۱۳۸۴/۰۵/۰۶

سلام بر جاودانه فروغها!

سلام بر ققنوسهاي آزادي!
قيام بهمن ۵۷ باعث رهايي وبه جنبش درآوردن نيروهاي عظيمي از اقشار مختلف خلق شده بود.
سازمانهاي مردمي و انقلابي، با استفاده از شرايط نيم بند بهاران آزادي، با تشکيل ستادها، به سازماندهي وآموزش نسل انقلاب روي آورده بودند.
عصاره ارتجاع قرون و اعصار- خميني شياد- در نبود آلترنا تيو دموکراتيک و مردمي، به کمک استعمار، قصد ملاخور کردن تام و تمام انقلاب را داشت.
ناتوان از پاسخگويي به خاسته هاي بحق ورو به گسترش جنبش آزاديخواهانه مردم ايران، راه برون رفت ازبحران را درقلع و قمع انقلابيون درداخل وصدورتروريسم وبنيادگرايي درخارج ازمرزها جستجو ميکرد.
کم هزينه ترين ومنا سب ترين انتخاب وسکوي پرش، لاجرم ميتوانست کشور عراق باشد.
جغد شوم جنگ که به پروازدرآمد، خميني با دمش گردو مي شکست وازشادي درپوست خودش نميگنجيد!
عربده اش به آسمان بلند: عزت و شرف ما درجنگ است!
در طول جنگ ميهن بر بادده، ازطرفي توانست نيروهاي رها شده از انقلاب را هزارهزار به تنور جنگ بريزد وازطرفي به بهانه موقعيت بحراني کشور، جوانان را دسته دسته دستگير، شکنجه و به جوخه هاي اعدامشان سپرد.
شهرها درآتش جنگ و جنون آخوند خواسته مي سوخت.
پير خونريز جماران، برشعار ارتجاعي، جنگ جنگ تا رفع فتنه درجهان پاي ميفشرد وبا تمام قوا برشيپورجنگ خانمانسوز ميدميد.
- ما اگر آتش بس را پذيرفتيم سقوط حکومتمان را پذيرفتيم.(۱)
- جنگ هستي ما است. (۲)
- تن دادن به صلح براي ما همان قدر ميسراست که امکان داشته باشد زمين جاي خودش را با آسمان عوض کند. (۳)
- ما تا آخرين خانه و آخرين نفر مي جنگيم، تا آن زمان که من زنده ام از صلح و سازش سخن نگوييد. (۴)
- شکست اسلام را در شکست اين جنگ مي بينم.(۵)
اظهارات جنگ طلبانه مسئولين طراز اول رژيم، نيات پليد وضد انساني آنها را مبني برادامه جنگ آشکارميساخت.
رودرروي اين خط خائنانه، ضد ملي وطن بربادده، پرچم صلح است که به دست پرتوان رهبري هوشيارومقاومت عادلانه مردم، در کوچه پس کوچه هاي ميهن غرقه بخون ودر سرتاسر جهان، به اهتزاز در مي آيد.
هسته هاي مقاومت وميلشياي قهرمان درمقاطع مختلف با پخش تراکتهاي تبليغي ضد جنگ درسرتاسرميهن درزنجير، اهداف شوم ملاهاي جنگ طلب را برملا ميکنند.
درخارج ازميهن، قاصدان صلح ورهايي با فعاليت هاي تبليغي وافشاگرانه جهانيان را ازخواست جنگ افروزانه وتجاوزگرانه حکام تهران، مطلع ميسازند.
هزاران هزار پارلمانتروسياستمدارصلح طلب وآزاديخواه ازپنج قاره جهان زيرپرجم پرافتخار" صلح" مجاهدين وشورا گرد مي آيند.
دلاورمردان وشيرزنان ارتش صلح ورهايي، تندرآسا وصاعقه وار، درسرتاسرنوارمرزي برحراميان وجنگ افروزان خميني صفت فرود مي آيند.
عرصه ازهمه طرف برشب پرستان تنگ وتنگرميشود.
اندکي پس ازعمليات بزرگ آفتاب وبعد هم چلچراغ، شعارامروزمهران ، فرداتهران، ناقوس مرگ رژيم پوسيده را بصدا درمي آورد.
پيرکفتار محتضرجماران، باشمي، به غايت ضد انقلابي ، صداي گامهاي پرتوان انقلاب را حس مي کند.
درمنتهاي افلاس ودرماندگي، با اعلام بالا کشيدن جام زهرآتش بس ميخواهد يک بارديگررژيم پا بگورش را ازمهلکه سقوط برهاند. کارت دعوت براي همه نيروهاي داخلي وبين المللي که درچهارچوب حفظ واستحاله رژيم ، که بظاهرمخالف سياست جنگي اوبودند، ارسال ميشود.
امداد هاي غيبي ازراه ميرسند!
درسريک بزنگاه وسرفصل تاريخي ديگر ودرسراشيبي سرنگوني قريب الوقوع، ميزارتجاع-استعمار، براي نجات ودربردن عاملان کشتار وحرث ونسل مردم، چيده ميشود.
دجال خون آشام جماران بقصد زمينگير کردن ارتش آزادي، ازفرط اسيتصال ودرحضيض ذلت، دستهايش را بالا ميبرد.
آبرو واعتبارناداشته اش را با خداي خويش معامله ميکند!
ميخواهد با سد کردن راه ورود طلايه داران ارتش رهايي، استقلال وصدق وفداي بيکران فرزندان رشيد خلق را زيرعلامت سئوال ببرد.
درچنين شب تاريک و بيم موج و گردابي است که رهبري هميشه بيدارانقلاب نوين مردم ايران مي بايستي دست به تصميمي به غايت خطير، حساس وتاريخي بزند.
درمدت زماني بسيارکوتاه ياران عاشق را فرا ميخواند ودرآن شب بياد ماندني وتاريخي خطاب به آنها و به مردم ايران که اين چنين فرزنداني را دردامن پرمهرخويش پرورده است، ميگويد:
"تک تک شما را ازپس هفت درياي خون، وراهي چند صد ساله، که آن را با کفش و کلاه آهنين و پولا دين طي کرديم، ازلابلاي انبوه ابتلائات، نشيب وفرازهاي سياسي و انبوه بالا و پا يينهاي زمان، به مثابه رشيد ترين، پاکبازترين، قهرمانترين، جانانترين، شکوفاترين، آگاهترين فرزندان خلق ايران، پيداکرده ام."(۶)
ارتش صلح و آزادي دربعد ازظهرسوم مرداد ماه ۶۷ به وظيفه تاريخي وملي اش قيام کرده وبراي فتح تهران وجاروي شغالان وحراميان، خيزبرميدارد.
با پذيرش حد اکثرريسک، خودرابه قلب اژدها ميزند. ۱۷۰ کيلومتردرعمق خاک وطن پيش ميرود. بافديه وفداي بيش از ۱۰۰۰ شهيد جاودانه فروغ آزادي ضربات غيرقابل جبراني را به فرماندهي وماشين جنگي رژيم وارد ميسازد.
روزها وهفته هاي بعد، سردمداران آخوندها يکي پس ازديگري آفتابي ميشوند وازاينکه هنوز حکومتشان سرنگون نشده وبر سرپااست، سجده شکربجا مي آورند!
هنوز که هنوزاست، همه ساله روضه مرصاد راه مي اندازند ومانورهاي وحشت برگزارميکنند.
بي ترديد حماسه فروغ جاويدان، همچون کوهي ستبروسربفلک کشيده ايست که هرچه ازآن فاصله ميگيريم، هرچه زمان ميگذرد، شکوه وعظمتش بيشتروبيشتر نمايان ميشود.
حماسه کبيرميهني فروغ جاويدان "ناموس خلق"، "ناموس رزمندگان" وبيمه نامه مقاومت عادلانه وخونبار مردم ايران است.
حسن ختام اين نوشتار را بياد شيرهميشه بيدار، به رازنياز عاشقانه وعارفانه خالق تابلو شکوهمند وبا عظمت عمليات کبيرفروغ جاويدان با جگرگوشه ها وشهيدان شاهدش واميگذاريم:
"پس اي خداي مجيب الدعوات!
به زمين بگو تا خون جاودانه فروغهاي مارا مپوشاند.
و به آسمان بگو تا نام طيب و پاکيزه آنها را بالا و بالاترببرد.
و به نسيم بگو تادرهرکجاي ايران زمين عطرآنهارا بگستراند.
و به شب تيره بگو تا با تندرارتش آزادي پايان پذيرد...
و خدايا! خدايا!
به تاريخ بگو نسلي را که درظلمات خميني مقهورشان نکرد، پايداروجاودانه سازد.
و به تاريخ بگو نسلي را که درظلمات خميني براي نگاهباني ازارزشهاي خدايي ومردمي به پا خاست وبا گوشت وپوست خود به حراست ازآنها پرداخت، ازياد نبرد...
و بگو که پيام اين نسل را به آيند گان برساند." (۷)

۱- رفسنجاني، اطلاعات،۲مهرماه ۶۲
۲- فسنجاني، کيهان ۱۱ ديماه ۶۳
۳- فخرالدين حجازي، مصاحبه درپاريس، ۹ مردادماه ۶۵
۴- خميني، کيهان، ۶ شهريور۶۵
۵- مشکيني،جمهوري، ۹ مهرماه ۶۶
۶- مسعودرجوي، اول مردادماه ۶۷، گردهم آيي بزرگ رزمندگان ، اشرف.
۷- مسعودرجوي، نيايش درنمازعيدفطر، ارديبهشت ۶۸، اشرف.
محمد قرايي- مرداماه ۸۴
برگرفته از سايت ايران ليبرتي

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۰۵/۰۳

بذرهاي ماندگار
مسلم منصوري
برگرفته از سايت ديدگاه
در هميشه تاريخ , حاکمان و دستگاه تبليغاتي آنان بيشترين نيروي خود را روي يک چيز متمرکز کرده اند و آن سرکوب و تخريب حرکت هاي درست مبارزاتي بوده و هست ∙
اما با همه سرکوب ها و تبليغات مسموم عليه نيروهاي واقعي در صحنه مبارزه اين قانونمندي مبارزه است که مبارزان راستين در دل زمان جاري مي شوند∙ در تاريک ترين لحظه ها مي درخشند∙ زمستان مي شکنند∙ مي روند∙ حاکمان قادر نيستند جلوي رويش آنها را سد کنند∙ همچنانکه قادر نيستند جريانهاي دست ساز و پوشالي در عرصه مبارزه را با همه بنگاههاي تبليغاتي شان واقعي جلوه بدهند ∙ زمان سريع و بدرستي مهرباطل بر آن مي زند∙ نمونه , جريان نمايش دوم خرداد است∙ با اينکه همه بنگا ههاي تبليغاتي سرمايداري جهاني بسيج شدند تا هرگونه مبارزه عملي و راهگشا را خشونت نام دهند و با شعار دمکراسي , گفتگو , ديالوگ, مدارا و∙∙∙ شيوه قهرآميز مبارزه را در جامعه به کنار بگذارند ∙ مي بينيم باز اين بذرهاي ماندگار هستند که سر بر مي آورند∙کتاب "بذرهاي ماندگار" اشرف دهقاني ياد آورنياز اين دوران به چنين بذرهايي است∙

امروز رژيم در وحشت از رشد حرکت هاي قهرآميز وبه انحراف کشاندن مبارزات توده هاي تحت ستم در همه زمينه ها جريان هاي دست ساز و اپوزيسيون قلابي به راه مي اندازد ∙ در حيطه چپ هم جريان هاي دست ساز و سايت هاي اينترنتي در پوشش دفاع از مارکس و سوسياليسم به راه انداخته است∙ جيرخوارانش در آن بنام دفاع از سوسياليسم , با لودگي و شيادي به لوث کشاندن چپ و حرکت هاي مبارزاتي مشغول هستند∙ مضحک اينکه اين تعليم ديدگان حوزه علميه قم در نقد " بذرهاي ماندگار" نسل مقاومت در ميدان مبارزه را "تراژدي يک نسل" مي نامند∙ ايراد مي گيرند که اشرف دهقاني نگاه طبقاتي ندارد ∙ احتمالا منظور آنها از "طبقاتي" طبقه قفسه هاي حجره حوزه علميه قم و طبقه بندي کردن پرونده بازجويي زندانيان است∙

رژيم با همه شيادي ها , با همه جريان هاي دست ساز و جيرخواران رنگا رنگ اش از سرنوشت محتوم خود راه گريزي نداراد ∙ بقول کافکا :" شر هميشه به نقطه شروع اش باز مي گردد∙" کتابهايي چون "بذرهاي ماندگار" اشرف دهقاني و "سرودهاي پايدار" مادر سنجري ترانه هاي زندگي هستند∙
Mo_mansouri@hotmail.com

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۰۴/۲۷

دلت خوش است عزيز، نان را به نرخ روز ميتواني بخوري؟
جمشيد پيمان
اين آقاي اکبر گنجي وضعيتش مصداق خياطي است که درکوزه افتاده است.اما زنداني را که او ميگذراند کجا و زنداني را که آقاي ايرج مصداقي کوشيده است در چهار جلد کتاب قطور، وجهي اندک از آنرا بنماياند کجا . با اينهمه زندان زندان است. بخصوص اگر اسير جنايتکار ترين جانيان تاريخ معاصر جهان باشي. براي مجرمين جنحه و جنايت هم که گرفتار و در بند اين آدمخواران هستند بايد بجد دل سوزاند. زيرا اينها حتي صلاحيت رسيدگي به امور جنحه و جنايت را هم ندارند. حالا در نظر بگيريد که اينها يکي از ياران سابقشان را که بيوفائي کرده و در يک ناپرهيزي عجيب و غريب، بخشي از کرده هاي ننگين شان را باز گفته است، بندي کرده اند. اکبر گنجي اگر جرمي مرتکب شده است در راستاي حفاظت از همين رژيمي ميباشد که امروز با صراحت ميگويد قبولش ندارد . تاکيدات او بر حقوق بشر و تساوي قانوني شهر وندان و تناقض دموکراسي با ولايت فقيه و قبول اصل جدائي کامل دين از دولت را بايد بحساب پوزش او از همراهي هاي بيست ساله اش با همين رژيم گذاشت. هر چند که خودش تا کنون باصراحت و شفاف نگفته است که خواهان برچيده شدن رژيم جمهوري اسلامي حاکم بر کشورمان ميباشد. هر چند که خودش بخاطر آنچه که در دوران همسوئي و همکاري و همگامي با اين نظام ضد بشري ، انجام داده است ، مستقيما و با صراحت پوزشي نخواسته است. نه از ملت ايران و نه از قربانيان نظام و نه از آنهمه زنداني که بخاطر عقايدشان عمريست اسير اين رژيمند و کسي ختي نامشان را نميداند و نه از هزارن ايراني که از جمله در زير سکوت او بدست رژيمي که آنزمان مطلوبش بوده ، بقتل رسيده اند.از خيلي ها بجاي خامنه اي معذرت خواسته است. اما انگار دستهاي خودش احتياج به شستشو ندارند . انگار بايد همکاريهاي چندين و چند ساله اش با اين رژيم، زير سبيلي در شوند.
اکبر گنجي دو صورت حساب جداگانه دارد. يکي مربوط به عملکردش در دوران طولاني مدت پشتيباني تمام عيار و تاثير گذارش از اين نظام و ديگري مربوط به مساله زنداني شدنش بوسيله ياران سابقش در اين نظام. بايد مراقب بود که عده اي دانسته و ندانسته بخاطر صورتحساب دومي صورتحساب اولي را نه مخدوش کنند و نه دفن سازند. دفاع از اکبر گنجي نه بايد بيک مقوله ي خصوصي تبديل شود( که بوسيله عده اي شده است) و نه فضائي را بسازد که در هياهوي آن جرمهاي اصلي رژيم از نظرها پنهان شوند. اشتباه نشود. اصلا قصدم اين نيست که بخواهم دفاع از اکبر گنجي را زير علامت سئوال ببرم. اکبر گنجي مثل هر زنداني ديگر حق دارد مورد دفاع قرارگيرد. اما از آنجا که مدافعان فصلي او باين داستان و صورتحساب دوم اکبر گنجي وجه سياسي داده اند بد نيست از اين همه دلسوزان و عاشقان سينه چاک او چند سئوالي را بپرسيم . اينطوري روشن ميشود که لا اقل مساله بت شدن و قهرمان شدن رهبر اپوزيسيون شدن اکبر گنجي از قبل اين جنجال ها محلي از اعراب ندارد. اکبر گنجي بخاطر گذشته ي پر از همراهي و همنوائيش با اين رژيم ، ممکن است فرضا بتواند روزي رئيس جمهوري سويس بشود اما ظرفيت و بخت بت شدن و رهبر اپوزيسيون اين رژيم شدن را ندارد.
اما سئوال ها :

- آيا در ايران فقط اکبر گنجي دربند و اسير دژخيمان جمهوري اسلامي است؟

- آيا در ميان زندانيان سياسي ، که کسي از شمار واقعيشان خبري ندارد ، وضعيت اکبر گنجي از بقيه خرابتر و خطرناک تر است؟
- آيا حجت زماني که حکم اعدامش را در تاريخ 17-1-1384 باو ابلاغ کرده اند بيشتر جانش در خطر است يا اکبر گنجي؟
- آيا اينهمه امضا کنندگان پاي اعلاميه هاي دراز و کوتاه دفاع از اکبر گنجي ، چيزي از عليرضا شريعت پناهي شنيده اند که ايرج مصداقي در مقاله ي"قابل توجه دوستان و دشمنان گنجي" او را اينطور معرفي ميکند:
عليرضا شريعت پناه نماد مظلوميت، ايستادگي و غرور زنداني سياسي هنوز در بند دژخيمان است. او که پس از اعتصاب غذاي زندانيان اوين در سال گذشته که وي نيز در آن شرکت داشت ـ آزاد شده بود، دوباره پيش از انتخابات دستگير و به محل نامعلومي برده شده است.

عليرضا نزديک به ۱۴ سال از عمر خود را طي بيست سال گذشته در زندان‌هاي اوين و گوهردشت به خاطر مبارزه براي آزادي و دمکراسي گذرانده است.
عليرضا شريعت‌پناه يک معلول مادرزاد جسمي است که حتا کارهاي روزانه‌اش را به سختي انجام مي‌دهد.

وي داراي دو دست کوتاه و ناقص با انگشتاني کج و معوج است که به سختي چيزي را نگاه مي دارند. براي آن‌که سرش را شانه کند بايد ُبرس را در دستش قرار داده و سرش را به ُبرس بکشد.

داراي بالا تنه‌اي کوتاه است که يک برآمدگي در جلو و يک قوز در عقب دارد. پاهايش باريک، کج و معوج و ناقص هستند و به سختي راه مي‌رود .

در ناحيه فک و دندان‌ها و جمجمه نيز با ناهنجاري روبروست. چشمانش نزديک به کوري هستند . بدون عينک به هيچ وجه قادر به تشخيص اشياء و افراد نيست. قبل از آن که در سال ۷۱ براي بار دوم دستگير شود چشمانش را عمل کرده بود، اما هنوز بخيه‌اش را نکشيده بود که دوباره دستگيرش کردند .
در صحبت کردن مشکل دارد. صدايش غيرطبيعي است. اما با همه‌ اينها موجب سربلندي زندانيان سياسي و نماد مظلوميت آنان است و من افتخار مي‌کنم که اين سعادت را داشته‌ام که مدتي از عمرم را در کنار او و در يک بند بگذرانم.

متأسفانه عليرضا شريعت پناه مورد بي‌مهري سازمان‌هاي عريض و طويل حقوق بشري بين‌المللي و داخلي قرار گرفته و گروه‌ ها و افراد مدعي حقوق بشر به راحتي، ‌بله به راحتي از کنار نامش با همه مظلوميت‌اش مي‌گذرند. (۱)
- آيا جنجال حول محور وضعيت اکبر گنجي بايد باعث شود که کسي از اين سينه چاکان موسمي حتي يک کلمه درباره جنايتي که رژيم در همين چند روزه در شهرهاي کردستان مرتکب شده است ، بر زبان و قلم نياورند؟

- آيا خون نريخته ي اکبر گنجي ( که اميدوارم هرگز نريزد و او تندرست بماند) از خون شوانه قادري که در کردستان کشتند ش و جناره اش را در خيابانها براي ترساندن و عبرت ديگران بر زمين ها کشاندند ، رنگين تر است؟

- آيا اين مدافعاني که براي اکبر گنجي يا اشک ميريزند و يا اشک تمساح ميريزند اشک هاي خانواده شوانه قادري را نمي بينند؟ حتما نمي بينند!

- آيا از ميان اينهمه کساني که احتمالا صادقانه براي آزادي گنجي ميکوشند و با رژيم ددمنش جمهوري اسلامي هم مرز بندي دارند کسي پيدا نميشد که همزمان با دفاع از اکبر گنجي هم نسبت به گذشته ي او وهم نسبت به مدافعاني نطير حجاريان و خوئيني ها ونظاير اينها مرزبندي کند؟

آن تشنه اي که از جوي گل آلود مياشامد فقط آب نمي آشامد، گل هم مي آشامد ،
بله گل هم مي آشامد .
(1) برگرفته از سايت ديدگاه

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۰۴/۲۲


حکومت يک دست!!!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed