۱۳۸۵/۰۶/۲۵

در سوگ و سفر ولی الله فيض مهدوی
اسماعيل وفا يغمايی

به سوگ مرگ تو ای شير
ز خامشی تو ای شاهباز پهنه ی شبگير
- در اين کرانه ی بيداد -
مگر که باد بنالد
مگر که ابر بگريد
مگر که برق برخشد
مگر که رعد کشد از جگر به مرثيه فرياد،
مگربرآمده از سايه های بيشه ی مردم
مگر ز زنده ترين شاخ و برگ و ريشه ی مردم
ستاره های درخشان آتشين به در آيند
و از گلوی تو فريادهای شعله ورت را
چو گله ای که بتازد به دامن فلقی سرخ
به چيرگی بسرايند،
به سوگ مرگ تو ای شير
به خامشی تو ای روشن
ای ترانه ی تنها
به قلب تيره ی شبگير....

6 سپتامبر 2006

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۶/۱۴

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۴/۰۸

تره هم برای مقام معظم رهبری خرد نميکنند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۴/۰۳

فوتبال و احمدی نژاد!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۳/۱۴

در سالمرگ خمينی


امروز روزی است که مردم ايران با مرگ خمينی ، از شر يکی از بزرگترين ديکتاتورهای تاريخ ميهن خلاص يافتند .
وقتی خمينی به ايران حمله کرد مردم ما آزادی می‌خواستند ولی او برای سر بريدن آزادی آمده بود . آمده بود تا صدايمان را در گلويمان خفه کند . او با حصار استبداد دينی تباهی و نيستی برای مردم ما آورده بود .
وقتی خمينی به ايران حمله کرد با يورش به ستادهای نيروهای آزاديخواه و ميهن‌پرست خواست مخالفان خود را قتل عام کند چون بيشه از شير خالی شود جولانگاه شغال می‌شود .
بعد به اقليتهای مذهبی به اقليتهای قومی حمله کرد به کردستان لشگر کشيد به ترکمنها حمله کرد و برای کشور گشايی جنگ ضد ميهنی براه انداخت و نسل جوان رابه تنور جنگ کشيد وقتی خمينی به ايران حمله کرد به نام انقلاب فرهنگی دانشگاه ها را به خاک و خون کشيد .
کتابهای درسی را ، کتابهای تاريخ ايران را ، به کتابهای تاريخ آخوندی تعقير داد و جعل و تحريف کرد. برای اين دزد بزرگ قرن در مجالس ارتجاع سه بار صلوات ختم می‌شد .
وقتی خمينی به ايران حمله کرد او را گاندی و عارف و پيشوای انقلابی خطاب می‌کردند و او فتوا برای حکم شکنجه و اعدام 120 هزار زندانی صادر کرد . و دختران معصوم ما را در کشورهای عربی به حراج گذاشت .
در هفدهمين سالمرگ خمينی اين بلای تاريخی و بنيانگذار سلسله ولايت مطلقه فقيه مردم ايران « نه »به تفکر آخوندی می‌گويند اين نه را در خيزش مردم غيور آذربايجان می‌توان ديد
صد سال پيش با خيزش قيام خونبار مردم تبريز شاه قاجار صدای انقلاب مشروطه را شنيد
28 سال پيش محمد رضا شاه هم پس از قيام مردم تبريز آمد و گفت صدای انقلاب شما را شنيدم
آيا امروز خامنه‌ای صدای توفنده خيزش آذربايجان را می‌شنود ؟ صدای خيزش دانشجويان قهرمان دانشگاههای تهران و دانشگاهای مختلف کشور را می‌شنود ؟ ولی تاريخ می‌گويد بعضی از مستبدان برای حفظ قدرت نا شنوا هم می‌شوند !

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۳/۱۰

دم خروس انفجارهای عراق


محبی نيا نماينده مجلس رژيم :
انفجار هر بمب در عراق فتنه آمريکا عليه ايرا ن را يکماه به عقب مي اندازد.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۳/۰۶



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۳/۰۳

تبريز در مقابل خودکامگان ايستاد

اعتراضهای پياپی مردم تبريز و پشتيبانی مردم آذربايجان از حرکت اعتراضی دانشجويان به کاريکاتور منتشر شده در روزنامه ايران را همه شنيديم .
ويژه‌گی اين اعتراضات در وسعت و گستردگی آن بود و رژيم برای دلجويی و فرونشاندن اين طوفانی که اين بار از آذربايجان سرکشيد فوراً روزنامه ايران را تعطيل و کاريکاتوريست را روانه زندان کرد .
البته آخوندهای جنايت پيشه بهتر از همه ما فهميدن که کاريکاتور بهانه‌ای بيش نيست و اين اغتشاشات ناشی از نارضاييهای مردم و بخاطر سياستهای مرتجعين و در راستای تعقير وضع موجود است و خنده‌دار اينکه شنيدم رژيم علی دايی فوتباليست آذری و رضازاده وزنه بردار آذری تيم ملی ايران را برای ممانعت مردم به ادامه اعتراض وارد صحنه کرده است و اين دو ورزشکار فروخته شده به ولايت فقيه مردم را تهديد کردند که اگر دست از تظاهرات نکشند از تيم ملی ايران استعفا خواهند داد

در همين تبريز در زمان مشروطه ، آخوندی بود به نام ميرهاشم دوچی و از محله دوچی تبريز اراذل و اوباش خود را برای سرکوب آزاديخواهان و مشروطه‌خواهان روانه خيابانها می‌کرد و امروز نوه‌های سياسی آن آخوند ، پاسداران و بسيجی‌ها و مامورين اطلاعاتی را برای سرکوب و دستگيری مردم به خيابانها می‌فرستند . مردم خشمگين به استانداری و فرمانداری حمله کردند و چندين خودروی عوامل رژيم را به آتش کشيدن. کردستان ، بلوجستان ، اهواز ، آذربايجان خشم مردم مهار ناپذير شده است

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۳/۰۱

انرژی را رها کنيد فکری به حال ما کنيد


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

محکوميت يک زندانی سياسی به يک سال حبس تعزيری

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۲/۲۹



با تقديم درود به تمامی دوستان مبارز و هموطنان عزيزی که صدای من را ميشنوند .
من ولی الله فيض مهدوی قصد دارم با اين پيام از تمام نهادهای حقوق بشری و همگی دوستان مبارز و فعالان حقوق بشری که چه در داخل و چه در خارج از کشور از هيچ کوششی فروگذار نکردند تا بتوانند از اجرای حکم اعدام من ممانعت بعمل بياورند ، کمال تشکر و قدردانی را داشته باشم .
البته تا کنون هيچ تغييری در حکم اعدامم صورت نپذيرفته و يا اگر تحولی در حکم من صورت گرفته من از آن بی اطلاع هستم چرا که بطور رسمی چيزی به من ابلاغ نشده . اما موعدی که برای اجرای حکم اعدام من مقرر شده بود گذشت .
و عليرغم خواسته های رژيم هيچ اتفاقی برايم نيفتاد و اين فقط بخاطر تلاشها و زحمتهايی بود که دوستان مبارزم و فعالان حقوق بشری ، سازمانهای بين المللی و نهادهای حقوق بشری متحمل شدند ، اين موضوع خيلی من را تحت تاثير قراد داد .

در پايان درود ميفرستم به همه دوستان مبارزم در ايران و سراسر دنيا و همه هموطنان عزيزم و خسته نباشد ميگويم و از آنها ميخواهم که زندانيان سياسی را هرگز تنها نگذارند چرا که چشم اميد ما در آنطرف ديوارهای بلند زندان فقط به آن عزيزان است .
ولی الله فيض مهدوی
28/02/85

فعالان حقوق بشر در ايران
Human Rights Activists in Iran
Tel : +989329224904

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۲/۲۷

فيلم تکان دهنده ای از منصور اسانلو در ۳ قسمت


قابل توجه هخايی های راست و چپ نما .
اين فيلم ها را نگاه کنيد و در تکثيرو انتشار آن بکوشيد
حالا ببينيد آنها که تا ديروز اسانلو اسانلو از دهانشان نمی افتاد، اگر از اين فيلم حرفی زدند!!!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۲/۲۶


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۲/۲۴

برای نجات جان ولی الله... حزب سبزهای ايران

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۲/۱۹

نوشته هايی برای شير آهن کوه مَرد
ولی الله فيض مهدوی


به کدامين گناه ؟ بيژن نيابتی
بخوان ابر باران دکترزری اصفهانی
بياد ايران و با دفاع ... سارا ابولحسنی
صدا را می شنوی ؟ نسيم آزادی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۲/۱۸

فراخوان ديدگاه

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۱/۲۲

کانون وبلاگ نويسان ايران حکم وحشيانه اعدام زندانی سياسی ولی الله فيض مهدوی را محکوم مي‌کند
کانون وبلاگ نويسان ايران(پن‌لاگ) حکم وحشيانه اعدام زندانی سياسی ولی الله فيض مهدوی را محکوم می‌کند و خواهان فشار بين‌المللی بر دولت ايران برای لغو احکام اعدام در ايران و آزادی همه زندانيان سياسی می‌باشد.طبق گزارش منابع مستقل خبری حکم اعدام ولی الله فيض مهدوی زندانی سياسی 28 ساله به اتهام همکاری با سازمان مجاهدين خلق ايران به خود وی ابلاغ گشته واجرای حکم اعدام او برای شانزدهم ارديبهشت ماه 1385 برنامه ريزی شده است. در هجدهم بهمن ماه سال گذشته نيز زندانی سياسی ديگری بنام حجت زمانی 31 ساله در زندان گوهردشت کرج (رجايی شهر) به همين اتهام اعدام شد و هنوز جسد او به خانواده‌اش تحويل داده نشده است.
بنا به گزارشات موثقی که بستگان زندانيان سياسی زندان گوهردشت کرج (رجايی شهر) در اختيار خبرگزاريها قرار داده‌اند اين زندانيان ازماه‌ها قبل تهديد شده بودند که درصورت ارجاع پرونده ايران به شورای امنيت يک بيک اعدام خواهند شد.برخی زندانيان سياسی ديگر در معرض خطر اعدام عبارتند از: سعيد ماسوری- - غلامحسين کلبی، خالد هردانی، فرهنگ پورمنصور، شهرام پورمنصور و عليرضا کرمی خيرآبادی.کانون وبلاگ نويسان ايران طبق منشور و اساسنامه خود حق آزادی بيان را برای همه انسان‌ها به رسميت می‌شناسد و لذا هرگونه مجازات، بويژه مجازات غيرانسانی اعدام برعليه زندانيان سياسی و عقيدتی را محکوم می‌کند.
کانون وبلاگ نويسان ايران(پن لاگ) از همه مقامات بين‌المللی می‌خواهد که مصرانه خواستار لغو حکم اعدام ولی الله فيض مهدوی و آزادی همه زندانيان سياسی در ايران شوند و در اين راستا هر گونه رابطه با دولت جمهوری اسلامی ايران را مشروط به رعايت حقوق اوليه انسانی در ايران و بالاخص لغو مجازات اعدام و آزادی همه زندانيان سياسی و وبلاگ نويسان و روزنامه نگاران زندانی نمايند.از دولت ايران که طي بيست و هفت سال گذشته بديهی ترين حقوق انسانی را نقض کرده است اعدام وحشيانه زندانيان سياسی عملی بعيد نيست. آنچه عجيب به نظر مي‌رسد بی عملی و بی تفاوتی کشورهايی است که ظاهرا" خود را مدافع حقوق بشر می‌نامند اما در عمل در برابر معاملات کلان اقتصادی چشم بر نقض وحشيانه و مستمر حقوق بشر در ايران می‌بندند.
کانون وبلاگ نويسان ايران(پن‌لاگ) از همه وبلاگ نويسان نيز درخواست می‌کند که با انعکاس اخبار مربوط به زندانيان سياسی در وبلاگ‌های خود و با تماس با سازمانهای حقوق بشر و قانونگذاران کشورهای محل اقامت خود برای آزادی زندانيان سياسی ايران، لغو حکم اعدام و نجات جان زندانيان سياسی محکوم به اعدام و به طور مشخص ولی الله فيض مهدوی تلاش کنند .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۱/۲۱

حکم جلب بين‌المللی علی فلاحيان

امروز خبر حکم جلب بين‌المللی صادره شده برای علی فلاحيان توسط قاضی سوئيسی ژاک آنتنن در روزنامه « تريبون دو ژنو» منتشر شد چندی پيش که راجع به دادگاه ترور حسين نقدی نوشته بودم از يک مامور سابق واواک به نام ابوالقاسم مصباحی نام بردم و نوشته بودم که اين شخص شاهد کليدی در پرونده دادگاه ميکونوس بود و الان يک هيئت از طرف دادستانی ايتاليا برای ملاقات با مصباحی قرار بود عازم آلمان بشود و قاضی منتظر تحقيقات اين هيئت و گزارش آن از بازجوئی اين مامور سابق امنيتی در آلمان است و از طرف ديگر درکشور سوئيس در رابطه با پرونده ترور دکتر کاظم رجوی سر نخهای جديدی بدست آمده و معلوم شده که هزينه‌های ترور‌های خارج از کشور از يک حساب بانکی در سوئيس واقع در 200 متری هتل " رنه ژنو " به نام لوکزامبورگ پرداخته شده است که اين بانک فقط با امضای سه شخص پول پرداخت می‌کرد اکبر هاشمی رفسنجانی ، سيد احمد خمينی ، و علی فلاحيان. خرج 400 فقره عمليلت در حدود 200ميلون دلار تغذيه شده است واين قاضی سوئيسی توانست مصباحی را برای نشان دادن اين بانک و تائيد آن به سوئيس بکشد چون اين مامورسابق وزارت اطلاعات تنها شاهد کليدی بيشتر قتلهای خارج از کشور است و فرمان عمليات را علی فلاحيان صدور می‌کرد . و همين‌طور قضات آرژانتين درتحقيقات گسترده‌ای از رشوه حکومت آخوندها به رئيس جمهور سابق آرژانتين به نام «کارلوس منم» به مبلغ 10 ميليون دلار صحبت می‌کنند اين رشوه به خاطر سرپوشی پرونده انفجار مرکز فرهنگی يهوديان در بوينس آيرس در سال 1994 است . و کارلوس منم با گرفتن اين رشوه از انجام تحقيقات در باره اين انفجار ممانعت کرده است . و تحقيقات نشان می‌دهد که تامين مالی ترور دکتر کاظم رجوی و رشوه مالی به رئيس جمهور سابق آرژانتين از يک حساب بانکی صادر شده است . واين حکم جلب به زبان ديگر یعنی دولت سوئيس جنايت دولت ايران را برسميت شناخته است . 13 تن قاتلان کاظم رجوی، همه با گذرنامه های خدمت که توسط علی فلاحيان به ﺁنها داده شده بود، وارد سوئيس شدند . نکته قابل توجه اين است که دولتمردان اروپائی از پيشرفت تحقيقات قضايی تا کنون جلوگيری می‌کردند ولی الان يک همکاری تنگاتنگ قضایی را آغاز کرده‌اند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۱/۱۹

خودكشي 8عضو خانواده درتبريز بخاطر فقر
وعده نان درسفره ها چي شد ؟؟؟؟
به روضه خوان ها بگوييد غم انگيزترين روضه ها را بخوانند
باسلام
وقتي اين خبر را خواندم عرق شرم بر پيشاني ام نشسته بود وبه ذهنم ميزد اي انسانها كجاييد ؟؟؟؟
شماهم خبر را بخوانيد
روزنامه همشهري صفحه حوادث روز دوشنبه 14 فروردين
خودکشي هولناک 8 عضو يک خانواده در آخميشه تبريز به دليل فقر
گروه حوادث: بررسي پليس قضائي بر روي پرونده مرگ دردناك 8عضو يك خانواده در شهرستان تبريز ادامه دارد.
به گزارش همشهري، اولين روز سال جاري مأموران پليس جنايي شهرستان تبريز بر بالين 8 جسد كه داخل منزل مسكوني واقع در منطقه آخمقيه قرار داشت حاضر شدند. شش فرزند يك زوج در كنار والدين خود جان سپرده بودند. جسد حلق آويز پدر خانواده به نام صابر نيز در كنار اجساد هفت عضو ديگر خانواده صحنه دلخراشي را ايجاد كرده بود.در فاصله اندكي از اجساد كاغذي بر روي ميز قرار داشت كه بر روي آن پدر خانواده نوشته بود كه به دليل فقر و عدم توانايي تأمين هزينه زندگي و پرداخت كرايه منزل اقدام به كشتن اعضا خانواده اش و سپس حلقه آويز كردن خود كرده است.
در ابتدا اين فرضيه كه اعضاي خانواده در اثر گازگرفتگي جان سپرده باشند مورد بررسي قرار گرفت ولي معلوم شد پنجره منزل داراي هواكش برقي بوده است و پليس در اولين تحقيق خود متوجه روشن بودن وسايل گازسوز خانه شد. بدين ترتيب اين فرضيه رد شد.در همين جال جسد كودك ? ساله خانواده كه آثار خونريزي از دهان وي مشاهده مي شد درحالي كه شكلات كوچكي در دستانش بود كنار اجساد ديگر اعضا ي خانواده قرار داشت.بررسي جسد اين كودك خردسال اين فرضيه را كه وي در اثر مصرف مواد سمي كه محلول در آب يا غذا دچار خونريزي داخلي شده و جان سپرده باشند، براي بررسي پليس قوت بخشيد.
اين درحاليست كه همسايه ها در ابتدا با جسد دو گربه كه بر روي پشت بام و بالكن منزل مذكور جان سپرده بودند مواجه شدند و تصور كردند كه بوي تعفن پخش شده در فضا متعلق به اجساد آن دو حيوان است ولي بعد از ديدن اجساد اين خانواده اين احتمال كه آن دو گربه نيز از غذاي مسموم كه منجر به مرگ اعضاي خانواده شده باشد مصرف كرده و جان سپرده اند.

درايام عيدهمراه با نوشدن طبيعت به جاي جشن وشادي پدر فرزندان خود رامي كشد بعد هم خود را حلق آويز ميكند ؟؟
تصوركنيد چگونه پدري فرزند ان خود را با خوردن غذاي مسموم بكشد .بعد هم خودش رابكشد و نامه بگذارد كه ازشدت فقر ونداري ؟؟
الا اينكه ازشدت فشار هاي وارده، زندگي را تمام شده براي خود مي بيند
راستي دولت مردان حكومت اسلامي كجائيد ؟؟كارنامه خود رامي خواهيد بدانيد اين كارنامه شما درتعطيلات عيد است؟؟؟
كجاييد شما كه ميخواهيد نوحه خوان دردانشگاه ها تربيت كنيد.
بگوييد به روضه خوان ها غم انگيزترين روضه ها رابخوانند
براي اين كه مردم لقمه ناني وزندگي بخور نميرشان نمي چرخد ؟؟
آيا دين نداريد ؟؟مطمئنم كه نداريد ؟؟آيا خانواده نداريد ؟؟؟مطمئنم كه برايتان مهم نيست ؟؟؟آيا فرزند وخانواده نداريد مطمئنم كه عشق وانسانيت مدت هاست ازشما رخت بربسته است
مطمئنم درحكومت جهل وجنايت اسلامي جان انسانها ارزشي ندارد بقيه فسانه است .
آيا شرم نمي كنيد ؟
خودكشي نه يك نفر بلكه هشت نفر درحكومت اسلامي شما يان است
راستي كجاييد؟؟؟؟آنهمه وعده نان درسفره هاچي شد مهر ورزي تان چي شد
بگوييد روضه خوان ها غم انگيزترين روضه ها رابخوانيد كه هنوزنشكفته درعنفوان جواني به دليل فقر خانماسوز، پدرخانواده همه را كشت .آخرش هم خودش راحلق آويزكرد.
اي رياكاران كه دين ،اسلام وخدا را براي ادامه حكومت ننگين خودتان ملعبه سياست هاي كثيف خود قرار داده ايد ننگ ونفرين ابدي برشما كه حرمت انسان وانسانيت راشكستيد ؟؟؟

لختي بيانديشيد وبه خود بياييد ؟؟؟
هيچ فكر كرده ايد براي پدري كه بخواهد فرزند وجان مايه اش وهمه اميدش رااينطوري غذاي زهر آلود را بخوراند چقدر لحظات سختي گذرانده است بعد هم خودش را حلق آويز كرده است .
البته مطمئنم براي كساني كه ازانسانيت ساليان است ، فاصله گرفته اندو جزجنايت درزندان ها ،تزوير ،ريا، سالوس چيزي براي ارائه كردن ندارند .
جان انسانها وحرمت انساني كه مهم نيست ؟حرف زدنهايتان بيشتر شبيه شكلك درآوردن هاي ميمون هاست ؟؟؟البته حاشا وكلا كه حيوانات هم به پاي جنايات شمانمي رسند ونبايد به آنها توهين كرد زيرا كه آنها يكبار فقط براي سيرشدنشان وحشي مي شوند وبس ؟؟؟ولي اينجا هرروزوهر لحظه انسانها را مي درند .
جواب اين را چه مي دهيد ؟به چه جرمي 8نفر خانواده خودكشي ميكنند ؟؟؟
چرا اينقدر فقر؟؟؟
ثروت هاي اين مملكت به جيب چه كساني مي رود ؟؟؟
شما يان كه دم ازمهروزي مي زديد ؟؟؟
شمايان كه دم ازآوردن نان به سفره هاي مردم ميكرديدچي شد ؟؟؟
آن دولت مهرورز چي شد ؟؟
چرا هرروز وهرروز لحظه مرگ وغم وياس را مي پراكنيدوترويج ميكنيد ؟؟؟؟
اما نه نه اصالت بازندگي است؟؟؟
بايد غم انگيزترين روضه ها رابراي اين نظام خواند ؟؟
بايد به اينها گفت كه :

ظلمت كشيده قد به فلك ،قامت اميد
باشد بلندتر به يقين ازبلاي شب
اي مبتلاي عشق بشارت كزآن توست
فتح وظفر به عاقبت ابتلاي شب
بشنو كه ظلمت ازعدم آمد عيان ،ازبن
افتد فروزهر دروبامي لواي شب

مهناز پويا
18-1-85

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۱/۱۰

نگرانی عفو بين الملل از اجرای حکم اعدام ولی الله فيض مهدوی
بنابه "گزارش کميته بين المللي عليه اعدام" روزگذشته ، چهار شنبه ۲۹ ماه مارس، سازمان عفو بين الملل با انتشار يک اطلاعيه علني نسبت به خطر اعدام ولی الله فيض مهدوی اخطار داد و اعلام کرد که بعد از اعدام حجت زماني رژيم اسلامي تهديد به اجراي حکم اعدام ولی الله فيض مهدوی ۲۸ ساله را نموده است.

عفو بين الملل، خواهان لغو حکم اعدام ولی الله فيض مهدوی که بجرم هواداری از سازمان مجاهدين خلق در سال ۲۰۰۱ دستگير و در زندان گوهردشت کرج زنداني شده است، شده و از همگان دعوت کرده است که به اين حکم اعتراض کنند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۱/۰۷

راه حل سوم


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۵/۰۱/۰۱

سال نو را با اميد آغاز کنيم
بصير نصيبی

دوست و همراهی از من پرسيد سال قبل را چگونه ديدی گفتم: شادی هايمان فزون تر از درد هايمان بود.
می دانم که سال پيش هم رژيم سفاک کُشت، شکنجه کرد، سرکوب کرد، سنگسار کرد، اما اميد به پيروزی، در دل ها شعله هايش برافروخته تر شد، شبه اصلاح طلبان داخل حکومت بی اعتبارتر از گدشته به کنار گود رانده شدند و رژيم چهره بدون رتوش خود را به نمايش گذاشت. مردم اما نشان دادند، از چهره عريان حکومت نيز وحشتی ندارند، زنان برای فرامين حکومتی پشيزی ارزش قايل نشدند، اعتراضات نسبت به دوران فريب خاتمی گسترده تر و پر دوام تر شد، رژيم هر چه بيشتر تهديد می کند مردم به او بی اعتناتر می شوند، سعی و تهديد حکومت برای کشاندن مردم به سوی صندوق های رای بی نتيجه ماند و جهان دريافت که مردم اين حکومت را در کليت آن پس زده اند، امسال با به تخت نشستن دولت مهرورزی! فرصت طلايی در اختيار داريم که اگر به خوبی ار آن بهره بگيريم اينان مهرشان! را ازسر مردم اسير ايران کم خواهند کرد. سال نو را با اميدآغاز کنيم ، اميد به پيروزی، اميد به سالی پر بار، به سالی سرشار از شادی وشعف.

با بهترين آرزوها بصير نصيبی، 18 اسفند 84 زاربروکن

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۲/۲۸

بهار بزرگ آزادی ايران در راه است

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۲/۲۶

پايانِ وحشتناک بهتر از وحشتِ بی پايان است.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۲/۲۲

بوته وباروت (برای چهارشنبه سوری)


ای هموطنان بوته وباروت بياريد
بر شيخ همه آتش و بر قلبِ خودی عشق بکاريد
درهرگذر و کوچه وبرزن
شب را بدريد، نور بباريد.

درشهرهمه، هلهله زن پای بکوبيد
اين قصه به عمامه و نعلين بگوئيد:
تو؛ زردی ودردی؛ و، منم سرخی "آتش"
اين شب بشود صبح، به آن "آتش"سرکش.

پوشيد به تن جامهء رنگين و به لب،" خند"
تا تلخ شود کام امام،کام تو چون قند
کوبيد به شب طبل سحر، وقت بهارست
فرياد که اين خاک ز"بيگانه" و"سازش"به کنارست.

ای هموطنان بوته و باروت بياريد
چون شنبه شود چهار، بهم بوسه بباريد
گوئيد همه يک دل و يک جان
مائيم همه حافظ اين خاک، چه ناخن چه به دندان.

ای هموطنان بوته وباروت بياريد
برشيخ همه آتش وبرقلب خودی عشق بکاريد.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۲/۲۰

لحظه تحويل سال جديد
دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۴
ساعت ۲۱و ۵۵ دقيقه و ۳۵ ثانيه به وقت ايران

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۲/۱۸

من يك زنم
نرگس غفاری

مـن يک زنــــم.
زادگاهم ايران. نژادم آريايي. رنگ پوستم سفيد، موهايم سياه، بختم سياهتر.
من يک زنم.
سالهاست که به جرم زن‌بودن، تحقير شده‌ام. سالهاست به همين جرم، ضربه‌هاي تازيانه، بدنم را کبود و راه راه کرده است.
سالهاست که بر سر ـ دارم.
من يک زنم.
به زور بي‌حجابم کردند و به زور محجبه. به زور لختم کردند و به‌زور پوشيده. به‌زور خوشبختم کردند و به زور بچه‌دار.
من يک زنم.
به زور از من عروسکي ماماني ساختند و به زور ماماني عروسکي. به زور به مدرسه‌ام فرستادند و به زور به کنج خانه.
من يک زنم.
تفکر، جرم. اظهار وجود، جرم. زن بودن، جرم.
من يک زنم.
اينک با کوله‌باري از درد، در چشمان بي‌فروغ فرزندم، مي‌نگرم. رنگ زردش را مي‌بينم. اما سر خود را بالا مي‌گيرم و حق خود را مي‌طلبم.
من يک زنم.
از فروش تنم، تمامي کوچه پس کوچه‌هاي شهر را ياد گرفته‌ام و با دود غليظ ترياک، خو. اما سر خود را بالا مي‌گيرم و حق خود را مي‌طلبم.
من يک زنم.
آري من يک زنم. تحمل و صبرم، زبانزد عالم و آدم. ولي صبرم، لبريز شده و تحملم به پايان رسيده. در طلب آزادي‌ام. در طلب رفاه. آزادي‌ام در نبود ارتجاع است.
من يک زنم.
فرزندم را بغل مي‌گيرم و به خيابان مي‌روم. وسط ميداني پر رفت‌و‌آمد، مي‌ايستم. مشتم را گره مي‌کنم و «زنده باد آزادي» سر مي‌دهم. از گوشه و کنار، سگهاي هار، به سرم مي‌ريزند. فرزندم را بالاي سرم نگه مي‌دارم و فرياد مي‌زنم: مرگ بر ارتجاع. با باتون و زنجير و قنداق تفنگ، به جانم مي‌افتند. لباسهايم پاره پاره مي‌شود. روسريم مي‌افتد. از لاي خون سرازير شده سرم به سوي چشمهايم، کلاغ ـ سياهي را مي‌بينم که روسري را برداشته و سعي دارد، آن را بر سرم بگذارد. از ضربه‌هاي سگهاي هار به زانو افتاده‌ام. قدرتي در خود مي‌بينم. بلند مي‌شوم. با يک دست، فرزندم را محکم مي‌گيرم و با دست ديگر، به صورت کلاغ ـ سياه چنگ مي‌اندازم. خون از چشمانش فوران مي‌زند. امان نمي‌دهم. چادر از سرش کشيده و با مشت و لگد به جانش مي‌افتم. ديگر ضربه‌هاي سگهاي هار را حس نمي‌کنم. به زمين مي‌افتم. فرزندم را رها نمي‌کنم. دهانم پر از خون است. بوسه‌يي از فرزندم مي‌گيرم. چشمانم را با پشت دستم پاک مي‌کنم. همه چيز قرمز ولي تار است. صورتم را روي آسفالت سرد مي‌گذارم و فرزندم را محکمتر مي‌فشارم. سگهاي هار، رهايم کرده‌اند. با عجله از من دور مي‌شوند و به اطراف مي‌دوند. تنها چکمه‌هاي خونينشان را مي‌بينم. صداهاي ضعيفي مي‌شنوم، اما آشنا. نزديکتر مي‌شوند و ديگر به خوبي مي‌شنوم فريادشان را: زنده باد آزادي، زنده باد آزادي، مرگ بر ارتجاع.
فرزندم را به سينه مي‌فشارم و سعي مي‌کنم بلند شوم. سخت است. زير بغلم را مي‌گيرند و از زمين بلندم مي‌کنند.
احساس سنگيني مي‌کنم. سرم را که بلند مي‌کنم، ميدان را مملو از زن و مرد خشمگين مي‌بينم. با سنگ و چوب و هر چه در دست دارند به جان سگهاي هار افتاده‌اند. صداي هليکوپترها از دور شنيده مي‌شود، با شليک گلوله‌هايشان. اما يکي پس از ديگري به زمين سقوط مي‌کنند. سگهاي هار با اضافه‌شدن بر جمعيت هول کرده‌اند و در پي يافتن سوراخي براي فرار. در ـ هر خانه را که مي‌زنند تف است که به سويشان سرازير مي شود. زنها با کفگير و ملاقه و دسته هاون و ناخن و مردها با مشت و لگد به آنها حمله مي‌کنند. سگهاي هار، آن‌قدر ترسيده‌اند که يادشان مي‌رود مسلح هستند.

هوا تاريک شده و آسمان شهر با برق ترقه‌ها و نور هزار رنگ فشفشه‌ها، روشن مي‌شود. پيروز شديم. آزاد شديم. آزادي حق ماست. پيروزي از آن ماست.
و من با تني لت و پار، اما مقاوم و خستگي‌ناپذير، فرزندم را مي‌فشارم و بوسه‌هاست که نثارش مي‌کنم.
آزادم. سرفرازم. به قدرت خود ايمان آورده‌ام و ترس را از خود رهانيده‌ام.
فکرم، آزاد. وجودم، لازم. زن بودنم، افتخار. من يک زنم

روز جهاني زن بر همه آزاديخواهان خجسته باد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

آنکس که نداند و ...
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

آنکس که بداند و نداندکه بداند
بيدار کنيدش که بسي خفته نماند

آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خويش به مقصد برساند

آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند

ابن يمين

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۲/۱۶

تنها راه جلوگيري از جنگ، قاطعيت در برابر رژيم ايران است

از: مريم رجوي
من به يك سياست جديد به نفع مردم ايران و مقاومت، براي حمايت از تغيير دموكراتيك در ايران فرامي خوانم. براي اينكه تغيير در دسترس باشد بايستي مسئولين جنايت و قتل عام در ايران را در مقابل يك دادگاه بين المللي محاكمه نمود. بايستي به خصوص محدوديتهاي ناعادلانه عليه مقاومت را برداشت و در قدم اول نام اصلي ترين نيروي اپوزيسيون، مجاهدين خلق ايران را از ليستهاي تروريستي خارج كرد. بايد اجازه داد كه صداي مردم ايران شنيده شود و اين صدا با صداي سركوبگران اين مردم يكي گرفته نشود.

با تصميم به انتقال پرونده هسته اي حكومت مذهبي ايران به شوراي امنيت، جهان در مقابل حكومتي خارج از نرم، گامي كيفي برداشته است. اما راه درازي تا اتخاذ يك سياست درست و مؤثر باقي است.
ما به پايان 16 سال سياست مماشات دول غربي در قبال رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني و محمد خاتمي و سه سال مذاكرات فشرده ولي بي فايده با تروئيكاي اروپايي رسيده ايم. . اين سياست منجر به خريدن زمان و امكانات براي ولي فقيه ملاها، علي خامنه اي گرديد و به او فرصت داد تا يك انتخاب استراتژيك بكند: فاشيستي ترين باند را بر سر كار بياورد، زنجيره هسته اي اش را تكميل كند و بنيادگرايي اش را به منطقه خاورميانه صادر كند. تأكيد دارم بگويم خامنه اي چرا كه تمام تصميمات مهم با حضور او در شوراي امنيت ملي كه پاسداران در آن دست بالا را دارند اتخاذ مي شود.
محمود احمدي نژاد، نوك پيكان اين انتخاب استراتژيك است. وظيفه اصلي او تضمين بقاي رژيم با كسب سلاح اتمي و بلعيدن عراق و خرابكاري در پروسه صلح در منطقه است. اين رژيم مذهبي، هيچگونه توان تغيير از داخل را ندارد. فرصتهاي داده شده به رژيم اجازه داد كه بتواند كارهايش را در سايت هسته اي اصفهان و نظنز و كارخانه توليد آب سنگين اراك به پايان برساند. از پايان سال آينده خواهد توانست پلوتونيوم مورد نياز ساخت بمب را بسازد. در نظنز مي تواند 5000 سانتريفوژوزي را كه ساخته است مستقر كند. آنها همچنين انباري از موشكهاي با برد 1500 و 2000 كيلومتر دارند كه قادر به حمل كلاهك هسته اي مي باشند. دبير سابق شوراي عالي امنيت ملي ملاها كه مسئول مذاكرات با ترويكا بود اعتراف كرده است كه طي مذاكرات رژيم «در ابعاد فني، حقوقي، سياسي، تبليغاتي و امنيت ملي به دستاوردهاي بسيار درخشاني رسيده است. ما عقب افتادگي خود را در زمينه هسته اي جبران كرديم..... ظاهر قضيه شايد اين باشد كه ما تعليق را پذيرفته ايم. اما حقيقت اين است كه ما در اين مدت بسياري از نواقص كارمان را برطرف كرده ايم.... ما لااقل ارجاع به شوراي امنيت را 2سال عقب انداخته ايم... ما بيشترين اميتازات را در زمينه امنيتي گرفته ايم.... ».
از زمان آغاز برنامه هسته اي رژيم، اين 18 سال مخفي كاري و سه سال مذاكره به اندازه كافي جهان و ملت ايران را به خطر انداخت است ملاها منطقه را به لبه پرتگاه كشانده اند. از زمان ارجاع پرونده به شوراي امنيت، احمدي نژاد در تلاش است كه دنيا را بترساند. برداشتن مهر و موم آژانس از سايتهاي هسته اي، ادامه غني سازي، تهديد به خروج از عهد نامه ت ان پ، همه وسيله ها را براي شانتاژ بكار گرفته است. حتي سلاح نفت را بميان مي كشند و يا سفارتهاي اروپايي در تهران را به آتش مي كشند تا آنها را وادار به عقب نشيني سازند. همزمان مانورهاي بي پايان ملاها ميان ايالات متحده و اروپا و روسيه و چين ادامه مي يابد.
تهران از ماجراي كاريكاتورهاي اهانت آميز بهره برداري مي كند. لازم است تأكيد كنم كه بهتر از اين نمي شد در فرداي انتقال پرونده رژيم به شوراي امنيت به ملاهاي در بن بست امداد رساند. حال آنكه اين ملاها هستند كه بيش از هر كس به چهره اسلام و پيامبرش هتاكي كردند.
رژيم روي توان وحشت آفريني خود سرمايه گذاري مي كند. به اين ترتيب جامعه بين المللي را در مقابل يك انتخاب سخت قرار داده است: تسليم به شانتاژ با اتخاذ قدمهاي مردد و كند و دادن زمان كافي به ملاها و در نهايت قرار گرفتن در مقابل يك جنگ اجتناب ناپذير يا بالعكس اتخاذ يك سياست قاطع اورژانس براي برداشتن موانع تغيير در ايران.
راه اول در جستجوي تغيير رفتار رژيم است. اين رويكرد سرابي بيش نيست و اصلي ترين درس شكست سياست مماشات يعني عدم توان رژيم به تغيير ماهيت خود را ناديده مي گيرد. همچنين ميزان قاطعيت خامنه ايرا در فرار به جلو براي نجات رژيمش، دست كم مي گيرد. دومين راه تغيير رژيم را هدف قرار مي دهد. در صورت عقب نشيني كشورهاي ذينفع در مقابل قدرتنمايي هاي كينه توزانه رژيم، دنيا در آينده اي نزديك در مقابل يك خلافت بنيادگرايانه مسلح به بمب هسته اي مواجه خواهد شد.
پس جهان تنها يك راه منطقي در پيش رو دارد: قاطعيت. اين به معني اين نيست كه قيمتي نبايد پرداخت. قيمت نفت مي تواند صعود كند، منافع كوتاه مدت اقتصادي بسياري مي توانند در معرض خطر قرار گيرند. اما انتخاب بين سياه و خاكستري است. سالها طمع غرب براي بهره برداري از حضور ملاهاي فاسد در تهران اميد براي يك راه حل سفيد و بيخرج را از بين برده است. اما فراموش نكنيم كه طي اين سالها اين مردم ايران بودند كه با رنج و فداي خود قيمت اصلي را پرداختند. امروز ديگر از دست دادن زمان يعني رفتن به سمت فاجعه. يك سياست فكر شده مي تواند هم ضربات را محدود كند و هم جلوي جنگ را بگيرد.
براي اينكه زمان از دست رفته را بازيافت، بايد بفوريت يك تحريم تسليحاتي و نفتي، ديپلماتيك و فني تحميل كرد تا حكومت را زير ضرب گرفت. جهان بايد بداند كه مردم ايران در كنارش ايستاده اند. اين مردم به خلاف آنچه لابي آخوندها القا مي كنند، بيش از 90درصدشان خواهان تغيير نظام هستند، هيچگاه با برنامه هاي اتمي موافق نبوده اند. برنامه هايي كه سرمايه هاي مردم ايران را به هدر مي دهند. آنهم در شرايطي كه بنا به ارقام رسمي بيش از 80 در صد مردم زير خط فقر به سر مي برند.
با تكيه بر همين خواسته است كه من به يك سياست جديد به نفع مردم ايران و مقاومت، براي حمايت از تغيير دموكراتيك در ايران فرامي خوانم. براي اينكه تغيير در دسترس باشد بايستي مسئولين جنايت و قتل عام در ايران را در مقابل يك دادگاه بين المللي محاكمه نمود. بايستي به خصوص محدوديتهاي ناعادلانه عليه مقاومت را برداشت و در قدم اول نام اصلي ترين نيروي اپوزيسيون، مجاهدين خلق ايران را از ليستهاي تروريستي خارج كرد. بايد اجازه داد كه صداي مردم ايران شنيده شود و اين صدا با صداي سركوبگران اين مردم يكي گرفته نشود.
مريم رجوي توسط شوراي ملي مقاومت ايران به عنوان رئيس جمهور دوران انتقال برگزيده شده است.*

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۲/۱۱

ابراهيم در آتش
احمد شاملو

در آوار خونين گرگ‌وميش
ديگرگونه مردی آنک،
که خاک را سبز می‌خواست
و عشق را شايسته‌ی زيباترين زنان‌ــ
که اين‌اش
به نظر

هديتی نه چنان کم‌بها بود
که خاک و سنگ را بشايد.

چه مردی! چه مردی!
که می‌گفت
قلب را شايسته‌تر آن
که با هفت شمشير عشق
درخون‌نشيند
و گلو را بايسته‌تر آن
که زيباترين نام‌ها را
بگويد.

و شيرآهن‌کوه مردی ازاين‌گونه عاشق
ميدان خونين سرنوشت
به پاشنه‌ی آشيل
درنوشت.ــ
رويينه‌تنی
که راز مرگ‌اش
اندوه عشق و
غم تنهايی بود.

«ــ آه، اسفنديار مغموم!
تو را آن به که چشم
فروپوشيده‌باشی!»

«ــ آيا نه
يکی نه
بسنده بود
که سرنوشت مرا بسازد؟

من
تنها فرياد زدم
نه!
من از
فرورفتن
تن‌زدم.

صدايی بودم من
ــ شکلی ميان اشکال‌ــ،
و معنايی يافتم.

من بودم
و شدم،
نه زان گونه که غنچه‌يی
گلی
يا ريشه‌يی
که جوانه‌يی
يا يکی دانه
که جنگلی‌ــ
راست بدان گونه
که عامی‌مردی
شهيدی

تا آسمان بر او نمازبرد.

من بی‌نوا بنده‌گکی سربه‌راه
نبودم
و راه بهشت مينوی من
بزرو طوع و خاک‌ساری
نبود:

مرا ديگرگونه خدايی می‌بايست
شايسته‌ی آفرينه‌يی
که نواله‌ی ناگزير را
گردن
کج‌نمی‌کند.

و خدايی
ديگرگونه
آفريدم».

دريغا شيرآهن‌کوه مردا
که تو بودی،
و کوه‌وار
پيش از آن که به‌خاک‌افتی
نستوه و استوار
مرده‌بودی.

اما نه خدا و نه شيطان‌ــ
سرنوشت تو را
بتی رقم‌زد
که ديگران
می‌پرستيدند.
بتی که
ديگران‌اش
می‌پرستيدند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۲/۰۹

حجت زمانی سمبـلی از توانايـی انسان
برگرفته از وبلاگ : از نگاه رضا شمس
اعدام حجت زمانی هر چند که از سبعيت و ماهيت سرکوبگرانه و فاشيستی رژيم نشان دارد و قبل از هر چيز يک عمل ضد‌انسانی ست اما نشانگر تغيير و تحولات برخی معادلات در عرصه سياسی ايران نيز می‌باشد.

