نمودن وزير خارجه و اطلاعات رژيم از خواب غفلت, آخرين تحولات شبانه را نيمه شب به اطلاع "متکي" و "اژه اي" مي رساند و ضمن تبريک و تهنيت به مناسبت اين پيروزي خيره کننده, خاطر نشان مي نمايد که خط اصولي "سعيد امامي", مبني بر زدن و حمله 80 در صدي به جمهوري اسلامي و 20 در صدي به منافقين از طرف رهبران اين حزب به نحو احسن رعايت و اجرا مي گردد. وزير خارجه و اطلاعات رژيم نيز ضمن شادي بي حد و حصر, متقابلا اين موفقيت بزرگ را به وي تبريک گفته و از سفيرشان در سوئد خواستند که مراتب رضايت نظام را از هر طريقي که با منافع عاليه جمهوري اسلامي مطابقت دارد, به اطلاع تقوايي و شرکاء رسانده و از هر گونه خسيس بازي در امر تقديم پاداش و هدايا به آنان اکيدا خودداري نمايد و دست و دلبازي نظام را به منتقدين نظام و دشمنان منافقين اثبات نمايد. سفير رژيم در پايان اين جشن براي پاسداران و ماموران وزارت اطلاعات شاغل و يا ساکن استکهلم چنين جمع بندي نمود که دشمن دشمن نظام, دوست نظام است
از تهران هم گزارش رسيد که کارمندان وزارت اطلاعات "واحد نفاق" نيز با شنيدن اين خبر, سر از پا نشناخته و با مراجعه به زندانهاي تابعه, ضمن به خط نمودن زندانيان سياسي سر موضع, براي در هم کوبيدن روحيه مبارزاتي شان, آنها را زير بار مشت و لگد گرفته و تهديدشان نمودند که يا مصاحبه تلويزيوني و تکرار اظهارات تقوايي مبني بر فرقه بودن منافقين و يا انفرادي و تعزير
يکي از تحليلگران سياسي ضمن تماس با وبلاگ "در استکهلم چه خبر؟" چنين اظهار داشت: در حدود دو سال و نيم پيش و در پي هجوم پليس فرانسه به دفتر شوراي ملي مقاومت در پاريس و دستگيري تمامي رهبران و اعضاي آن, وزير کشور وقت فرانسه نيز مجاهدين را به فرقه و فرقه گرايي متهم نمود. رژيم ملا ها نيز به پاس چنين خدمت بزرگ و دور از انتظاري, جوايز و باج هايي تحت عنوان معاملات تجاري تقديم دولت پاريس نمود. اکنون بايستي
پي گيري نمود که ملايان چه پاداشي را براي تقوايي, پس از اين موضعگيري در نظر دارند
هموطن ديگري که آشنايي زيادي نسبت به اين حزب داشت و نمي توانست تعجب خود را از اين گفته مخفي نمايد, معتقد بود که تقوايي قياس به نفس مي نمايد. انشعاب هاي پي در پي و تضعيف هر چه بيشتر, کار اين حزب را به جايي کشانده که راه برون رفت را در بزرگنمايي کاذب و دروغين و همچنين موضعگيري هاي آخوند پسندانه يافته است. اگر فرض محال را حتي بر واقعي بودن استدلالات تقوايي بگيريم, فالانژيسم و فرقه گرايي بيشتر بر جامه حزب متبوع وي زيبنده است
وي اضافه نمود: در تظاهراتي که به مناسبت ورود احمدي نژاد, رئيس جمهور قاتل رژيم, به نيويورک انجام شد, حدود بيست هزار نفر از پشتيبانان شوراي ملي مقاومت و سازمان مجاهدين شرکت داشتند. چيزي حدود 300 نفر از طرفداران نظام سرنگون شده سلطنتي و 200 نفر از حاميان حزب دمکرات کردستان ايران نيز در محل بودند. چند ميز کتاب از طرف سازمان چريکهاي فدايي خلق ايران, از اعضاي شوراي مقاومت, حزب سبزهاي ايران و حزب کمونيست کارگري نيز در حاشيه خياباني که هواداران شوراي ملي مقاومت و مجاهدين تظاهرات مي کردند,بر پا بود. خودتان تصور کنيد حزبي که حتي توان بر پايي يک تظاهرات کوچک را به دليل نداشتن نيروي کافي در چنين موقعيتي ندارد و در بي وزني بسر مي برد, حال به آن نيرويي که دوست و دشمن به بزرگترين گروه اپوزسيون بودنش صحه مي گذارند, مارک سکت مي زند. اگر مجاهدين اين حزب را به فرقه بودن متهم مي نمودند, بسيار قابل پذيرش تر مي بود ولي اين سازمان براي جلوگيري از سوء استفاده رژيم هرگز از پرنسيب هاي مبارزاتي عدول نکرده و مطمئن هستم که در آينده نيز از آن اجتناب خواهد نمود
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۷/۲۸
منبع: پيام نسل امروز 20
شهروز راسخ
يافتن تضاد اصلي در مبارزه با رژيم آخوندي کار دشواري است که تنها از عهده کساني بر مي آيد که در وسط ميدان رزم و فدا چنگ در چنگ خميني انداخته باشند. از زماني که مجاهدين در مورد رشد و بروز يک نيروي راست ارتجاعي هشدار دادند هر روز صحت ارزيابي آنها بر همگان روشنتر مي شود. بعد از ربودن انقلاب ضد سلطنتي توسط خميني نيز مجاهدين ذره اي از تمرکز بر روي تضاد اصلي منحرف نشده و هيچگاه تضادهاي فرعي را جايگزين تضاد اصلي نکردند. مجاهدين از همان ابتدا خميني را و رژيم ارتجاعي اش را تضاد اصلي تشخيص داده و از همان ابتدا حملات خود را بر روي خميني متمرکز نمودند. چرا که خميني براي نظام آخوندي يک فرد نيست بلکه همه ماهيت اين رژيم است. خميني فصل مشترک تمامي باندهاي دروني نظام آخوندي است. باندهاي رژيم آخوندي سر هر مقوله اي که با هم دعوا داشته باشند بر سر انديشه هاي خميني و سرکوب مخالفين خميني هيچ دعوايي با هم ندارند. يک گام عقب نشستن رژيم از انديشه هاي قرون وسطايي خميني برابر با سرنگوني تماميت رژيم آخوندي است.
"ما امام را فقط براي افتخار کردن به نام او و کار او نمي خواهيم... بالاتر و مهمتر از اينها اين است که امام ما را به راهي هدايت کرد، هدفهايي را براي ما تعريف کرد و شاخصهايي را در ميانه راه به ما معرفي کرد تا راه را گم نکنيم." [خامنه اي 14/3/84 به مناسبت شانزدهمين سالگمرگ خميني]
"اين انقلاب را امام بوجود آورد و آنچه منشا اين انقلاب بود منظومه فکري - عملي است که در وجود امام مجسم بود. حفظ اين انقلاب و تداوم اين انقلاب نيز منوط به اين است که اين منظومه فکري و عملي را درست بشناسيم و راه آينده مان را تنظيم کنيم." [محمد خاتمي - کنگره بين المللي بررسي ابعادي چند از شخصيت خميني - تيرماه 68]
و چه کسي است که نداند منظومه فکري و عملي همان اسم مستعار کشتار و قتل مخالفين است. يعني سرکوب مخالفين و همان چيزي که رژيم آخوندي با تکيه به آن تاکنون به حياتش ادامه داده است. بعد از 30 خرداد 60 و سرکوب تظاهرات مسالمت آميز مجاهدين بر شدت سرکوب افزوده شد و مرحله جديدي در مقابل نيروهاي انقلابي ايجاد گرديد. با سرکوب تظاهرات 30خرداد مشروعيت خميني به پايان رسيد و از آن پس کيفيت نويني ايجاد گرديد که با قانونمنديهاي گذشته نمي شد به مسائل جديد ايجاد شده پاسخ گفت. از فرداي 30 خرداد ديگر مرحله جديدي آغاز گرديد.
"ما آن روز30 خرداد 60 فقط حجت را تمام کرديم پايان مشروعيت کل نظام، خداحافظي مطلق با خميني، از فردا بايد شعار داد «مرگ بر خميني»" [مسعود رجوي]
اما به چه قيمتي بايد اين کار را کرد. مجاهدين تا آن زمان و خصوصا در 30 خرداد نشان داده بودند که حاضرند به هر قيمت ممکن آزادي را براي مردم به ارمغان آورند. الزامات تکامل باز هم بها مي طلبد و چه شايستگي بالاتر از اين که باز هم اين مجاهدين باشند که بهاي تکامل را بپردازند و خود را فديه آزادي خلق در زنجيرشان کنند. مجاهدين تصميمشان را گرفته اند.
" اگر امکان فعال کردن و به ميدان کشاندن عنصر اجتماعي و توده اي حتي به بهاي تظاهراتي از نوع عمل فدائي (انتحاري) نيز وجود دارد بگذار آيندگان نگويند مجاهدين فروگذار کردند." [ گزارش داخلي مسؤل اول و فرماندهي عالي سياسي نظامي سازمان مجاهدين خلق - ص 70-72]
پس از 30 خرداد ديگر شاخصها و ملاکها براي ارزيابي نيروها دگرگون مي شود که با گذشته متفاوت است.
" نخستين اصل و قانون اساسي مبارزاتي در مرحله کنوني همانا مبارزه مسلحانه حول شعار محوري و متحد کننده "مرگ بر خميني" است. در ارزيابي و سنجش نيروها و افراد مختلف مقدم بر هر چيز ما مواضع آنها را نسبت به مبارزه مسلحانه با شعار محوري و متحد کننده "مرگ بر خميني" (يا مرگ بر رژيم خميني) در نظر مي گيريم." [مصاحبه با مسعود رجوي - کتاب اصولي کيست]
از اين به بعد ديگر کسي که شعار مرگ خميني را نگويد انقلابي نيست همانطور که بسياري از نيروها و افراد که داعيه مبارزه با خميني را داشتند قادر به دادن اين شعار نبودند. هر فرد و نيرويي که از اين اصل فاصله بگيرد ناگزير به تسليم در برابر خميني روي مي آورد. نفي اصل مبارزه مسلحانه حول شعار محوري مرگ بر خميني راه به تسليم و افتادن در دامان ارتجاع مي برد.
"پشت کردن به اين اصل معيار "اپورتونيسم راست" (در مورد نيروهاي نافي بهره کشي) و ملاک ضديت با انقلاب و "خصيصه ضد انقلابي" (در مورد ساير نيروها - اعم از بورژوازي و خرده بورژوازي) است." [همان]
در جهاني که داراي قانونمندي است و رو به تکامل مي رود بايد بهاي مبارزه با ارتجاع را پرداخت. نمي شود که در مقابل خميني نشست و نظاره گر پژمردن خلقي شد. بالاخره بايد نيرويي يا سازماني باشد که بهاي آزادي را بپردازد. مجاهدين تصميم خود را گرفته اند آنها مي خواهند به هر قيمت که شده شعار مرگ بر خميني را به ميان توده ها ببرند.
"وقتي يکي مي آيد با استقبال شش ميليوني مردم و خودش را امام مي کند و اغلب مردم هم با جان و دل مي پذيرند. حال اگر قرار است که اين شيطاني که خودش را امام جا زده هنوز 3 سال نشده، کاملا نامشروع بشود و هيبتش بشکند و ماهيتش در وسيعترين ابعاد توده اي ممکن نشان داده شود بالاخره يکي بايد باشد، سازماني بايد باشد، نسلي بايد باشد که بهايش را بپردازد." [مسعود رجوي - در مورد 5 مهر]
بالاخره در 5 مهر نسل مسعود و با فداي تمام عيار خود شعار مرگ خميني را ميان توده ها بردند تا با فداي خود مرز نويني را بين انقلاب و ضد انقلاب ترسيم نمايند. مرزي به اندازه خون سرخ نسل 5 مهر چون طاهره اسکندرزاده، مسعود شکيبا نژاد، زهرا احمدي زاده، حسن سرخوش، ثريا پرتوي، افسانه شمس آبادي، احمد و اکبر دادخواه، سودابه پازاج، اميرهوشنگ صمدي، پروانه پيوستگان، مژگان جمشيدي، مهدي زابلي و فاطمه و حوري درودي که در روز 5 مهر فرياد زدند: "شاه، سلطان، خميني مرگت فرا رسيده".
مهرماه 1384
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۷/۲۲
رحمان کريمي
درشرح احوال امام محمد غزّالي آمده است که دريکي از سفرهايش ، راهزنان راه را بر او بستند و آنچه را که داشت ، بيغما گرفتند . غزّالي برآنچه از دست داده بود دل نسوزاند مگر خورجين کهنه اش که ازدستنوشته ها انبوهي درآن داشت . دزدان پرسيدند : چرا برگرفتن خورجيني که آن را بهايي نيست چنين التماس مي کني ؟ گفت : دانش من درآن است . دزدان را براو رحم آمد و خورجين را بدو پس دادند .
اين اتفاق در طول اولين قرن هزارهً دوم ميلادي رخ داده است وشگفتا ازدولتمردان هزارهً سوم ميلادي آنهم در قارهً تمدن ودموکراسي و حقوق بشر که کامپيوتر دو شاعر و نويسندهً ارزشمند و آزاديخواه ايراني در تبعيد را که کماندوهاي فرانسوي بيغما گرفته اند ، باز پس نمي دهند . دوکامپيوتر که جز حاصل فکر وذوق سرشار حميد اسديان و حميد اختر هيچ رمزو راز و مدارک سرّي درحافظه آنها نمي باشد .
درمقابل وجدان بشريت امروز شرمنده ام که مي بينم انصاف و مروّت راهزنان وحشي هزارسال پيش آسيا بيش از مدعيان و حافظان قانون و عدالت جهان امروز بوده است .
و شگفتا مجامع اهل قلم خودمان در تبعيد که براين تجاوز و ستم عريان و سخت بيرحمانه چشم بربسته و سکوت کرده اند . لابد ايندو اهل قلم مبارز و نجيب و پاکباخته نيز بايد از خانه سياسي خود فرار و خروج کنند تا صاحب حق و عزيز دردانه شوند ! !
پس دفاع از حقوق صنفي اهل قلم محدود به حوزه هاي بخصوصي است ، اين حوزه ها همه را در بر مي گيرد ، حتي معترضان درون نظام آخوندي را بجز مجاهدين خلق که اصلاً وجود خارجي ندارند واگر داشته باشند هم جان ومال و نام آنها قابل هتک ودر انساني ترين حالت قابل سکوت و بايکوت است .
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۷/۰۶
۱۳۸۴/۰۶/۳۰
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۶/۱۴
وعده ما 14 سپتامبر مقابل دفتر سازمان ملل
ليلا جديدي
منبع نبرد خلق
روز جمعه 11 شهريور، بيست و ششمين سالگرد آغاز قتل و عام وحشيانه مردم کردستان به دست قاتلان رژيم جمهوري اسلامي است. هنوز چندي از انقلاب مردم ايران براي رهايي از ستم رژيم پهلوي نگذشته بود که در روز 11 شهريور 1358، پاسداران خميني به روستاي قارنا در شهرستان نقده يورش برده و به سلاخي مردم اين روستا پرداختند. سپس، دامنه اين جنايات را به ديگر روستاها و شهرهاي کردستان نيز کشاندند. احمدي نژاد، رييس جمهور دست نشانده ولي فقيه که خود از دشمنان قسم خورده مردم کردستان است، در کابينه اش قاتلان ديگري مانند مصطفي محمد نجار، يکي از سرکردگان اصلي قتل و عام مردم کردستان را نيز به عنوان وزير دفاع برگمارده است.
رييس حکومت ملاها همچنين در سالهاي نخست انقلاب، در کشتار مخالفين جمهوري اسلامي و ترور دکتر قاسملو، دبيرکل حزب دمکرات کردستان نقش فعالي داشته است.
گستره جنايات جمهوري اسلامي آنچنان فراخ است که ديگر هيچکس نمي تواند منکر ديدن آن شود. از همين رو، روز گذشته وزارت خارجه آمريکا، احمدي نژاد را يک تروريست خواند و او را طبق قوانين آمريکا فاقد شرايط دريافت ويزا براي ورود به اين کشور دانست. با اين حال، او روز 14 سپتامبر به منظور شرکت در نشست مجمع عمومي سازمان ملل به نيويورک خواهد آمد زيرا دولت آمريکا بنا به تعهدات خود در برابر سازمان ملل، نتوانسته است از ورود او به اين کشور جلوگيري کند.
پاسدار احمدي نژاد که سفارش بازگشت به "ارزشهاي اول انقلاب" مي دهد و خواستار برقراري "حکومت جهاني به دست امام عصر" است، کمر به ادامه جنايتهاي گذشته اش بسته است.روز 14 سپتامبر، ايرانيان تبعيدي و دور از وطن که همگي وابستگيهاي انساني، خويشاوندي و عاطفي به مردم تحت ستم وطن خود دارند براي افشاي اين جنايات و همچنين وقاحتي که جمهوري اسلامي توسط گماشتن قاتلي با آوازه جهاني به رياست دولت خود نشان داده است، خيابانهاي مقابل سازمان ملل متحد را به صحنه افشاگري و دادخواهي بين المللي تبديل خواهند کرد.
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۶/۱۲
۱۳۸۴/۰۶/۰۸
۱۳۸۴/۰۶/۰۱
رضا شمس
برگرفته از ايران ليبرتی
از بس به چيزاي جدي فکر کردم خسته شدم. از بس که اخبار را پي گيري کردم ديگه نا ندارم. همش فکر ، همش ناراحتي ، ديگه د يپرس شدم . زندگيم شده دلهره و نگراني.آخه مگه من گناه کردم ، والله به خدا عذابم به مورچه هم نرسيده. تو را به خدا شما قضاوت کنيد...
آخه اينم شد زند گي .چقدر هي تحولات ايران که نه ، دنيا رو دنبال کنم. چقدر به دنبال تحولات بدوم .چقدر با دلهره به فردا فکر کنم. چقدر بر و بيا. هي بدو اينجا هي بدو اونجا. ديگه خسته شدم. آخه منم نا سلامتي آد مم بابا. ديگه ذ له شدم ، همين روزا ، توي يکي از همين روزاي داغ لس آنجلس ، يه هو ديدي سر به بيابون گذاشتم. ميرم تو همين ساحل زيباي سندياگو خودمو زير ماسه ها چال ميکنم.
ول کن نيستن که. هر چه گفتم بابا اصلا عراقو ولش. بي خيالش. از اولش هم رفتن تو خاک عراق ، تو خاک دشمن ، اونم وقتي با کشور ما در حال جنگه و اسلحه کشيدن رو سربازاي ايران اشتباه بوده . اشتباه که نه ،عين خيانت بوده. ولي خوب حالا ما شما رو بخشيد يم . امروز ايران در خطره ما بايد " به ايران فکر کنيم " ما اپوزيسيون بايد متحد باشيم "امروز فقط اتحاد". شما هم جوانان ايراني هستيد ، اشتباه و خيانت هم اگر بوده ، از رهبران شما بوده . خودتون که گناهي نداريد. د لم سوخت. گفتم بابا زير بمبارون وا نستيد ، خيلي خطريه.
بلند شيد بيايد خارج ديگه . زحمت ما را هم کم کنيد. سيا ستي گفتن . حسابي گفتن. کتابي گفتن . خوب خودتونو چرا تو درد سر ميندازيد. مگه مرض داريد زير بمبارون ، اونم بمبارون آمريکا، بايستيد. آخه کسي که بمب آمريکا تو سرش بخوره ، تو اين دنيا ديگه کسي آدم حسابش ميکنه؟ حالا خودتون هيچي ، آبروي ما چي ميشه. همين کم داشتيم که بگن ايرانيها بمب آمريکايي خوردن . از اون ور هم که اين آخوندها هي کاراي تروريستي مي کنن و خارجيها به ما ايرانيها ميگن تروريست. تاره يه مرتبه ديدي تو همين هيرووير سربازاي ايران هم وارد خاک عراق شدن و به شما حمله کردن ، شما ميخوايد دو باره رو سر بازاي وطن اسلحه بکشيد و به ايران خيانت کنيد ؟ آخه بشر متمدن چنين کاري ميکنه. گناه ما چيه. مگه ما گناه کرديم . چطور سرمونو جلو آمريکاييا بلند کنيم؟ حالا باز صد رحمت به آخوند ها حد اقل ميشه کمي باهاشون حرف زد ، گفتمان دمکراسي کرد ،روشون حساب کرد. ولي شما که به حرف هيچکس گوش نميدين. اهل گفتمان هم نيستيد. آخه مگه ما اپوزيسيون خارج کشور چمونه، ها؟ خودمونيم، اينقدر مبارزاتي که ما تو اين مدت انجام داديم تو تمام تاريخ ايران کسي انجام داده؟خوب نيامديد ديگه . منم که وظيفه ي تاريخيم انجام داده بودم ، گفتم به جهنم ، بذار اينقدر بمب تو سرشون بخوره که له و لورده شن. چرا دلم برا آدمي که حرف حساب سرش نميشه بسوزه . از قديم گفتن " تو به من يه سوزن بزن تا من بهت يه جوال دوز بزنم" شما که به فکر آبروي هموطنات تو غربت نيستي ديگه از من چه توقعي داري ،ها؟ خوب آخرش هم ديدي چه شد ، رهبراتون اومدن خارج خودشونو نجات دادن شما جوواناي عزيز و رعنا را گذاشتن دم توپ. بعدش هم که شما جوونا را خواستيم نجات بديم ، گوش نکرديد. خوب چکارتون کنيم . کسي که خودش نخواد نجات پيدا کنه هيچکس نمي تونه نجاتش بده. والا دلم خيلي ميسوزه . هرچند ادم مودبي هستم ، اما گاهي وقتا تو دلم به زمين و زمان فحش ميدم. خيلي ديپرس مي شم. آخه بدبختا ، نگاه کنين کارتون به جايي رسيده که حتي کمونيستا هم براي شما کمپين نجات ميذارن. ميخوان شما را نجات بدن ميگن ديدبان گفته اونجا نقض حقوق بشر ميشه. آخه جووناي عزيز، ديدبان که ديگه شوخي بردار نيست ، آمريکاييه.
کميته ي نجات هم که کمونستيه . مي فهميد يعني چي؟ يعني پيش شرق و غرب آبروي ما ايرانيها رفته. اين شکستن غرور مليست. آخه من ازشرم چکار کنم . کسي که هم بمب آمريکا تو سرش بخوره ، هم ديدبان باهاش دشمن باشه ، هم کمپين کمونيستي برا نجاتش بسيج بشه ، ديگه کي جرات ميکنه از خجالت سرش را بالا بگيره. بازم بگيد من حق ندارم کلافه بشم ؟ بازم بگيد چرا ديپرسي؟ بازم بگيد چرا اپوزيسيون کاري نميکنه ؟ آخه با اينهمه مشکلات چطور ميشه کاري کرد. باور کنيد اگه برجاي دوقلو سر جاشون بود ، حتما خودمو از اون بالا مينداختم پايين.
آخه من چقدر شما را نصيحت بکنم. چقدر غصه بخورم. وقتي يه بزرگتر به شما نصيحت ميکنه ، به حرفش گوش بديد ديگه. بزرگي گفتن . کوچکي گفتن. ما اپوزيسيون بايد تمام وقتمون صرف آزادي ايران بشه. شما با اين کاراتون داريد وقت اپوزيسيون را ميگيريد و نميذاريد ايران عزيز ما آزاد بشه. اينم که يعني خيانت . البته من ميدونم که شما جووناي رشيد ايران گناهي نداريد. گناه از رهبراتونه. همه ي دنيا ميدونن که سياست يعني امر ممکن. اما اون خانومه اسمش چيه ؟ همون که ميگه ميتوان و بايد . آها مريم. از اون ديگه خيلي لجم ميگيره. آخه زنو چه به اين حرفا . اصلا مگه مرد قحطيه که شما به حرف يه زن گوش ميديد. ببينيد امريکا هم زن را رهبر نمي کنه. آخه خجالت هم خوب چيزيه. وقتي تو فرانسه گرفتنش ، دلم خنک شد. گفتم اين خاتمي بي عرضه الان تحويلش ميگيره. اما نتنوست.
اميدوارم حمايتهاي اپوزيسيون حرومش بشه. اينقدر بي بخار بود از پس يه زن بر نيامد. اونم يه خجالت ديگه براي من شد. من بيچاره چقدر بايد حرص بخورم. ولي شما که خودتون را آتيش زديد کارتون از خاتمي خيلي بدتر بود . آخه عزيزان من آدم به خاطر يه زن خودشو آتيش مي زنه؟ حالا آمريکاييا به ما ميگن وحشي. البته من ميدونم که شما جووناي صادقي هستيد . همش تقصير رهبراتونه که شما را شستشوي مغزي ميدن. نمي ذارن اپوزيسيون شما را آگاه کنه. خدا لعنتشون کنه. جووناي ايرانو هي به کشتن ميدن.
من به جووناي ايراني که هنوز تو عراق موندن ميگم عزيزان هنوز هم دير نشده ، بذاريد شما را نجات بديم . به حرف من گوش نمي کنيد به حرف کمونيستا که ميخوان شما رو نجات بدن گوش کنيد. تو عراق جنگ و نا آراميه .آخه آدم عاقل چنين جايي واي ميسه؟ خوب ديديد که دو نفر شما را تروريستا دزديدند. اونا عرب وحشي هستن مثل ما ايرانيها که نجيبزاده نيستن . من دعا مي کنم که هر چه زودتر اونا رو تحويل ايرانيها بدن. کاش ميشد من به اون دو نفر مي گفتم جووناي عزيز وقتي تحويل ايرانيا ميد نتون نکنه بد اخلاقي کنيد و مثل وحشيا با سربازاي ايران در گير بشيد و به ايران خيانت کنيد. آخه ميترسم صداش بپيچه و پيش آمريکاييا کنف شيم. حالا تا بقيه تون را نگرفتن بياييد خارج پيش اپوزيسيون. بده نزديک ايران عزيز باشيد. چون سربازاي ايران ميان عراق ، خوب نيست بروي برادران همو طن ايروني سلاح بکشيد و به ايران خيانت کنيد. آکه بازم گول رهبرا تونو بخوريد اين دفعه ديگه خيلي سخت ميشه که اپوزيسيون شما را ببخشه. آخه شما اگه اين کار بکنيد منم ديگه طاقت دلهره و نگراني ندارم و نمي تونم ايران عزيز را آزاد کنم و يه هو ديدي جنازم رو تو ساحل پيدا کردند.شما که نمي خوايد اينقدر به ايران خيانت کنيد . ميخوايد؟
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۵/۲۳
هادي خرسندي
اي عزيزاني که الآن به جاي من و هزاران انسان ديگر جلوي بيمارستان ميلاد علاف نشسته ايد، اي عزيزاني که يک روز گنجي قهرمانتان است، يک روز خاتمي، يک روز کديور، يک روز آقاجري، يک روز کرباسچي، يک روز سازگارا ... و يک روز (همين دو ماه پيش) رفسنجاني!! حالا که اينطور است يک ياد خيري هم از اسدالله لاجوردي بکنيد که خاتمي تان تجليلي که از او کرد از گنجي نکرد
اين دختران زيبا با عينک آفتابي، اين پسران رعنا با ژوليدگي ترو تميز، اين مادران کم حجاب و پدران نيمه آراسته که در عکس ها مي بينم، همه آشنا به نظرم ميآيند. آدم حسابي مي بينمشان. اين ها همان طرفداران خاتمي و دوم خردادي هاي هشت سال گذشته نيستند جلوي بيمارستان ميلاد
بله. خودشانند. طيف و طايفه هوادار گنجي همان تيپ و طبقه طرفدار خاتمي است. غريبه بينشان نيست مگر جاسوس. چمباتمه زده اند کنار خيابان ساکت و غمگين و بهت زده. نه صدائي نه فريادي (خصوصاً جلوي بيمارستان) نه طومار پارچه اي، نه شعاري! کافي بود خاتمي فقط گفته باشد «در مورد گنجي بايد عدالت اجرا شود» تا اينها در و ديوار را پر کنند از فرمايش نستعليق خاتمي مزين به تمثال هاي بزرگ او و در کنارش عکس هاي کمرنگي از گنجي .... شايد يک بانوي محجبه و چشم بسته ترازو به دست هم در گستره پوستر اين نوشته را جان ببخشد که « خاتمي – نقطه، سر پارچه – در مورد گنجي بايد (يا بهتر است!) عدالت اجرا شود.» حرفي که به هيچ جا هم برنميخورد. تازه يادآور وعده خاتمي هم ميبود: حکومت قانون!
اما خاتمي اين را هم نگفت! برعکس روز آخر نه گذاشت و نه برداشت، يکباره و يککاره درآمد که: «اين آقا خودش تقصير دارد!» (يا «همه اش تقصير خود اين آقاست.») اين را گفت و رفت. گفت و اين سينه چاکان هشت ساله خود را – انگشت به دهان - توي هوا رها کرد و رفت!
بعدش بهت بود و سکوت. هيچکس در هيچ سايتي و وبلاگي چيزي به اعتراض، به گلايه، ننوشت که انعکاسي لااقل در جامعه اينترنتي داشته باشد. چرا که خاتميزده هائي که حالا با حفظ سمت گنجيگرا شده اند هوشمندانه تف سربالا نمي اندازند! (در يک سايت پربيننده گويا مفيد و مختصر سطري نوشته آمد.)
از مهاتما گاندي بعيد بود روز آخر مغز همه را توي پوست گردو بگذارد!
- «آقاي کديور! جوان ها بدجوري دمق شده اند. شما برس به داد اين عبارتي که من انداختم. آخر گفته خامنه اي بايد برود. من چه دفاعي ميتوانستم ازش بکنم روز آخري؟ گفتم خودش تقصير دارد.»
-ـ « خوب من هم دنباله اش را ميآيم - لينک کديور - که زهر حرف شما را بگيرم. اول برميگردانم طرف خودشان. حمله ميکنم به روزنامه نگاراني که در روز خبرنگار جايزه گرفته اند. ميگويم خجالت نميکشيد؟ بعد هم ميگويم گنجي ميخواهد قهرمان بازي دربياورد. تحريک پذير هم هست و خيال هم ميکند ديگران آدم نيستند و فقط خودش بايد اوضاع را درست کند. خلاصه آقا بلاگردان شما ميشوم.»
- «سيدالشهدا دم شما را گرم نگهدارد! من ممکن است چهارسال ديگر يا هشت سال ديگر دوباره به اينها احتياج داشته باشم.»
-« يکي به نعل يکي به ميخ پنبه اش را ميزنم. ضمناً هم ميگويم نسبت به گنجي ايراد دارم اما جرأت نميکنم بگويم.»
***
بله. در خبر آمده: «كديور با بيان اين كه نسبت به آرا نظري و شيوه گنجي نقد دارد، تاكيد كرد: اما آيا فضاي سالمي سراغ داريد كه بتوان اين نقدها را انجام داد؟»
فضاي سالم؟ کسي جرأت دارد حرف بزند؟ بر او همان ميرود که هشت سال پيش و از هشت سال پيش بر بعضي ها رفت. چي؟ خاتمي؟ آخونده؟ بالاي چشمش ابروست؟ روي سرش عمامه است؟ روي دوشش عباست؟ بي خاصيته؟ کي؟ چي؟ تو؟ ...
کسي ميتواند بگويد اين اکبر گنجي عزيز و نازنين – قربانش برويم - که به اين حال و روز بدني رسيده آيا صلاحيت دارد راجع به ادامه اينجور مبارزه تصميم بگيرد؟ آيا خون کافي به مغزش ميرسد؟ مگر نه اينکه عقل سالم ... چي؟ کي؟ تو؟ ...
سکوت است و بهت. کسي جرأت دارد بگويد شايد خاتمي جان قربانش برويم درست گفته باشد؟
سه هفته پيش گفتند که قاضي مرتضوي گفته مشکل است که گنجي تا صبح زنده بماند. خبر آمد که گنجي مثل قهرماني که زنجيرهاي اسارت را پاره ميکند ناگهان لوله سرم را از دست خودش درآورده! همسر گنجي اصرار دارد يک هيئت سه نفره اجازه ملاقات با او پيدا کند تا او را راضي به وصل سرم کند. آيا هيئت سه نفره بلد است معجزه کند؟ اگر گنجي حالش جا بود و با آن قدرت بيان و احاطه اش به فلسفه و منطق و مهارت جدلي ديالکتيک، اعضاي هيئت سه نفر را قانع کرد که آنها هم اعتصاب غذا بکنند؛ آنوقت چه خاکي به سر کنيم؟
چرا قاضي مرتضوي فکر کرده بود گنجي تا صبح تمام ميکند؟ چرا خانم گنجي که راجع به شوهرش با صيغه جمع حرف ميزند نميداند که اقاي گنجي در اتاق خود راديو دارند يا ندارند و اگر دارند ساعت پخش و طول موج صداي آمريکا را در اين حال به خاطر ميآورند يا نميآورند؟ تا به توصيه هاي ايشان که از راديو آمريکا پخش ميشود گوش فرادهند.
در اينجا غافل نباشم که حتماً تأکيد کنم که من هم مثل همه نگران جان اکبر گنجي هستم. ميدانم هم که او نويسنده باشهامتي است. اگر در ايران بودم يک تک پا هم شده تا بيمارستان ميلاد ميرفتم ببينم چه خبر است. اما اي عزيزاني که الآن به جاي من و هزاران انسان ديگر جلوي بيمارستان ميلاد علاف نشسته ايد، اي عزيزاني که يک روز گنجي قهرمانتان است، يک روز خاتمي، يک روز کديور، يک روز آقاجري، يک روز کرباسچي، يک روز سازگارا ... و يک روز (همين دو ماه پيش) رفسنجاني!! حالا که اينطور است يک ياد خيري هم از اسدالله لاجوردي بکنيد که خاتمي تان تجليلي که از او کرد از گنجي نکرد.
وقتي خاتمي از آن برادرش «سرباز خدمتگزار انقلاب» به نيکي ياد کرد؛ خيلي ها که در زندان شنوائي خود را از دست داده بودند، نشنيدند. اعدام شده ها هم مسلماً نشنيدند، اما شما که شنيديد! پس بلند شويد از جلوي بيمارستان ميلاد برويد بر مزار لاجوردي. شايد گاندي تان را هم آنجا در حال زيارت ببينيد. آنوقت مي توانيد از او بپرسيد اين حرف روز آخرش چقدر به «مشت در کوني» شبيه است
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۵/۲۱
ناهيد رکسان
................
نگاهي به آخرين دُرفشانيهاي گنجي، «واسلاو هاول» حکومت استنجاء و حاميان «نخبه»اش در داخل و خارج اثبات همين مدعاست. بازجوي ساواک هم متوجه شده. دور، دور شرافت و حيثيت نيست. ميبايد اللهکرم وار عربدهجوئي کرد، ميبايد خمينيوار پرت و پلا گوئي کرد. بقيه معرکه را بيبيسي، راديو فرانسه و هزاران بوق تبليغاتي برادر «راپرت مورداک»، صهيونيست متعهد و مکتبي، عهدهدار ميشوند.
بقيه معرکه را سازمانهاي «بيطرف» ناظر بر «حقوق» انواع و اقسام جنايتکاران جهان سوم عهدهدار ميشوند.
بقيه معرکه را در داخل، اعلاميه نويسهاي بيسواد ساواک پهلوي عهدهدار ميشوند. همانها که يک روز «رشيدي مطلق» بودند، روز ديگر «صداي انقلاب» ملت را از زبان آريامهر شنيدند، و امروز، به نام مبارز شيردل ساواک، مانيفست مينويسند و گروهي بيسوادتر هم مجذوب علم و دانش و فرهنگ نداشتهشان شدهاند.
همانها که امروز ديگر توان تبليغ هم ندارند. پير و فرسودهاند، فراموشکار و بيدقت شدهاند. از زبان «واسلاو هاول» وطني مينويسند که گويا قصد برکناري خامنهاي را دارد، ولي در عين حال از خود خامنهاي ميخواهد راه برکناري را خود نشان دهد! «من به دنبال کنار زدن آقاي خامنهاي از رهبري سياسي کشور هستم. آقاي خامنهاي بايد به روشني پاسخ دهد که چگونه ميتوانم به اين هدف به روشهاي مسالمت آميز دست يابم؟...»!!!
تمام مطلب را در سايت ديدگاه بخوانيد.
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۵/۱۳
۱۳۸۴/۰۵/۰۶
سلام بر ققنوسهاي آزادي!
سازمانهاي مردمي و انقلابي، با استفاده از شرايط نيم بند بهاران آزادي، با تشکيل ستادها، به سازماندهي وآموزش نسل انقلاب روي آورده بودند.
عصاره ارتجاع قرون و اعصار- خميني شياد- در نبود آلترنا تيو دموکراتيک و مردمي، به کمک استعمار، قصد ملاخور کردن تام و تمام انقلاب را داشت.
ناتوان از پاسخگويي به خاسته هاي بحق ورو به گسترش جنبش آزاديخواهانه مردم ايران، راه برون رفت ازبحران را درقلع و قمع انقلابيون درداخل وصدورتروريسم وبنيادگرايي درخارج ازمرزها جستجو ميکرد.
جغد شوم جنگ که به پروازدرآمد، خميني با دمش گردو مي شکست وازشادي درپوست خودش نميگنجيد!
عربده اش به آسمان بلند: عزت و شرف ما درجنگ است!
در طول جنگ ميهن بر بادده، ازطرفي توانست نيروهاي رها شده از انقلاب را هزارهزار به تنور جنگ بريزد وازطرفي به بهانه موقعيت بحراني کشور، جوانان را دسته دسته دستگير، شکنجه و به جوخه هاي اعدامشان سپرد.
شهرها درآتش جنگ و جنون آخوند خواسته مي سوخت.
پير خونريز جماران، برشعار ارتجاعي، جنگ جنگ تا رفع فتنه درجهان پاي ميفشرد وبا تمام قوا برشيپورجنگ خانمانسوز ميدميد.
- ما اگر آتش بس را پذيرفتيم سقوط حکومتمان را پذيرفتيم.(۱)
- جنگ هستي ما است. (۲)
- ما تا آخرين خانه و آخرين نفر مي جنگيم، تا آن زمان که من زنده ام از صلح و سازش سخن نگوييد. (۴)
- شکست اسلام را در شکست اين جنگ مي بينم.(۵)
اظهارات جنگ طلبانه مسئولين طراز اول رژيم، نيات پليد وضد انساني آنها را مبني برادامه جنگ آشکارميساخت.
رودرروي اين خط خائنانه، ضد ملي وطن بربادده، پرچم صلح است که به دست پرتوان رهبري هوشيارومقاومت عادلانه مردم، در کوچه پس کوچه هاي ميهن غرقه بخون ودر سرتاسر جهان، به اهتزاز در مي آيد.
هسته هاي مقاومت وميلشياي قهرمان درمقاطع مختلف با پخش تراکتهاي تبليغي ضد جنگ درسرتاسرميهن درزنجير، اهداف شوم ملاهاي جنگ طلب را برملا ميکنند.
درخارج ازميهن، قاصدان صلح ورهايي با فعاليت هاي تبليغي وافشاگرانه جهانيان را ازخواست جنگ افروزانه وتجاوزگرانه حکام تهران، مطلع ميسازند.
هزاران هزار پارلمانتروسياستمدارصلح طلب وآزاديخواه ازپنج قاره جهان زيرپرجم پرافتخار" صلح" مجاهدين وشورا گرد مي آيند.
دلاورمردان وشيرزنان ارتش صلح ورهايي، تندرآسا وصاعقه وار، درسرتاسرنوارمرزي برحراميان وجنگ افروزان خميني صفت فرود مي آيند.
عرصه ازهمه طرف برشب پرستان تنگ وتنگرميشود.
اندکي پس ازعمليات بزرگ آفتاب وبعد هم چلچراغ، شعارامروزمهران ، فرداتهران، ناقوس مرگ رژيم پوسيده را بصدا درمي آورد.
پيرکفتار محتضرجماران، باشمي، به غايت ضد انقلابي ، صداي گامهاي پرتوان انقلاب را حس مي کند.
درمنتهاي افلاس ودرماندگي، با اعلام بالا کشيدن جام زهرآتش بس ميخواهد يک بارديگررژيم پا بگورش را ازمهلکه سقوط برهاند. کارت دعوت براي همه نيروهاي داخلي وبين المللي که درچهارچوب حفظ واستحاله رژيم ، که بظاهرمخالف سياست جنگي اوبودند، ارسال ميشود.
امداد هاي غيبي ازراه ميرسند!
درسريک بزنگاه وسرفصل تاريخي ديگر ودرسراشيبي سرنگوني قريب الوقوع، ميزارتجاع-استعمار، براي نجات ودربردن عاملان کشتار وحرث ونسل مردم، چيده ميشود.
دجال خون آشام جماران بقصد زمينگير کردن ارتش آزادي، ازفرط اسيتصال ودرحضيض ذلت، دستهايش را بالا ميبرد.
آبرو واعتبارناداشته اش را با خداي خويش معامله ميکند!
ميخواهد با سد کردن راه ورود طلايه داران ارتش رهايي، استقلال وصدق وفداي بيکران فرزندان رشيد خلق را زيرعلامت سئوال ببرد.
درچنين شب تاريک و بيم موج و گردابي است که رهبري هميشه بيدارانقلاب نوين مردم ايران مي بايستي دست به تصميمي به غايت خطير، حساس وتاريخي بزند.
درمدت زماني بسيارکوتاه ياران عاشق را فرا ميخواند ودرآن شب بياد ماندني وتاريخي خطاب به آنها و به مردم ايران که اين چنين فرزنداني را دردامن پرمهرخويش پرورده است، ميگويد:
"تک تک شما را ازپس هفت درياي خون، وراهي چند صد ساله، که آن را با کفش و کلاه آهنين و پولا دين طي کرديم، ازلابلاي انبوه ابتلائات، نشيب وفرازهاي سياسي و انبوه بالا و پا يينهاي زمان، به مثابه رشيد ترين، پاکبازترين، قهرمانترين، جانانترين، شکوفاترين، آگاهترين فرزندان خلق ايران، پيداکرده ام."(۶)
ارتش صلح و آزادي دربعد ازظهرسوم مرداد ماه ۶۷ به وظيفه تاريخي وملي اش قيام کرده وبراي فتح تهران وجاروي شغالان وحراميان، خيزبرميدارد.
با پذيرش حد اکثرريسک، خودرابه قلب اژدها ميزند. ۱۷۰ کيلومتردرعمق خاک وطن پيش ميرود. بافديه وفداي بيش از ۱۰۰۰ شهيد جاودانه فروغ آزادي ضربات غيرقابل جبراني را به فرماندهي وماشين جنگي رژيم وارد ميسازد.
روزها وهفته هاي بعد، سردمداران آخوندها يکي پس ازديگري آفتابي ميشوند وازاينکه هنوز حکومتشان سرنگون نشده وبر سرپااست، سجده شکربجا مي آورند!
هنوز که هنوزاست، همه ساله روضه مرصاد راه مي اندازند ومانورهاي وحشت برگزارميکنند.
بي ترديد حماسه فروغ جاويدان، همچون کوهي ستبروسربفلک کشيده ايست که هرچه ازآن فاصله ميگيريم، هرچه زمان ميگذرد، شکوه وعظمتش بيشتروبيشتر نمايان ميشود.
حماسه کبيرميهني فروغ جاويدان "ناموس خلق"، "ناموس رزمندگان" وبيمه نامه مقاومت عادلانه وخونبار مردم ايران است.
حسن ختام اين نوشتار را بياد شيرهميشه بيدار، به رازنياز عاشقانه وعارفانه خالق تابلو شکوهمند وبا عظمت عمليات کبيرفروغ جاويدان با جگرگوشه ها وشهيدان شاهدش واميگذاريم:
"پس اي خداي مجيب الدعوات!
به زمين بگو تا خون جاودانه فروغهاي مارا مپوشاند.
و به آسمان بگو تا نام طيب و پاکيزه آنها را بالا و بالاترببرد.
و به نسيم بگو تادرهرکجاي ايران زمين عطرآنهارا بگستراند.
و به شب تيره بگو تا با تندرارتش آزادي پايان پذيرد...
و خدايا! خدايا!
به تاريخ بگو نسلي را که درظلمات خميني مقهورشان نکرد، پايداروجاودانه سازد.
و به تاريخ بگو نسلي را که درظلمات خميني براي نگاهباني ازارزشهاي خدايي ومردمي به پا خاست وبا گوشت وپوست خود به حراست ازآنها پرداخت، ازياد نبرد...
و بگو که پيام اين نسل را به آيند گان برساند." (۷)
۱- رفسنجاني، اطلاعات،۲مهرماه ۶۲
۲- فسنجاني، کيهان ۱۱ ديماه ۶۳
۳- فخرالدين حجازي، مصاحبه درپاريس، ۹ مردادماه ۶۵
۴- خميني، کيهان، ۶ شهريور۶۵
۵- مشکيني،جمهوري، ۹ مهرماه ۶۶
۶- مسعودرجوي، اول مردادماه ۶۷، گردهم آيي بزرگ رزمندگان ، اشرف.
۷- مسعودرجوي، نيايش درنمازعيدفطر، ارديبهشت ۶۸، اشرف.
برگرفته از سايت ايران ليبرتي
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::
۱۳۸۴/۰۵/۰۳
مسلم منصوري
برگرفته از سايت ديدگاه
در هميشه تاريخ , حاکمان و دستگاه تبليغاتي آنان بيشترين نيروي خود را روي يک چيز متمرکز کرده اند و آن سرکوب و تخريب حرکت هاي درست مبارزاتي بوده و هست ∙
اما با همه سرکوب ها و تبليغات مسموم عليه نيروهاي واقعي در صحنه مبارزه اين قانونمندي مبارزه است که مبارزان راستين در دل زمان جاري مي شوند∙ در تاريک ترين لحظه ها مي درخشند∙ زمستان مي شکنند∙ مي روند∙ حاکمان قادر نيستند جلوي رويش آنها را سد کنند∙ همچنانکه قادر نيستند جريانهاي دست ساز و پوشالي در عرصه مبارزه را با همه بنگاههاي تبليغاتي شان واقعي جلوه بدهند ∙ زمان سريع و بدرستي مهرباطل بر آن مي زند∙ نمونه , جريان نمايش دوم خرداد است∙ با اينکه همه بنگا ههاي تبليغاتي سرمايداري جهاني بسيج شدند تا هرگونه مبارزه عملي و راهگشا را خشونت نام دهند و با شعار دمکراسي , گفتگو , ديالوگ, مدارا و∙∙∙ شيوه قهرآميز مبارزه را در جامعه به کنار بگذارند ∙ مي بينيم باز اين بذرهاي ماندگار هستند که سر بر مي آورند∙کتاب "بذرهاي ماندگار" اشرف دهقاني ياد آورنياز اين دوران به چنين بذرهايي است∙
امروز رژيم در وحشت از رشد حرکت هاي قهرآميز وبه انحراف کشاندن مبارزات توده هاي تحت ستم در همه زمينه ها جريان هاي دست ساز و اپوزيسيون قلابي به راه مي اندازد ∙ در حيطه چپ هم جريان هاي دست ساز و سايت هاي اينترنتي در پوشش دفاع از مارکس و سوسياليسم به راه انداخته است∙ جيرخوارانش در آن بنام دفاع از سوسياليسم , با لودگي و شيادي به لوث کشاندن چپ و حرکت هاي مبارزاتي مشغول هستند∙ مضحک اينکه اين تعليم ديدگان حوزه علميه قم در نقد " بذرهاي ماندگار" نسل مقاومت در ميدان مبارزه را "تراژدي يک نسل" مي نامند∙ ايراد مي گيرند که اشرف دهقاني نگاه طبقاتي ندارد ∙ احتمالا منظور آنها از "طبقاتي" طبقه قفسه هاي حجره حوزه علميه قم و طبقه بندي کردن پرونده بازجويي زندانيان است∙
رژيم با همه شيادي ها , با همه جريان هاي دست ساز و جيرخواران رنگا رنگ اش از سرنوشت محتوم خود راه گريزي نداراد ∙ بقول کافکا :" شر هميشه به نقطه شروع اش باز مي گردد∙" کتابهايي چون "بذرهاي ماندگار" اشرف دهقاني و "سرودهاي پايدار" مادر سنجري ترانه هاي زندگي هستند∙
Mo_mansouri@hotmail.com
ارسال به: :: :: :: :: :: :: :: :: :: :: ::