يکم: رژيم ايران و به‌طور مشخص وزارت اطلاعات منحوس آن برای توافقات پنهانی انجام شده با طرف حسابهای خارجی برای بمباران ارتش آزاديبخش در عراق و حمله به دفاتر و فعالان شورای ملی مقاومت در خارج کشور، به‌خصوص در فرانسه، کيسه‌يی گشاد دوخته و پيشاپيش طرحهای امنيتی معينی را برای شرايط بعد از بمباران و حمله به مقر شورا نيز آماده کرده بود تا با استفاده از عمليات ويژه امنيتی بتواند به زعم خود تتمه کار مقاومت را يکسره نمايد. پس از آن‌که بمباران و فشارها نتوانست نتيجه مورد نظر، که همانا خاتمه‌دادن به حضور تشکيلاتی جنبش مقاومت، هم در بال نظامی و هم بال سياسی بود را بر آورده کند سعی کرد با استفاده از طرحهاي امنيتی از پيش تعيين‌شده و تاکتيک فشار سهمگين از يک طرف و تطميع و تحميق از طرف ديگر اعضاي ارتش آزاديبخش و فعالان مقاومت را به بريدگی کشانده و بدين وسيله عنصر رزمنده را خنثی سازد. در همين رابطه به اقدامات متعددی دست زد که برخی از آنها به قرار زير است.
الف ـ فعال‌کردن يک بخش امنيتی به ظاهر مستقل تحت عنوان «انجمن نجات» که هدفش کارکردن روی اعضای خانواده‌ها و بسيج آنها برای رفتن به عراق و به بريدگی کشاندن فرزندانشان بود. در اين رابطه رژيم با استفاده از اطلاعات غلط و شايعات عجيب و غريب سعی می‌کرد به نگرانی خانواده‌ها از وضعيت فرزندانشان دامن زده و خودش را به عنوان ناجی و نجات‌دهنده آنها معرفی نمايد و از آنان نيز بخواهد با او برای اين عمل خير و مهرورزانه!! همراهی کنند.
ب ـ فعال‌کردن «انجمن نجات» در عراق و همزمان استفاده حداکثر از نيروهای وابسته عراقی برای نامساعد و بدون چشم‌انداز نشان‌دادن ماندن در عراق با هدف به استيصال و بريدگی کشاندن اعضاي ارتش. در اين رابطه می‌توان از عمليات روانی از قبيل؛ راه‌انداختن کاروانهای خانواده‌ها از ايران برای رفتن به اشرف، تظاهرات در بغداد و ورودی اشرف تحت نام خانواده‌ها، صدور بيانيه شورای حکام مبنی بر اخراج و استرداد مجاهدين و کمپين وسيع شيطان‌سازی برای چرخاندن افکار عمومی عراقيان و عمليات ايذايی عليه مجاهدين نام برد.
پ ـ تلاش برای جذب و به‌کار‌گرفتن افرادی که در دوران پس از بمباران و شرايط نا‌متعين پس از بيانيه شورای حکام عراق در رابطه با اخراج و استرداد مجاهدين از عراق، به نزد نيروهای آمريکايی رفته سپس در شرايطی نامساعد و بدون چشم‌انداز به استيصال کشيده شده بودند و استفاده‌های چندگانه زير از آنها:
1 ـ انتقال به ايران وآنتنی‌کردن آنان در رسانه‌ها ی داخلی به‌منظور دامن‌زدن به جو بريدگي و پاسيويسم در افکار عمومی به‌طور‌عام و در بين هواداران و حاميان مجاهدين به‌طور خاص.
2 ـ دامن زدن به جو بريدگی و شکستن قبح رفتن به زير عبای ملا در بين چند صد نفری که در «تيف» زندگی می‌کردند. .
3 ـ استفاده از عناصر جذب شده در «تيف» برای زدن کانال به شهر اشرف به منظور به بريدگی کشاندن عناصر سر موضع مستقر
4 ـ انتقال از ايران به خارج پس از تخليه اطلاعاتی و استفاده‌های مورد نياز در داخل و وصل‌کردن آنان به شبکه‌های موجود در خارج و آنتنی‌کردن آنها به قصد پخش اطلاعات غلط، به‌راه‌انداختن کمپين شيطان‌سازی، دامن‌زدن به جنگ روانی و عمليات ايذايی از قبيل تظاهرات و… براي برگرداندن برگ حقوق‌بشر عليه مجاهدين مستقر در اشرف و محکم‌کردن چفت و بست برچسب تروريستی با همکاری رسانه‌ها، برخی سرويسهای اطلاعاتی و ديگر طرف حسابهای خارجی.
برداشتن کامل مقاومت می‌بود. با توجه به زدو‌بندهای وسيعی که در پشت پرده انجام شده بود و با توجه به جبهه وسيع و قدرتمندی که رژيم در اين رابطه در سطح جهانی با کشاندن حداقل نه کشور به صحنه نبرد با مقاومت تشکيل داده بود، اميدوار بود که در يک نبرد نابرابر بتواند کار مقاومت را به دست ديگران يکسره نمايد تا بعد بتواند ـ پس از آن‌که بمبارانها در عراق و حملات به دفاتر و فعالين مقاومت در اروپا و آمريکا شيرازه و اساس مقاومت را در هم کوبيد ‌ـ خود در چهره يک ناجی ظاهر شده و به‌عنوان دايه دلسوزتر از مادر نيروهای پراکنده باقيمانده را نيز به سمت خود کشانده و جذب يا منفعل نمايد. به همين دليل رژيم تلاش داشت که نقش خود در بند‌و‌بستهاي پنهانی را کاملاً مخفی نگه داشته کار نابودی مقاومت را به عوامل خارجی خود اعم از عراقی يا غربی واگذارد.
وقتی حوادث پس از بمباران و حمله به مقر شورا نتيجه مطلوب را به‌دست نياورد و ايستادگی و مقاومت ارتش آزاديبخش در عراق و ايرانيان خارج کشور رشته‌های رژيم را پنبه کرد. به مرور زمان و با تثبيت‌شدن يکی پس از ديگری مواضع مقاومت، رژيم علاوه بر استفاده از شيوه مهرورزی!! تحت عنوان انجمن نجات که براي شرايط بعد از حمله، از قبل سازماندهی کرده بود، به شيوه‌های متداول سرکوبگرانه و هميشگی روی آورد که نشاندهنده اين بود که از به‌دست‌آوردن خواست حداکثر نا اميد شده و مجبور است به همان شيوه‌های عملياتی گذشته برای به‌دست‌آوردن خواستهای حداقل، يعنی ضربات کوچک و تاکتيکي و ايذايی قانع باشد، هر چند برای فرار از هزينه‌پردازی سعی نمود حتی همان عمليات را نيز به شکل غير‌مستقيم و توسط عوامل خارجی خود انجام دهد. در همين رابطه با ربودن دو مجاهد خلق در عراق، سر فصل جديدی از عمليات تروريستی را آغاز نمود.
اگر اعدام حجت زمانی را در چنين بستری قرار دهيم می‌توان گفت که اين اعدام نه تنها تير خلاصی است به تمام معادلات و طرحهای امنيتی چند ساله اخير رژيم، به خصوص طرح «انجمن نجات» و تنظيم رابطه با خانواده‌ها از موضع مهرورزی و دجاليت، بلکه خود گويای اعتراف به شکست، به‌دام‌افتادگی و از دست‌دادن تعادل رژيم نيز می‌باشد. رژيم آمده بود که با سوء‌استفاده از شرايط پس از جنگ عراق سور‌چرانی کند ولی يک مرتبه چشم باز کرد و ديد که مثل يک گرگ وحشی در قفس اتمی و بحران عراق به دام افتاده و ناچار برای انتقام از عامل ناکامی‌اش به اين جنايت دست زد هر‌چند که می‌دانست اين اقدام به‌گور سپردن تمامی طرحهايی است که طی چند سال اخير برايش آن‌قدر هزينه برداشته بود.
بنابراين، اين اعدام به عنوان يک سمبل، پايانبخش يک مرحله رويارويی و نشانه تغيير تعادل‌قوا و تثبيت نهايی مواضع مقاومت در مقابل رژيم پس از حمله آمريکا به عراق می‌باشد.

دوم: رژيم برای به هرز دادن پتانسيل مبارزاتی نسل پس از انقلاب و به قصد جلوگيری ازپيوستگی اين نسل به نسل انقلاب، با استفاده از يک پروژه کلان فرهنگ‌سازی، برای ساختن نوعی فرهنگ شبه‌روشنفکرانه و ضد‌مبارزاتی و تزريق آن به محيطهای آموزشی و دانشگاهی تلاش وافر نمود تا با ايجاد يک فضای فرهنگی منفعل و ضد‌مبارزاتی، بين نسل انقلاب و فرهنگ مبارزاتی آن و نسل بعد از انقلاب چنان فاصله ذهنی ايجاد کند که رابطه اين دو نسل غير‌ممکن گردد و بدين وسيله سعی نمود حلقه اتصال تاريخی جامعه ايران را از هم بگسلد و نسل انقلاب را سرکوب و نسل پس از انقلاب را در هزارتوی فرهنگ شبه‌روشنفکرانه و ضد‌مبارزاتی گيج، منفعل، تسليم‌طلب و در چارچوب نظام نگه دارد. در همين رابطه برای نسل پس از انقلاب هم تئوريسين سياسی توليد کرد هم نظريه‌پرداز فلسفی، هم زندانی سياسی و هم رهبر اپوزيسيون و… حجت زمانی چه در دوران اسارت و چه پس از اعدام به همراه همرزمان ديگرش در زندانها تبديل به حلقه اتصال و به‌هم پيوستگی دو نسلی که رژيم اين‌قدر برای جدايي‌شان هزينه کرده بود، شد وبا مقاومت و ايستادگی‌اش بر سر اصول مبارزاتی، مبارزات نسل پس از انقلاب را در کاکل خودش ـ يعنی جنبش دانشجويی ـ به نسل انقلاب پيوند زد و بدين وسيله تمامی معادلات و رشته‌های فرهنگی رژيم و خوابهای پنبه‌دانه آن را هم روی سرش خراب کرد.
با توجه به مجموعه شرايط مبارزاتی که ميهن ما در آن قرار دارد حجت به‌راستي يک تنه نقش بسيار مهمی را در معادلات سياسی ايران ايفا نمود و به سمبلی از توانايی انسان تبديل شد.
ياد و راهش گرامی باد.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۲/۰۴

طنزی که باعث دستگيری الهام افروتن خبرنگار جوان دربندرعباس شد
توضيح : طبق اظهارات الهام افروتن در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی اين مطلب را نويسنده ای بنام م . ف سخن نوشته بوده است که الهام آنرا از طريق اينترنت پيدا کرده و بدون مطالعه در مجله خود قرارداده که بلافاصله دستگيرميشود. و دربيخبری از وضعيت اش خبر خودکشی او درسايت ها منتشر ميشود
بياييد آشکارا با مردم در مورد ايدز سخن بگوييم و مبتلايان را از رنج آن نجات بخشيم . واضح و مبرهن است که ايدز يک بيماری خطرناک است که از ميمونی که شبيه انسان است به بشرعادی منتقل شده و مردم تا قبل از شيوع اين ويروس خطرناک زندگی عادی شان را می کردند، می زدند و می رقصيدند و کافه کاباره می رفتند و در رستوران غذا می خوردند و زن می گرفتند و به هم خون می دادند و بدون نگرانی به عملی که منجر به توليد مثل می شود مبادرت می ورزيدند. خلاصه بساط کباب و شراب هم بود و هرکس با فراخور وضع خود به حال کردن مشغول و به شعار جنگ نکن عشق بورز ! هيپی ها اجر می گذاردند ، تا اين که يکنواختی دلشان را زد وشيرپاک خورده ای ، رفت پيش ميمون آلوده ی نفرين شده و نمی دانم با او چه کار کرد که گرفت و چون به بستر همسرش رفت او را هم الوده کرد و يک بدبخت ديگر ( احتمالا همسايشون اينا) مبتلا شد و شوخی شوخی هزاران هزار و بعد ميليون ها نفر آلوده شدند. واضح و مبرهن است که ويروس ايدز خيلی حرامزاده می باشد و سريع قيافه عوض می کند و هر چه سيستم ايمنی زور می زند، «ايدز» به حيات ننگينش ادامه می دهد. ايدز بر دو نوع است : بيولوژيک و پولتيک . امروز می خواهيم نوع پولتيک را زير ميکروسکوپ قرار دهيم ، وبه توصيه و مبارزه علنی عليه آن بپردازيم.
ايدز در سال 57 از فرانسه به ايران وارد شد و چون بدن افراد پذيرش آن را داشت در عرض مدت کوتاهی تمام ساختار اجرايی و قانون گذاری را آلوده کرد و به ملت هم در اثر هيچان بيش از حد و شور جوانی از اعمال رنجی که بر روی او صورت می گرفت لذت مازوخيستی دست می داد... وقتی کار از کار گذشت ديدند ای وای ، رعایت نکات بهداشتی را نکرده ، خود را به دست خلخالی ها ، هادی غفاری ها ، و ماشاالله قصاب ها و امثال تيغ زن ها داده اند. و از آن تاريخ به بعد که هيجان و شور و جوانی و عشق آن قابل گفتن نيست – فروکش کرد و ملت را کهولت در پيش گرفت و فهميد که چه خاکی به سرکرده و سعی کرد که از دست منبع ايدز حکومتی بگريزد اما ديگر آن منبع ول کن نبود وملت را دنبال می کرد وکاری که نبايد انجام می شد ، انجام می شد و روزانه برتعداد مبتلايان افزوده می گشت. و خبرگان و متفکران و انديشمندان برای اينکه به اين بيماری مبتلا نشوند راه خارج در پيش گرفتند. ولی اي آقا ، کجای دنيا افراد مشکوک به ايدز را دوست دارند که آمريکايی ها و اروپايی دوست داشته باشند؟ تازه مال خودشان هم زيادی است چه برسد به نوع واردتيش . نتيجه آن شد که از همان گيت اول با آن ها مثل يک ايدزی واقعی رفتار و برخورد شد. انگشت نگاری ، ندادن ويزا ، گرفتن پاسپورت به گونه ای ديگر ... تازه پس از اين ها مامور با دستکش به دنبال عوامل مرض تا آنجا که گفتنی نيست را معاينه می کرد ( تازگی ها مشاهده شد ه که بر سرگذرگاه های مرزی وبلاگ آدم ها را با گوگل کشف می کنند و می خوانند و به استناد نوشته های آدمی پی به بيمار بودن يا نبودن او می برند.) از نشانه های بيماری که بگذريم عملکرد اين ايدز حکومتی بسيار جالب است ...
هسته ی مرکزی اين ويروس درجاهای مخفی مثل سازمان های موازی و تاريکخانه ها تکثير می شود و درمحيط های کاملا بسته و دور از چشم رشد می کند و به ناگهان از چند کانال به مردم اهل انديشه هجوم می آورد. و بخش پراتيک آن توسط اشخاصی که قيافه ترسناکی دارند و حال و حوصله درستی ندارند و گوشه ی چشمشان می پرد و لبشان از شدت خشم و عصبانيت می لرزد از طريق ماشين های پرده دار و به خصوص فولکس واگن ، به وسيله ی ابزاری مانند لنگه کفش و شيشه عرق وکارد و خنجر و طناب و سيم پيانو و دسته جک و آب حوض و شياف پتاسيم و داروی نظافت ، کابل و شلاق و وسايل مشابه به بدن های سالم هجوم می آورد و شخص را آلوده و در فاصله زمانی مختلف از چند ساعت گرفته تا چندماه به آن دنيا روانه می کند. و گاه در بدن شخص می ماند و تا آخر عمر موجب هراس و وحشت او و حتا از سايه ی خودش می شود.
چگونه درمقابل ايدز حکومتی مصون شويم ؟
ناگفته نماند که درون دستگاه حکومتی گلبول هايی هستند که سعی می کنند عمل اين ويروس را کند کنند و از ميزان آسيب آن بکاهند. اما خود آن گلبول هاي بدبخت هم يکهو توسط ويروس خورده می شوند و آه و حسرت در دل گلبول های زنده می گذارد. و آن گلبول ها می روند بر ضد ويروس برنامه درست می کنند و معتقدند که تا 700 سال ديگرشايد بتوان آن را ساکت کرد. اما سابقه ی آزمايش ها نشان داده که نه تنها ويروس بی خطر نشده بلکه ترتيب گلبول ها را به شکل پيچيده تری داده ... گاه مخ گلبول را نشانه رفته و او را تا آخر عمر عليل کرده ، گاه در سلول های تنگ ماده ی و حشت وتنهايی به گلبول خورانده و تا آخر عمر او راساکت کرده ، گاه گلبول را با تقلب در انتخابات به بيرون از عروق حياتی و پيشا ب راه پرت کرده .
اما سروران ارجمند ما بايد ضمن توجه به عمل گلبول ها و کمک به مبارزه ی آن ها ، به فکر خودمان هم باشيم و جانمان را از دست اين ويروس بد نهاد نجات دهيم. برای سالم ماندن خود وخانواده تان سعی کنيد هيچ تماسی با ويروس نداشته باشيد و به کار و زندگی و نمز وروزه تان مشغول باشيد . اگر کنجکاوی وشر وشور جويی داريد وجلو رابطه داشتنتان را نمی توانيد بگيريد ،با عرض معذرت زبانم لال از کاندوم استفاده کنيد. اين کاندوم در داروخانه خبرگزاری های دولتی فروخته می شود وخط قرمز نظام نام دارد و هر چند هی تنگ و گشاد می شود و بازهم زبانم لال از سرجايش در می رود ، اما بودنش بهتر از نبودنش است . ( علامت مشخصه ی اين کاندوم علامت ورود ممنوع و لطفا خفه شويد درنوک آن است.)
اين کاندوم خط قرمز باعث می شود ويروس به شما نزند و شما عمری سرافراز زندگی کنيد .به خاطر اين کاندوم شما اوج لذت را درک نمی کنيد؟ به درک که درک نمی کنيد. مگر از جانتان سير شده ايد؟ همان يک ذره لذت کافی است . شما يک جور ارتباط برقرار کنيد که نه سيخ بسوزد نه کباب. حرف هاينان را دو پهلو و سه پهلو بزنيد و به جای برخی اسامی از سه نقطه در وسط کروشه استفاده کيد. مطالبتان را درلفاف بپيچيد و با استعاره و کنايه و صنايع بديع سخن بگوييد . مطلقا با عامل اصلی ايدز و پلاسما و مواد ناقل مانند سپاه و قوه ی قضاييه و وزارت اطلاعات و جديدا شخص رئيس جمهور محترم کاری نداشته باشيد . از ما گفتن بود ، تو خواه پند بگير خواه ملال .
اميدوارم درس امروز باعث نجات جان شما خردمندان گردد.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۱/۲۶

دژخيمان حكومت آخوندي مجاهد خلق حجت زماني را اعدام كردند

رژيم ضد بشري آخوندي، بامداد روز سه شنبه 18 بهمن ماه، در آستانه عاشوراي حسيني و سالگرد عاشوراي مجاهدين، قهرمان مجاهد خلق حجت زماني را كه از سال 1380 بيش از 4 سال و نيم در زندان تحت فشار و شكنجه بود، در زندان گوهر دشت، اعدام كرد.
متن اطلاعيه سازمان مجاهدين خلق ايران

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۱/۲۵

حمايت و كمك مادي و معنوي به كارگران اعتصابي شركت واحد و خانواده‌هاي آنها، كمك به مقاومت ايران و رزمندگان آزادي محسوب مي‌شود
خانم مريم رجوي، رئيس‌جمهور برگزيده مقاومت، با قدرداني از همبستگي داخلي و بين‌المللي با کارگران شريف و دلير شركت واحد اتوبوسراني تهران و فراخوانهاي همبستگي و تظاهرات در حمايت از كارگران ايران، از هموطنانمان در داخل و خارج كشور خواستار گسترش حمايت از كارگران شركت واحد و به‌خصوص صدها كارگر شريف دستگير شده توسط ارگانهاي سركوبگر حاكميت آخوندي، گرديد.
خانم رجوي گفت: رژيم آخوندي كه در مقطع كنوني به مردم ايران و جهان اعلام جنگ كرده است، به موازات سياستهاي ضد انساني و جنگ طلبانه‌اش در سطح بين‌المللي و منطقه‌يي و به موازات تلاش براي دستيابي به بمب اتمي، سركوب داخلي را تشديد كرده و در اين روزها هم زندانيان سياسي و هم كارگران غيرتمند شركت واحد تهران و خانواده ها ي محترم آنها را تحت شديدترين فشارها قرارداده است. دستگيري شبانه كودكان و اعضاي خانواده‌هاي كارگران شركت واحد كه خواستار ابتدايي‌ترين حقوق خود بودند، لكه ننگي ديگر بر پيشاني اين رژيم ضد ايراني و ضد انساني باقي گذاشت. كارگران دستگير‌شده و اعضاي خانواده‌هاي آنها اكنون با بدترين اهانتها و شديدترين فشارها از جانب دژخيمان رژيم رو به‌رو هستند و رژيم آخوندي هيچ اعتنايي به اعتراضات سازمانهاي مدافع حقوق‌بشر در اين باره نمي‌كند.
از همين رو از عموم مردم ايران به ويژه شهروندان شريف تهران، مي‌خواهم كه به هر وسيله كه مي‌توانند به حمايت از كارگران اعتصابي و خانواده‌هاي شريف آنها بشتابند. هر گونه حمايت و كمك مادي و معنوي به كارگران اعتصابي شركت واحد و خانواده‌هاي آنها، حمايت و كمك به مقاومت ايران و رزمندگان آزادي محسوب مي‌شود و پيشاپيش از همه مردان و زنان شريف ايراني كه در اين راستا همت كنند، سپاسگزاري مي‌كنم.
رئيس‌جمهور برگزيده مقاومت، هم‌چنين از ايرانيان مقيم خارج كشور خواستار مشاركت فعال در اعتراضات جهاني و همبستگي بين‌المللي با كارگران ايران شد و از آنان خواست كه به هر وسيله كه مي‌توانند صداي مظلوميت كارگران ستمديده ايران به ويژه كاركنان شريف شركت واحد اتوبوسراني تهران را به گوش جهانيان برسانند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

کانون وبلاگ نويسان ايران(پن‌لاگ) : کانون وبلاگ نويسان ايران حق آزادي بيان روزنامه نگاران و وبلاگ نويسان را محترم مي‌شمارد و حملات هيستريک به سفارت خانه‌هاي کشورهاي غربي را محکوم مي‌نمايد.
کانون وبلاگ نويسان(پن‌لاگ) ضمن محکوميت تهاجم بنيادگرايان اسلامي به سفارت خانه‌هاي کشورهاي غربي از جمله نروژ، دانمارک، اتريش و انگلستان، به بهانه چاپ کاريکاتورهايي در يکي از روزنامه‌هاي دانمارک ، وظيفه خود مي‌داند که در راستاي منشور و اساسنامه خود به اين نقض صريح آزادي بيان و باج خواهي بنيادگرايان حکومت اسلامي ايران که دست بر قضا پس از گذشت چهار ماه از انتشار کاريکاتورهاي موصوف و در هنگام فشار بين‌المللي بر دولت ايران انجام مي‌شود اعتراض کند.
ما به اطلاع جهانيان مي‌رسانيم که مهاجمين همان کساني هستند که با پوشش و سازماندهي دولتي همواره به گردهمايي‌هاي دانشجويان - معلمين - پرستاران- زنان و کارگران درست باهمين شيوه‌ها هجوم آورده‌اند وهمچنين حق آزادي بيان در اينترنت را با فيلترينگ دولتي و سانسور و دستگيري و ارعاب وبلاگ نويسان مورد حمله قرار داده‌اند. دير زماني است که وبلاگ نويسان ايراني با بهانه‌هاي گوناگون و به جرم نوشتن عقايد شخصي خود مورد حمله و اتهام و بازجويي قرار مي‌گيرند وبه شلاق و زندان‌هاي طويل المدت محکوم مي‌شوند.
ما از مجامع بين‌المللي مي‌خواهيم که سانسور دولتي ايران را به همه دنيا تعميم ندهند. و در عوض عضويت دولت ايران در سازمان ملل را مشروط بررعايت حقوق اوليه انساني و حق آزادي بيان وابراز انديشه بشرح اصول مصرح دراعلاميه جهاني حقوق بشر نمايند ودر اين راستا به عنوان اولين قدم خواهان آزادي بي قيد و شرط همه وبلاگ نويسان و روزنامه نگاران زنداني و زندانيان سياسي در ايران باشند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۱/۲۱

مقاومت ايران اهانت به‌مقدسات مذهبي و دامن‌زدن به‌خشونت توسط رژيم آخوندي را محكوم مي‌كند
مقاومت ايران سوءاستفاده‌هاي رژيم آخوندي از احساسات مذهبي مردم مسلمان در كشورهاي مختلف و تلاش براي دامن‌زدن به خشونت را محكوم مي‌كند. خامنه‌اي ولي فقيه رژيم آخوندي، روز 18بهمن، در يك فراخوان آشكار به‌خشونت، اعلام كرد «مسأله رودرو قرار دادن مسلمانان و مسيحيان است. جا داره مسلمانها از خودشون غيرت نشون بدهند».
مقاومت ايران هم‌چنين اهانت به‌اعتقادات مذهبي مردم از هر مذهبي كه باشند را محكوم مي‌كند. اهانت به‌معتقدات مردم مسلمان از هر موضعي كه به‌عمل آيد، آب‌ريختن به آسياب رژيم آخوندي است. نبايد به اسم آزادي بيان براي فاشيسم مذهبي خوراك فراهم كرد و به‌آخوندها مهمات‌رساني كرد. آخوندهايي كه با سوء‌استفاده از احساسات مردم مسلمان تلاش مي‌كنند، طرح شوم خود براي استقرار حكومت جهاني اسلام را محقق سازند.
رژيم آخوندي، كه در طول تاريخ، بيشتر از هر كسي چهرة اسلام و مسلمانان را مخدوش كرده است، با تمام قوا در صدد بهره‌برداري و سوء‌استفاده از موضوع كاريكاتورهاي منتشر شده در كشورهاي اروپايي است. به‌خصوص به اين وسيله تلاش مي‌كند توجهات را از پروژه‌هاي اتمي و ارجاع پرونده‌اش به شوراي امنيت ملل متحد منحرف كند.
علاوه بر وزارت اطلاعات، نيروي تروريستي قدس، وزارتخارجة رژيم آخوندي و ديگر ارگانهاي رژيم ازجمله سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مجمع جهاني اهل بيت، مجمع جهاني تقريب‌المذاهب و سازمان تبليغات اسلامي، در خشونتهاي اخير دست دارند.
آخوند خزئلي و پسرش محسن خزئلي، از مسئولان مجمع جهاني اهل بيت، روز 18بهمن از تهران به آلمان رفتند تا از نزديك اين موضوع را دنبال كنند. در همين ايام معاونت اروپا و آمريكاي مجمع جهاني اهل بيت به رياست مزدوري به‌نام براتي، ارتباطات گسترده‌يي را با كانونهاي بنيادگرا در كشورهاي اروپا و آمريكا برقرار كرده است.
آخوند محمد علي تسخيري، رئيس مجمع تقريب‌المذاهب الاسلامي و از مسئولان صدور تروريسم و بنيادگرايي، كه در روزهاي اخير براي شركت در يك كنفرانس در مصر به‌سر مي‌برد، از ايادي و مزدوران رژيم در كشورهاي مختلف خواسته است تا به سازمان دادن حملات عليه سفارتخانه‌ها و برخي مراكز خارجي مبادرت كنند.
دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
21بهمن1384 (10فوريه2006)

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

حسب حال
غلامحسين ساعدي
۱) ‌الان نزديك به دو سال است كه در اين‌جا آواره‌ام و هرچند روز را در خانه‌ي يكي از دوستانم به‌سر مي‌برم. احساس مي‌كنم كه از ريشه كنده شده‌ام. هيچ‌چيز را واقعي نمي‌بينم. تمام ساختمان‌هاي پاريس را عين دكور تئاتر مي‌بينم. خيال مي‌كنم كه داخل كارت‌پستال زندگي مي‌كنم. از دو چيز مي‌ترسم: يكي از خوابيدن و ديگري از بيدار شدن. سعي مي‌كنم تمام شب را بيدار بمانم و نزديك صبح بخوابم؛ و در فاصله‌ي چند ساعت خواب، مدام كابوس‌هاي رنگي مي‌بينم. مدام به‌فكر وطنم هستم. مواقع تنهايي، نام كوچه پس‌كوچه‌هاي شهرهاي ايران را با صداي بلند تكرار مي‌كنم كه فراموش نكرده باشم. حس مالكيت را به‌طور كامل از دست داده‌ام. نه جلوي مغازه‌اي مي‌ايستم، نه خريد مي‌كنم، پشت‌ورو شده‌ام. در عرض اين مدت يك‌بار خواب پاريس را نديده‌ام، تمام وقت خواب وطنم را مي‌بينم. چندبار تصميم گرفته بودم از هر راهي شده برگردم به داخل كشور؛ حتي اگر به قيمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شده‌اند. همه‌چيز را نفي مي‌كنم. از روي لَج حاضر نشدم زبان فرانسه ياد بگيرم؛ و اين حالت را يك نوع مكانيسم دفاعي مي‌دانم. حالت آدمي كه بي‌قرار است و هرلحظه ممكن است به خانه‌اش برگردد. بودن در خارج بدترين شكنجه‌هاست. هيچ چيزش متعلق به من نيست و من‌هم متعلق به آن‌ها نيستم؛ و اين‌چنين زندگي كردن براي من بدتر از سال‌هايي بود كه در سلول انفرادي زندان به‌سر مي‌بردم.
۲) ‌در تبعيد، تنها نوشتن باعث شده كه من دست به خودكشي نزنم. از روز اول مشغول شدم. تا امروز چهار سناريو براي فيلم نوشته‌ام كه يكي از آن‌ها در اول ماه مارس آينده فيلم‌برداري خواهد شد. اين سناريو كاملاً در مورد مهاجرت و دربه‌دري است و يكي از سناريوها جنبه‌ي "آله‌گوريكال" دارد به‌نام "مولوس كورپوس" كه نسخه‌اي از آن‌را برايتان مي‌فرستم. در ضمن دست به‌كار يك نشريه‌ي سه ماهه شده‌ام به‌نام "الفبا" كه تا امروز سه شماره از آن منتشر شده و هدف از آن زنده‌نگهداشتن هنر و فرهنگ ايراني است؛ و آن سه شماره را نيز برايتان مي‌فرستم. براي آلبوم عكاس نام‌آوري به‌نام "ژيل پرس" شرحي نوشته‌ام كه اوايل بهار درخواهد آمد. چند مصاحبه هم داشته‌ام در روزنامه‌هاي فارسي‌زبان؛ و مصاحبه‌اي هم داشتم با راديو بي. ‌بي. ‌سي.
۳) ‌بله، مشكلات زبان به‌شدت مرا فلج كرده است. حس مي‌كنم چه ضرورتي دارد كه در اين سن و سال زبان ديگري ياد بگيرم. كنده‌شدن از ميهن در كار ادبي من دو نوع تأثير گذاشته است: اول اين‌كه به‌شدت به زبان فارسي مي‌انديشم و سعي مي‌كنم نوشته‌هايم تمام ظرايف زبان فارسي را داشته باشد. دوم اين‌كه جنبه‌ي تمثيلي بيش‌تري پيدا كرده است و اما زندگي در تبعيد، يعني زندگي در جهنم. بسيار بداخلاق شده‌ام. براي خودم غيرقابل تحمل شده‌ام و نمي‌دانم كه ديگران چه‌گونه مرا تحمل مي‌كنند.
۴) ‌دوري از وطن و بي‌خانماني تا حدود زيادي كارهاي اخيرم را تيزتر كرده است. من نويسنده‌ي متوسطي هستم و هيچ‌وقت كار خوب ننوشته‌ام؛ ممكن است بعضي‌ها با من هم‌عقيده نباشند. ولي مدام، هر شب و روز صدها سوژه‌ي ناب مغز مرا پر مي‌كند. فعلاً شبيه چاه آرتزيني هستم كه هنور به منبع اصلي نرسيده، اميدوارم چنين شود و يك‌مرتبه موادي بيرون بريزد.
يادنامه‌ي غلامحسين ساعدي، الفبا، شماره‌ي۷

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۱/۱۹

۱۹ بهمن ۱۳۶۰


درود بر قهرمان ملی، علی اکبر اکبری
يلی که لاجوردی جلاد را به سزای اعمالش رساند
.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۱/۱۸

براي انديشيدن -آن سوي ديگر نقد

نقد چيست؟ منتقد کيست؟ آيا هيچ معياري براي نقد وجود دارد؟ آيا رقيبان سياسي مي توانند منتقدين خوبي براي يکديگر باشند؟ فرق نقد با ايرادگيري چيست؟آيا معيارهاي يکساني براي مثلا منتقدان سياسي و ادبي وجود دارد؟ فرق منتقد، مخالف و دشمن چيست؟ ايا بين اين سه اختلافي هست يا نه؟ وقتي آدم به مقوله اي به نام نقد مي انديشد بايستي حول وحوش چنين سوالاتي تعمق کند. گاهي هم، چنين سولاتي خود بخود به ذهن آدم مي آيد.
حد اقل من که اينطوري هستم. البته در رابطه با مقوله ي نقد و بيشتر موضوعات سياسي- اجتماعي معمولا دو نوع بر داشت يا تلقي وجود دارد. يکي برداشت فني و دقيق که بين متبحرين و کارشناسان وجود دارد و يکي برداشت مرسوم و بقول معروف عاميانه که آغشته به توهم و پيش داوريهايي است که در مراکز صاحب نفوذ ساخته و پرداخته مي شود و در بخشي از جامعه معمول مي گردد بعد هم با توهمات و برداشتها و پيش داوريهاي آن بخش جامعه مخلوط شده و يک هزارتوي پيچ در پيچ را به وجود مي آورد که تعاريف آن مقوله را به اندازه ي تعداد آن افراد متغير و در برخي موارد متضاد ميکند.
بد يهيست که شدت و حدت اين مسئله رابطه ي مستقيمي با شرايط سياسي و اجتماعي جامعه اي که آن بخش از مردم در آن زندگي مي کنند دارد. حالا اگر يک نگاهي به شرايط اجتماعي خودمان بياندازيم ، ميبينيم که ما در جامعه اي زندگي مي کنيم که يکي از خصوصيات قدرت حاکم مسخ و از معني خالي کردن مفاهيم است. يعني رژيمي بر آن حاکم است که چون با مفاهيم امروزي و برداشتهاي متداول و شناخته شده ي بشر امروزي از مقولات فکري و فرهنگي بيگانه است، مفاهيم را در چارچوب دستگاه فکريي که کاملا با آن مفاهيم بيگانه است تعريف کرده و به خورد آن بخشهايي از جامعه که تحت تا ثير آن هستند مي دهد.
همچنانکه در عرصه ي مقولات اعتقادي کارش دامن زدن به خرافات است در رابطه با مقولات فکري نيز چنين کاري مي کند و آن مقولات را به خرافات فکري خودش آلوده ميکند. دليلش هم اين است که اگر مقولات فکري و فرهنگي از قبيل دمکراسي ، حقوق بشر، آزادي بيان ، سانسور، نقد ، تحقيق و... به شکل امروزي و آنچه بشر امروزي از آن مي فهمد در جامعه مطرح شود براي موجوديت رژيم خطرناک هستند. از طرفي اما اين مفاهيم در اين دهکده ي جهاني و عصر اطلاعات مانند نقل و نبات محفل هر جمعي است و خواه ناخواه ديوار آهني که رژيم دور ايران کشيده را پاره ميکند و به مردم ميرسد. کارشناسان رژيم که اين موضوع را بخوبي مي دانند پيش دستي کرده و خود آن را وارد جامعه مي کنند اما با تعاريف و برداشتهايي که آن حالت تهديد کنندگي را از آن بگيرد و تحرکي ايجاد نکند.
نتيجه اين مي شود که اين رژيم با مقولات فکري و فرهنگي هم بر خورد امنيتي و حذفي دارد و از اين طريق سعي مي کند اين مقولات را از معاني تهديد کننده خالي نمايد.با توجه به چنين شرايطي بسيار طبيعي است که در بخشهاي پيرامون رژيم اين مقولات به شکل مسخ شده و در بر خي موارد وارونه رواج داشته باشند.اين مقولات با همان حالت مسخ شده گي در خارج کشور بر اثر استعمال آن توسط عوامل رژيم به بخشهايي از ايرانيان خارج کشور منتقل مي شود و آنها نيز، به فراخور توان خود نه تنها آن را استعمال ميکنند بلکه با توهمات و پيش داوريهاي خودشان نيز مخلوط کرده و به بوجود آوردن آن هزارتوي پيچ در پيچ کمک مي کنند.
نتيجه اين که در اين بخش از جامعه ي ايرانيان اغتشاش ذهني و نوعي گيجي رواج پيدا کرده که اولين اثرش دامن زدن به بي عملي و نوعي شارلاتانيسم است.با توجه به اينکه انسان تا به يک سري مبناها و بنيادهاي فکري اعتماد و اعتقاد نداشته باشد قادر به هيچ عمل مشخصي نيست رواج چنين پديده اي، تعدادي از ايرانيان که مي توانند وارد پروژه هاي عملي مشخصي بر عليه رژيم بشوند را از دور خارج مي کند و اين چيزي است که براي رژيم بسيار مفيد است. يعني رژيم اهداف امنيتي خود را با دامن زدن به اغتشتاش ذهني و گيجي و خارج کردن حتي يک نفر از صحنه ي مبارزه به اين شکل به پيش مي برد.

حالا که تا حدودي به شيوه ي رژيم در مسخ و وارونه سازي مفاهيم اشاره شد ، بد نيست به چند نمونه بپردازيم.اول: در 16 آذر دو سال پيش دانشجويان خاتمي را در دانشگاه تهران هو کردند خاتمي در پاسخ به حرکت دانشجويان آنها را به عدم تحمل و عدم باور به دمکراسي متهم کرد و در نهايت هم آنان را تهديد به اخراج از سالن نمود.براي کسي که کوچکترين آگاهي از دمکراسي داشته باشد، طلب دمکراسي خاتمي از دانشجويان براستي حيرت آور خواهد بود.
چطور کسي که در خدمت نظام و قانون اساسي است که بر اساس نقض حاکميت مردم بنا شده و به ولايت مطلقه ي فقيه هم معتقد است ميتواند خود را در جايگاه دمکراسي خواهي قرار دهد و ازدانشجو يي که سرکو ب شده و قرباني اين نظام است و آزاديهايش توسط همين فرد نقض شده ، به شکل وارونه طلب دمکراسي نمايد ؟ اين وقاحت از کجا ناشي مي شود؟ آيا پشتوانه ي نظري هم دارد ؟ براي کالبد شکافي اين عمل بايد ديد که از نظر خاتمي مفهوم تحمل چيست؟ کسانيکه با ادبيات 2 خردادي و نظريه پردازان آن آشنا باشند ، ميدانند که در تعريف دمکراسي و فرهنگ دمکراتيک دو واژه ي تحمل و تعامل جايگاه خاصي در اين فرهنگ دارد. جمله هايي با اين مضمون :- تحمل مخالف و تعامل اساس روابط سياسي در جامعه ي مدني است .
در دمکراسيها روابط احزاب بر اساس تحمل و تعامل است- در اين فرهنگ بغايت تکرار شده و در خارج کشور هم بارها اين جملات را از افراد ظاهرا سياسي شنيده ايمآيا تحمل مخالف و تعامل جزء ارزشهاي جوامع دمکراتيک هست يا نه؟ کساني که با دمکراسي آشنا باشند ميدانند که جواب اين سوال مثبت است.
پس اشکال کار کجاست؟در دمکراسي مجمو عه ايي از مفاهيم وجود دارد که در ارتباط تنگاتنگ با يکديگر قرار دارند ، حال اگر يک يا دو عدد از اين مفاهيم را از آن مجموعه جدا کنيم آيا باز هم همان معاني را نمايندگي ميکنند؟ مثلا در دموکراسي تعامل به معني معامله و بد و بستان بين احزاب سياسي در رابطه با مسائل ملي است به خصوص و قتي که هيچ حزبي نتواند اکثريت اراء را براي تشکيل دولت بدست آورد. بنابر اين، واژه ي تعامل با مفاهيمي از قبيل تعدد احزاب و انتخابات آزاد و در کل وجود سيستم دمکراسي ارتباط تنگاتنگ دارد.در رابطه با تحمل مخالف که يکي ديگر از مفاهيم ارزشي دمکراسي است نيز اين مسئله صادق است يعني تحمل مخالف وقتي در ارتباط با مجموعه ايي از مفاهيم دمکراتيک قرار مي گيرد معني واقعي خودش را حمل مي کند.
مفهوم واژه ي تحمل در دمکراسي بيشتر بين افرادي که داراي حقوق برابرولي داراي تفا وتهاي مذهبي ، نژادي ، فرهنگي و انديشه ايي مي باشند مطرح است. بنابراين تحمل مخالف با مفاهيمي مانند آزادي انديشه و عقيده ارتباط بلا واسطه و تنگاتنگ قرار داردحالا بر گرديم به خاتمي آيا او رئيس جمهور يک نظام دمکراتيک است؟ آيا در آن نظام آزادي احزاب و تجمع وجود دارد ؟ آيا در آن نظام آزادي عقيده و مذهب و حقوق مساوي بين افراد وجود دارد؟ جواب همه ي اين سولات منفي است. پس ميتوان به خاتمي گفت خوب.....چه کارش به شقيقه. مي بينم که خاتمي با بريدن رابطه ي واژه ها از بستر واقعي آنها و قطع رابطه ي چند مفهوم از يک مجموعه و به کاربردن آنان به اين شکل چگونه اين واژه ها را از مفاهيم واقعي خود خالي و وارونه ميکند. در فلسفه به اين ميگويند جزم انديشيدر يک نگاه شايد بشود گفت خوب بيچاره او يک آخوند است، حداقل دارد تلاش مي کند که اين مفاهيم را وارد جامعه کند هرچند که بشکل جزمي و مجرد انديشانه باشد؟اين نتيجه گيري هرچند ظاهرا منطقي به نظر ميرسد اما از يک نگاه جزم انديشانه ناشي مي شود.
چرا که همان کاري که خاتمي و اعوان و انصار ديگر رژيم با مفاهيم ميکنند را انجام مي دهد.
يعني خاتمي را از موقعيت و جايگاه خودش جدا ميکند و او را به عنوان يک پديده ي مجرد مورد قضاوت قرار ميدهد.اگر مجرد انديشانه به او نگاه نکنيم و او را در ارتباط با موقعيت و جايگاهي که در آن قرار دارد ، آناليز کنيم، اينکه او نا آگاهانه اين مفاهيم را استفاده مي کند ، چون مجرد انديش و مرتجع و آخوند است مردود مي باشد.
خاتمي بيشتر از هر کسي مي داند که اين مفاهيم در يک سيستم دمکراتيک معنا دارند ، هم چنين بيشتر از هر کسي به ضد دمکراتيک بودن رژيم و قانون اساسي اش آگاه است.
پس چرا 2 خرداديها عاشق واژه ي تحمل وگفتگو و تعامل بوده و هستند؟قطعا در پاسخ بايستي قبل از هر چيز به موقعيت امثال او انديشيد. او رئيس جمهور يک حکومت فاشيستي است به همين دليل نظرياتش هم معطوف به منافع خودش در نظام است و هم معطوف به منافع کل نظام.
2 خرداديها با تکيه بر تحمل و تعامل در واقع اين پيام را به ولي فقيه مي دهند که ببين تو بايد ما را تحمل کني و با ما وارد تعامل و بند و بست شوي. و از طرفي به جوانان و مردمي که در مقابل کل نظام قرار دارند مي گويد ببينيد شما بايد به ارزشهاي دمکراسي از قبيل تحمل و تعامل پاي بند باشيد ، نظام را بايد تحمل کنيد چون عدم تحمل مال آدمهاي غير دمکرات و بي سواد است .
بياييد با ما وارد بند و بست شويد، با نيروهاي 2 خرداد وارد گفتگو و معامله گرديد و.......
او از اين طريق با گرفتن پز دمکراتيک سعي مي کند جواناني که خواهان دمکراسي هستند را فريب دهد.
مبينيم که چگونه خاتمي براي پيش برد منافع خود و نظام، مفاهيم را آگاهانه از معني تهي و وارونه مي کند و در اين فن استاد کامل است.
شايد اين درست باشد که او يک فرد جزم انديش و قشري گرا و مرتجع است ولي درستتر اين است که گفته شود او يک فرد بغايت شياد و فريبکار است ، چيزي که مشخصه ي اصلي همه ي ملاهاست.
اينگونه است که واژه ها قرباني مي شوند و وسيله اي براي تحميل ديکاتوري و مسخ انسانهاي سرکوب شده، و در جهتي کاملا معکوس با مفاهيم واقعي و اصلي اين واژگاندر يادداشتهاي آينده به مفاهيم ديگري که توسط اين رژيم مسخ و وارونه شده از قبيل : هيچکس تمام حقيقت را در دست ندارد، پاسخگويي و .... را مورد بحث قرار خواهيم داد

دوم-هيچکس نمي تواند ادعا کند که تمام حقيقت در پيش اوست در نتيجه دريافتهاي ما تابع اصل نسبيت مي باشد.
حتما شما هم جملاتي با اين مضامين را بارها از زبان نظريه پردازان رژيم و کسانيکه از سوي آنان تغذيه فکري مي شوند شنيده ايد. من اين جمله را اولين بار در يک نشريه ي فارسي زبان مونترال در مصاحبه ي مخملباف با آن هفته نامه شنيدم.
چه حرف درست و منطقي ، هيچکس تمام حقيقت را نمي داند. بعد از خواندن آن مصاحبه با خود گفتم خوب که چي؟ منظور چيه ؟ ولي با خواندن ادامه ي مصاحبه متوجه شدم که شخصي مثل مخملباف بجاي پاسخگويي به شرکتش در جنايات رژيم با استفاده از چنين جملاتي سعي کرده که آن جنايات را توجيه کند و در عوض قربانيان رژيم را به دليل درک نکردن اين منطق شلاق کش نمايد.
يک سوال که اينجا مطرح مي شود اين است که به غير از آيت الله هاي حوزه ي جهليه قم و پيروانشان ، امثال مخملباف و احمدي نژاد چه کسي در ايران چنين ادعايي کرده است؟ يک آدم عادي اگر بپندارد که حقيقت مطلق را هم مي داند آسيبي به کس ديگري نمي رساند پس اين مسئله بايد به کساني گوشزد شود که سرنوشت يک کشور را در دست دارند و هر روز جنايت ميکنند.
حالا وقتي خود آن کساني که در اين جنايات شريک هستند مرتب به دانشجويان و مردمي که حقوقشان را مي خواهند ، اين مسئله را گوشزد مي کنند بايد ديد که چه چيزي را مي خواهند بدست بياورند؟ آيا ميخواهند به ما بگويند خوب شما که صاحب تمام حقيقت نيستيد ، چطور با اطمينان مي توانيد بگوييد اين رژيم ديکتاتور است؟ مگر نه اينکه هر کسي قسمتي از حقيقت را در دست دارد؟ شما چطور مي توانيد بگوييد آن قسمتي که دست من است درست است؟ از کجا معلوم که آن قسمتي که دست لاجوردي و يا احمدي نژاد است ، بيشتر از شما نباشد؟ تازه با دانستن يک قسمت از حقيقت که کسي نمي تواند با ديگران مثلا رژيم به مبارزه برخيزد.
با چنين بردداشتهايي از يک اصل فلسفي رژيم تلاش دارد که انگيزه هاي مبارزه و طلب حق را در انديشه ي مخاطبانش بخشکاند.خوب اين اصل درست است که هر کسي بخشي از حقيقت را مي داند و دريافتهاي ما از حقيقت نسبي است. ولي اين چه ربطي به انساني که حقوقش پايمال شده دارد؟ اصلا حوزه ي بر خورد و مبارزه چه ربطي به اينگونه اصول فلسفي دارد؟ حوزه ي سياسي و مبارزه ، حوزه ي در خواست حقوق است نه بحث فلسفي . پس بحث انسان سرکوب شده با ديکتاتور بحث حقوقي است نه بحث فلسفي؟ مثلا اينکه رژيمي صدهاهزار نفر را کشته يا زنداني کرده، چه ربطي به حقيقت و اصل نسبيت دارد؟ مگر قتل نسبي هم داريم؟ مگر تجاوز نسبي هم داريم؟ مثل اين مي ماند که پس از اينکه کسي را کشتيم در دفاع از خودمان بگوييم ، درست است که اين فرد مرده و من او را کشته ام ولي اين مسئله نسبي است پس شما نمي توانيد مرا تحت تعقيب قرار دهيد.مي بينيم چگونه با تغيير حوزه و جايگاه يک اصل درست، استنتاجات نادرست به بار مي آيد.
بحث مربوط به حقيقت مربوط به حوزه ي انديشه و فلسفه است ولي نظريه پردازان رژيم اين بحث را وارد حوزه ي واقعيت و مسائل حقوقي مي کنند تا شايد با دامن زدن به اغتشاش ذهني و مغلطه بتوانند انگيزه هاي مبارزاتي که ناشي از نقض حقوق فرد مي شود را در ذهن او بخشکانند. يعني با جايگزين کردن عينيت و واقعيت با ذهنيت و نسبي بودن حقيقت سعي ميکنند دنياي واقعي را از ذهن فرد پاک کنند و رابطه ي او را با شرايط عيني ببرند. کلک بدي هم نيست حال که نمي توانيم منکر جنايات و کشتارهايمان شويم ، سعي ميکنيم با وارد کردن ذهنيت شما به دنياي هورقليا و حقايق فلسفي ، جنايات خودمان را در ذهن شما توجيه کنيم طوري که شما اصلا به فکر مقابله جويي و خداي نکرده مبارزه با ما - که اسمش خشونت است وخشونت البته چيز خيلي بدي است و هيچ انسان انديشمند و فلسفه داني گرد آن نمي چرخد- نيفتيد.
ما با تبديل کردن شما به فيلسوف شما را به تسليم - تسليمي بسيار زيبا با درکي فلسفي و کلي ادا و اطوار روشنفکرانه - مي کشانيم، به طوري که شما از تسليم شدن به جنايت نه تنها احساس بدي نکنيد بلکه فکر کنيد که وارد دنياي حقيقت و فلسفه شده ايد و کلي هم لذت روحي ببريد و براي کسانيکه مثل شما به حقيقت نرسيده اند و ريش ما را سخت چسبيده اند هم کلي پز بدهيد و آنها را بعنوان آدمهاي غير منطقي تحقير کنيد.

سوم- دمکراسي هيچوقت با جنگ مسلحانه بوجود نمي آيد، چون کساني که قدرت را بزور مي گيرند با زور آن را نگه خواهند داشت.قبل از پرداختن به کم و کيف اين حکم براي نشان دادن شارلاتانيزمي که در ابتداي نوشته به آن اشاره شد، بگذاريد در عالم خيال سخنراني يکي از اين وحوش ظاهرا متمدن شده و يا کساني که از تئوري سازهاي آنها براي درس دمکراسي به ديگران دادن در خارج کشور ظاهرا گفتمانهاي منطقي و دمکراتيک به هم مي بافند را بازسازي کنيم."آقا مشکل ما يک مشکل فرهنگيست، ما تمرين دمکراسي نداريم ، ما بايد به فرهنگ عقلانيت و تحمل مخالف برگرديم. آنچه باعث بدبختي ما شده مطلق نگريست ، در حالي که همه ميدانيم هر کسي قسمتي از حقيقت را صاحب است ، هنوز فکر ميکنيم که حقيقت پيش ماست و هيچکس را قبول نداريم.
تا مشکل فرهنگي ما حل نشود ما به دمکراسي نخواهيم رسيد. کساني که فکر ميکنند که جنگ با اين رژيم ما را به دمکراسي ميرساند اشتباه مي کنند چون در هيچ کجا دمکراسي با جنگ مسلحانه بوجود نيامده و........." حالا براي نشان دادن شارلاتانيزم نهفته در اين احکام، که در ساليان بعد از 2 خرداد ، تقريبا در بين بخشي از نيروهاي بريده از رژيم که پز اهلي و روشنفکر شدن را ميدهند و هم چنين کسانيکه اين گفتمانها را در خارج و داخل نوش جان کرده و ميکنند مد شده، بياييم با همان معيارهايي که در اين گفتمانها بر آنها تاکيد شده آن را بررسي کنيم.اگر مطلق نگري بد است و درک ما از حقيقت نسبي ست ، چرا واژه هايي مثل هيچ کجا، هيچکس، هيچوقت و ........ که نشان از صدور احکام قطعي و مطلق دارد در اين گفتمانها اينقدر رايج است؟
استفاده از ضمير جمع "ما" و صدور احکام کلي مثل " حل مشکل فرهنگي " و "بازگشتن به عقلانيت" و........چه را بطه اي با عقلانيت دارد؟ مگر عقلانيت يا خردورزي مبنايش جزعي نگري و جداکردن و تقسيم بندي پديده ها و کشف ويژگيهاي آنها نيست؟ و.......مي بينيم که در اين گفتمانها گوينده از همان شيوه ها و روشهايي که در سدد نفي آن است استفاده ميکند. ميگويد حقيقت نسبي است اما مبناي استدلالش مطلق نگري و صدور احکام کلي است. ديگران را با استفاده از واژه ي عقلانيت طرد مي کند اما مبناي گفتمانش کلي گويي و اوهام پراکني است و.......... آيا اين شيوه ي گفتمان چيزي جز شارلاتانيزم است؟مي شود گفت که اين شيوه گفتمان، کپي شده ي همان روضه خواني آخوندهاست، چرا که از همان محافل روضه خواني بيرون آمده و اگر تفاوتي در آن باشد تنها استفاده از واژه هاي جديد و مدرن است ولي چه در نحوه ي ارائه دادنش - که مبتني بر شارلاتانيزم است- و چه در حوزه ي ، نگاه و ديد، از همان مبناي جهان شنا سي حوزوي و منطق ارسطويي رايج در حوزه ها پيروي ميکند و هيچ ربطي به مدرنيزم و روشنفکرنمايي که در زير آن پنهان است ندارد.
اهداف مشخص ارائه ي مفاهيم به اين شکل چيزي جز از محتوا خالي کردن واژه ها، دامن زدن به اغتشاش ذهني ، دور کردن ذهنيت جامعه از مسائل واقعي و در نتيجه به هرز دادن نيروي مبارزاتي مردم و پراکندن شارلاتانيزم آخوندي به حوزه هاي روشنفکري و فرهنگي نيست.برگرديم به حکمي که توسط آخوند - روشنفکر نماها در مورد رابطه ي مبارزه ي مسلحانه و دمکراسي صادر شده. آيا براستي در هيچ کجا مبارزه ي مسلحانه به دمکراسي منجر نشده؟ از آنجا که اين حکم مطلق مي باشد اگر در يکجا مبارزه ي مسلحانه به دمکراسي منجر شده باشد اين حکم باطل مي شود.
چه در گذشته و چه حال نمونه هاي بسياري وجود دارد که جنگ مسلحانه به دمکراسي منجر شده، در تاريخ گذشته ميتوان بعنوان نمونه از انقلاب فرانسه که تاريخ دمکراسي جديد از آنجا بنا گذاشته شده و هم چنين انقلاب آمريکا نام برد. در سالهاي اخير نيز مبارزه ي مسلحانه در نيکاراگوا و تا حدودي افريقاي جنوبي را مي شود نام برد. پس اين حکم کاملا غلط است.
مبارزه ي مسلحانه هم ميتواند به دمکراسي منجر شود و هم مي تواند نشود.
به دمکراسي منجر شدن يا نشدن جنگ مسلحانه بستگي به شرايط اجتمايي و وضعيت نيروهاي در گير در صحنه دارد و نمي شود حکم کلي - بسان ملا هاي ظاهرا مدرن - در مورد آن صادر کرد.
هدف ملا ها از تئوريزه کردن اين احکام در واقع چيزي جز تضعيف جبهه ي مقابل خود و خلع سلاح نظري نيروهايي که با آنها در گير مبارزه ي مسلحانه بوده يا مي باشند ، نمي باشد.مي بينيم که چگونه گفتمانهاي ظاهرا دمکراتيک مي تواند بر عليه دمکراسي و براي کمک به تداوم يک ديکتاتوري وحشي به خدمت گرفته شود
ادامه دارد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

فرمايشات امام خميني در باب کارتون ناب محمدي!
اگر حافظان بيضه اسلام به روي خودشان نميآوردند که چه بهتر. اگر هم ميخواستند ساکت ننشينند راهش همين است که عرض ميکنم:
"بسمه تعالي - سردبير نشريه يولاند پوستن عطف به کارتوني که در باره پيامبر اسلام چاپ کرده بوديد که عمامه حضرتش شبيه بمب بوده، به اطلاع ميرساند.....
برابر تحقيقاتي که قاطبه مسلمانان در سراسر دنيا به عمل آورده اند و به اعتبار اسناد و شواهد تاريخي، عمامه آن حضرت هيچ شباهتي به بمب نداشته و آن کارتون ِ خلاف واقع ، نتيجه خيال پردازي کاريکاتوريست بي ابتکار نشريه شما بوده است.
خواهشمند است طبق قانون مطبوعات اين توضيح را در شماره بعدي آن نشريه در همان صفحه و همان ستون به چاپ برسانيد. از طرف ...... "
باور کنيد قضيه به همين سادگي حل ميشد و اينهمه آشوب بپا نميشد و آن کارتون لعنتي از آن نشريه کم تيراژ به اضافه ده ها کارتون لعنتي ديگر در مطبوعات چهار قاره دنيا به تيراژ ميلياردي نميرسيد و کامپيوتر خويشاوندان ما هم در يکي از دهات سبزوار آن را نميگرفت!
حالا آقايان علماي اسلام دارند التماس ميکنند به الله کرم هاي اسلام که اي برادران مسلمان، آتش نزنيد و نسوزيد که دودش توي چشم خودمان ميرود. اما آنها لا به لاي فريادهاي الله اکبر و «ميکُشم ميکُشم هر که پيغمبرم کِشيد»، جواب ميدهند "شما خفه. دستور علماست!".
ظاهراً چهارماه روي اين اعتراضات و تظاهرات کار شده. طوري نبوده که خون مسلمين يکباره به جوش آمده باشد! چه "بيزينسي" پشتش هست، نميدانم اما بايد يک بيزينسي پشتش باشد!
پيام امام خميني از آن دنيا شايد قدري به حل معما کمک کند:
فرمايشات امام خميني
"بسم الله الرحمان الچيز. رحيم و چه و چه. لاکن برادران و خواهراني که اينجا تشريف آوردين برادران. خوب شد خواهران را نياوردن. زحمت شدين در اين هواي گرم!
در باب اينکه يک کسي اون کس کاريکاتور شده به پيامبر اسلام، توهين شده با کارتون. لاکن اين بايد عدالت باشه به اون. (مرگ بر آمريکا ، مرگ بر آمريکا) دادگاه باشه. هيأت باشه. لاکن احراز هويت کفايته. اسلام دين مهرباني و رأفته. اين خداي ناکرده بايد سوال بشن با کدوم دست کشيده به اون. با کدوم دست کارتون شده به پيغمبر. اشتباهي اگر عوضي ساطور بزنن، اين گناهه. کودوم دست بوده ساطور به همون قطع ميکنه. در صدر اسلام هم اشتباه قطع نبود. يک نفر اومد کاريکاتور باشه از پيامبر. حضرت علي پاشد. پهلوون بود ماشالله. پاشد زد به شمشير. نصفش کرد. يک کارتونيست اينور، يک کارتونيست اونور. شمشير وسط. (الله اکبر) دوتا شد اون. لاکن چون ارمني بود حضرت مسيح اومد تف زد چسبوندش بردش با خودش. (آمريکا آمريکا مرگ به نيرنگ تو) همين دانمارکي از تخم همونه. من تو دهن اين دانمارکي ميزنم. من خودم دانمارکي تعيين ميکنم.
اين به گمونش اون آقاي کارتر آدم بوده. لاکن اگر همين شير نقته ببنده اسلام و مسلمين اگر خداي نخواسته سفت باشه از اون شير نفت. شاه دانمارکم مثل کمون حلاجا ميلرزه از برودت. لاکن اينجا چقدر داغه. اين اون سلمان رشدي بهش گفته بکش. يا اون کشيده داده دستش. اين که خودش کارتونيست بلد نيست بکشه. اون چيز کرده. داده به اين. لاکن ما موقع سلمان رشدي بلد بوديم نسق بگيريم از غرب که براندازي نباشه به رژيم ما. فهميد. (الله اکبر) من دعا هستم براي دانمارکي. که گيرش بيارن مسلم و مسلمين. هرچند وقت يکبار لازمه اين. لاکن ما از جنبه سياسي درگيري با غرب نيستيم. معهذا از جنبه هنر و ادبي درگيري با غرب هستيم. اين فيلمسازه اون نويسندِيَه اون مترجمه اون کارتونه. گور باباي همه شون. (الله اکبر)
لاکن هرکس کاريکاتور باشه به اسلام و مسلمين، هرکس کارتون باشه به ائمه، هرکس تام اند جري باشه به پيغمبر اسلام، اين از فردا بهش ميگن دانمارکي يک دست. (الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر) چقدر من به آقاي پاپ گفتم برگرده به اسلام. لاکن چقدر گفتم وقتي برميگرده سر راهش اون والت ديسني رم با خودش بياره. يا همون ميکي موز يا دونالد داک يا چه و چه. (آمريکا، اسرائيل، نابود بايد گردد) لاکن اينها مردوده در اسلام (والت ديسني، ميکي موز، مردود بايد گردد) من اخطار هستم به اون اخوان وارنر هم. کارتون نداريم. کاريکاتور نداريم. طنز نداريم. لاکن کاري نکنين که ديسني لنده صحراي کربلا کنيم براتون. اللهم صل علي محمد اند هيز فاميلي."

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۱/۱۶

غروب يکشنبه بود و کاری نداشتم، رفتم در سايتی و برنامه عصر يکشنبه پال تالک را پيدا کردم:
يکشنبه 5 فوريه ساعت 20 به وقت اروپای مرکزی با "......."در اتاق "........" موضوع:بحران هسته ای - جمهوری اسلامی و ايالات متحده
اما وقتی به پال تالک وصل شدم، پنجره زير نمايان شد.
مبارزه ای که به آن لاين بودن يا نبودن يک سرور بستگی داشته باشد، برای هيچ کسی تنبان نميشود.
حتما با خودشان خواهند گفت :
يک روز ديگر هم سرنگونی به تعويق افتاد!!!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

پيام مريم رجوي به مناسبت ارجاع پرونده هسته اي رژيم ايران به شوراي امنيت

شنبه، ۱۵ بهمن، ۱۳۸۴
رئيس جمهور برگزيده مقاومت، ارجاع پروندة رژيم آخوندي به شوراي امنيت را شكست سياسي بزرگي براي رژيم به بن‌بست رسيدة آخوندها و پيروزي مقاومت پررنج و شكنج مردم ايران دانست و به مردم و حاميان مقاومت ايران تبريك گفت.
هموطنان عزيز
ياران و حاميان مقاومت در سراسر جهان
ارجاع پروندة رژيم آخوندي به شوراي امنيت ملل متحد، كه شكست سياسي بزرگي براي رژيم به بنبست رسيدة آخوندها و پيروزيِ مقاومت پررنج و شكنجِ مردم ايران است، بر همه شما مبارك!
اين تحول،آغاز دورانِ جديدي از انزوا و طردشدگي جهاني رژيم و تغيير تعادل قواي بينالمللي عليه دشمنِ تمامِ مردم ايران است. اين پيروزي، نتيجة كوششِ طاقت فرساي مقاومت ايران و حاصلِ خونِ جگرِ مردم ايران است كه در ربع قرن گذشته، هزاران بار به مخالفت و اعتراض و قيام عليه ملايان جنايتكار برخاستهاند و هربار مانندِ آنچه در روزهاي اخير بر سر كاركنان ستمزدة شركت واحد تهران آمد، با دستگيري و شكنجه و شلاق ، صداي حقطلبانة آنها را در گلويشان شكستند.
اين پيروزي، از ثمرات فداي بزرگِ مردم ايران است كه يكصد و بيست هزار تن از پاكترين فرزندانشان را در مبارزه عليه فاشيسم مذهبي تقديم كردهاند.
از جانب مردم و مقاومت ايران، به زنان و مردان شجاعي كه با جانفشاني و خلاقيت بينظير، سريترين اطلاعاتِ سايتهاي اتمي رژيم آخوندي را به آگاهي جهانيان رساندند و بحرانِ عظيمِ كنوني را دامنگير اين رژيم كردندو به همة قهرماناني كه در راه افشاي اطلاعاتِ طرحهاي توطئهگرانة دشمن مردم ايران به شهادت رسيدند يا دستگير شدند يا خانه و زندگي خود را از دست داده و به ناگزير جلاي وطن كردند، از صميم قلب درود ميفرستم.
هم چنين گرمترين درودها را نثار مجاهدانِ آزادي در شهر اشرف ميكنيم كه با پايداري دليرانه در برابر ديكتاتوري آخوندي جهان را به ايستادگي در برابر هيولاي بنيادگرايي برانگيختند.
و درود به هواداران مقاومت در سراسر جهان، كه ساليان سال است در گرما و سرما و زير سختترين فشارها براي افشا و طرد رژيم آخوندي مبارزه كردند و زمينه ساز پيروزي كنوني بودند.
هم چنين از حاميان مقاومت ايران،شخصيتهاي سياسي و نمايندگان پارلمانها در كشورهاي مختلف كه در اين سالها از تلاش اين مقاومت براي برانگيختن جامعه جهاني به اتخاذ سياست قاطعانه در برابر رژيم آخوندي پشتيباني كردند، عميقاً تقدير ميكنم.
همچنين از مردم شريف و نيروهاي دمكراتيك عراق به خاطر حمايت بيدريغ از مقاومت ايران و راه حل اين مقاومت در برابر بنيادگرايي تقدير ميكنم. دو ميليون و هشتصد هزار تن از مردم عراق در بيانيه خود بر نقش اين مقاومت به عنوان مؤثر ترين وزنه تعادل در برابر آرزوهاي توسعه طلبانه رژيم ايران تأكيد كردهاند.
همچنانكه در روزهاي اخير،بيش از 12هزار حقوقدان و وكيل عراقي در بيانيه خود خواستار حذف نام مجاهدين از ليست تروريستي اتحاديه اروپا و آمريكا شده و بر حمايت از اين مقاومت تأكيد كردهاند.
امروز همة مدافعان صلح و نيروهاي دمكراتيك در سراسر جهان در اين پيروزي با مردم ايران شريكند.
اعلام جنگ رژيم آخوندي عليه جامعة جهاني در ماههاي اخير، از سرگيري خودسرانة فعاليت تأسيسات اتمي و فريادهاي پر از تهديد رئيس جمهور ملايان ، ديگر جايي براي انعطاف نسبت به اين رژيم باقي نگذاشت و خوشبختانه سرانجام به واكنشِ قاطعِ جامعة بينالمللي منجر شد. اما بايد توجه داشت كه همه اين تهديدها و جنگطلبيها تنها گوشة ناچيزي از مصيبت و درد و رنجي است كه در 25 سال گذشته مردم ايران تحت حاكميتِ ملايان كشيدهاند. و هنوز به راستي جهان خبردار نشده است كه بر مردم ايران چه گذشته است.
باشد كه نداي حقطلبانة مردم ايران كه زير فشارِ بيحد و حصرِ سركوبگريهاي ملايان به ستوه آمدهاند، از اين پس مورد توجه همة جهان قرار گيرد. چنان كه مقاومت ايران از آغاز تأكيد كرده است، در برابر اين رژيم ، تنها يك پاسخِ مؤثر وجود دارد و آن قاطعيت است. به همين دليل از اين پس نيز ضروري است كه در مراحلِ بررسي پروندة رژيم در شوراي امنيت، هيچ گونه تعلل و مسامحهيي راه پيدا نكند ، به شانتاژها و فشارهاي اين رژيم عليه جامعه جهاني و به مانورها و فريبكاريهايش براي به دست آوردن زمانِ بيشتر، كمترين امكاني داده نشود.
اكنون كه تشبثات و زد و بندهاي ملايان براي فرار از حسابرسي بينالمللي به شكست انجاميده و دورة جديدي در رويارويي جهاني با اين رژيم آغاز شده است،و اكنون كه با ارجاع پروندة اين رژيم به شوراي امنيت، نخستين گامِ ضروري در ممانعت از دستيابي آن به سلاح اتمي برداشته شده است، برداشتن گامهاي تعيين كنندة ديگر كاملاً ضروري است. گامهايي كه در راستاي تغيير دمكراتيك به دست مردم و مقاومت ايران باشد.
همچنان كه تجربه سه سال مذاكره با رژيم آخوندها هم اثبات كرد، سازش و مماشات، جز آن كه به جنگ طلبي رژيم آخوندي ميدان بدهد حاصلي نداشته است. جنگ و مداخلة نظامي خارجي نيز راه حل مسألة ايران نيست.راه حل صحيح، مؤثر و واقعگرايانه، همانا راه حلِ سوم، يعني تغيير به دست مردم و مقاومت ايران است. اين راه حلي است كه مردم ايران در هفت ماه گذشته، با انجامِ بيش از 2700 حركت اعتراضي و اعتصاب و تظاهرات، آمادگي خود براي آن را نشان داده اند. همچنان كه مقاومت سازمان يافته ايران شايستگي و ظرفيت خود را براي تحقق آن اثبات كرده است. تكرار ميكنم كه ما براي تغيير از غرب نه پول ميخواهيم و نه سلاح. اگر امتيازهايي كه غرب به ملايان داده متوقف شود, دلارهاي نفتيِ بيدريغ به حساب آخوندها سرازير نشود, به سكوت و بي عملي در مقابل نقض سيستماتيك حقوق بشر و جنايات تروريستي ملايان پايان داده شود و ليست تروريستي و ساير محدوديتهاي ناعادلانه عليه مقاومت برداشته شود, تغيير در دسترس است.
براين اساس از شوراي امنيت ملل متحد انتظار داريم كه به اعمال تحريمهاي نفتي, تسليحاتي و تكنولوژيك و ديپلماتيك عليه رژيم آخوندي مبادرت كند.جناياتِ رژيم آخوندي و سران آن عليه مردم ايران به خصوص قتل عام سي هزار زنداني سياسي در سال 67 و جنايات تروريستي اين رژيم در خارج كشور در يك دادگاه بين المللي تحت رسيدگي قرار گيرد.
برچسب ناعادلانة تروريستي عليه سازمان مجاهدين خلق ايران حذف گردد.
و شوراي ملي مقاومت به عنوان مقاومت مشروع مردم ايران مورد حمايت قرار گيرد.
بي ترديد مبارزة مردم ايران در سراسر كشور، و كوشش ياران و حاميان مقاومت در سراسر جهان براي شناسايي حق مقاومت در برابر رژيم آخوندها، از اين پس شتاب خواهد گرفت و آخوندها را در تنگناي فزاينده قرار خواهد داد.
باشد كه با تحريم قاطعانة اين رژيم و محاصرة سياسي آن در عرصة بينالمللي، و با همتِ مردم و مقاومت ايران، بساطِ استبدادِ مذهبي برچيده شود و جهان از شر رژيمي كه صلح و امنيت و آرامش را به خطر انداخته رهايي يابد.
سلام بر ملتِ بزرگ ايران
سلام بر آزادي
شنبه، ۱۵ بهمن، ۱۳۸۴

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۱۱/۱۵

پرونده رژيم ايران به شوراي امنيت ارجاع شد
خبرگزاري فرانسه از وين گزارش كرد: شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي، روز شنبه با اكثريت قاطع آرا تصويب كرد كه پرونده هسته اي رژيم ايران به شوراي امنيت ملل متحد ارجاع داده شود.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

سردبير روزنامه فرانس سوار : بخاطر آنکه اسلام مسلمين را از کشيدن تصوير محمد منع مي‌کند آيا غير مسلمانان هم بايد از اين فرامين پيروي کنند؟
ديروز پس از پيوستن روزنامه فرانس سوار به جمع حمايت کنندگان روزنامه دانمارکي، دست اندرکاران روزنامه فرانس سوار سردبير شجاع خود را از کار برکنار کردند. چه حماقتي! در زير ترجمه بخشي از مقاله اين روزنامه را مي‌خوانيد.
يک توضيح: هرچه روي نت گشتم نتوانستم اصل مقاله روزنامه فرانس سوار را پيدا کنم، اين متن از روي وب سايت تلويزيون کانال يک فرانسه ترجمه شده.
روزنامه فرانس سوار (France Soir) در صفحه اول خود مي نويسد، ولتر کمک!
تصويري در اين روزنامه مسلماناني را نشان مي‌دهد که در حال آتش زدن پرچم دانمارک هستند. نويسنده روزنامه مي‌پرسد: بخاطر اينکه اسلام مسلمين را از کشيدن تصوير محمد منع مي‌کند آيا ديگران که مسلمان نيستند هم بايد از اين فرامين پيروي کنند؟
آيا مي‌توان جامعه‌اي را تصور کرد که در آن هر ممنوعيتي از هر باور و فرقه‌اي را بايد به اجرا گذاشت؟ در اين صورت ديگر چه چيزي از آزادي بيان باقي خواهد ماند؟ اين گونه جوامع را ما خوب مي‌شناسيم، ايران ملاها يک نمونه آن است.
نويسنده در ادامه سوالي را طرح مي‌کند و مي‌نويسد:
فرانسه دوران انکيزيسيون (دوران سياه تفتيش عقايد کليسا)، دوران قصابي، دوران سنت بارتلمی، همين ديروز بود.
آزادي مذهب، آزادي باور کردن يا باور نکردن است، عمل به يک باور در آسودگي و آزادي است. آزادي مذهب به اين معنا نيست که طرفداران يک باور، قواعد و باورهاي خود را بر کل جامعه تحميل کنند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed