۱۳۸۴/۰۷/۲۸

ضرورت تشخيص تضاد اصلي
منبع: پيام نسل امروز 20
شهروز راسخ

يافتن تضاد اصلي در مبارزه با رژيم آخوندي کار دشواري است که تنها از عهده کساني بر مي آيد که در وسط ميدان رزم و فدا چنگ در چنگ خميني انداخته باشند. از زماني که مجاهدين در مورد رشد و بروز يک نيروي راست ارتجاعي هشدار دادند هر روز صحت ارزيابي آنها بر همگان روشنتر مي شود. بعد از ربودن انقلاب ضد سلطنتي توسط خميني نيز مجاهدين ذره اي از تمرکز بر روي تضاد اصلي منحرف نشده و هيچگاه تضادهاي فرعي را جايگزين تضاد اصلي نکردند. مجاهدين از همان ابتدا خميني را و رژيم ارتجاعي اش را تضاد اصلي تشخيص داده و از همان ابتدا حملات خود را بر روي خميني متمرکز نمودند. چرا که خميني براي نظام آخوندي يک فرد نيست بلکه همه ماهيت اين رژيم است. خميني فصل مشترک تمامي باندهاي دروني نظام آخوندي است. باندهاي رژيم آخوندي سر هر مقوله اي که با هم دعوا داشته باشند بر سر انديشه هاي خميني و سرکوب مخالفين خميني هيچ دعوايي با هم ندارند. يک گام عقب نشستن رژيم از انديشه هاي قرون وسطايي خميني برابر با سرنگوني تماميت رژيم آخوندي است.


"ما امام را فقط براي افتخار کردن به نام او و کار او نمي خواهيم... بالاتر و مهمتر از اينها اين است که امام ما را به راهي هدايت کرد، هدفهايي را براي ما تعريف کرد و شاخصهايي را در ميانه راه به ما معرفي کرد تا راه را گم نکنيم." [خامنه اي 14/3/84 به مناسبت شانزدهمين سالگمرگ خميني]

"اين انقلاب را امام بوجود آورد و آنچه منشا اين انقلاب بود منظومه فکري - عملي است که در وجود امام مجسم بود. حفظ اين انقلاب و تداوم اين انقلاب نيز منوط به اين است که اين منظومه فکري و عملي را درست بشناسيم و راه آينده مان را تنظيم کنيم." [محمد خاتمي - کنگره بين المللي بررسي ابعادي چند از شخصيت خميني - تيرماه 68]

و چه کسي است که نداند منظومه فکري و عملي همان اسم مستعار کشتار و قتل مخالفين است. يعني سرکوب مخالفين و همان چيزي که رژيم آخوندي با تکيه به آن تاکنون به حياتش ادامه داده است. بعد از 30 خرداد 60 و سرکوب تظاهرات مسالمت آميز مجاهدين بر شدت سرکوب افزوده شد و مرحله جديدي در مقابل نيروهاي انقلابي ايجاد گرديد. با سرکوب تظاهرات 30خرداد مشروعيت خميني به پايان رسيد و از آن پس کيفيت نويني ايجاد گرديد که با قانونمنديهاي گذشته نمي شد به مسائل جديد ايجاد شده پاسخ گفت. از فرداي 30 خرداد ديگر مرحله جديدي آغاز گرديد.

"ما آن روز30 خرداد 60 فقط حجت را تمام کرديم پايان مشروعيت کل نظام، خداحافظي مطلق با خميني، از فردا بايد شعار داد «مرگ بر خميني»" [مسعود رجوي]

اما به چه قيمتي بايد اين کار را کرد. مجاهدين تا آن زمان و خصوصا در 30 خرداد نشان داده بودند که حاضرند به هر قيمت ممکن آزادي را براي مردم به ارمغان آورند. الزامات تکامل باز هم بها مي طلبد و چه شايستگي بالاتر از اين که باز هم اين مجاهدين باشند که بهاي تکامل را بپردازند و خود را فديه آزادي خلق در زنجيرشان کنند. مجاهدين تصميمشان را گرفته اند.

" اگر امکان فعال کردن و به ميدان کشاندن عنصر اجتماعي و توده اي حتي به بهاي تظاهراتي از نوع عمل فدائي (انتحاري) نيز وجود دارد بگذار آيندگان نگويند مجاهدين فروگذار کردند." [ گزارش داخلي مسؤل اول و فرماندهي عالي سياسي نظامي سازمان مجاهدين خلق - ص 70-72]

پس از 30 خرداد ديگر شاخصها و ملاکها براي ارزيابي نيروها دگرگون مي شود که با گذشته متفاوت است.

" نخستين اصل و قانون اساسي مبارزاتي در مرحله کنوني همانا مبارزه مسلحانه حول شعار محوري و متحد کننده "مرگ بر خميني" است. در ارزيابي و سنجش نيروها و افراد مختلف مقدم بر هر چيز ما مواضع آنها را نسبت به مبارزه مسلحانه با شعار محوري و متحد کننده "مرگ بر خميني" (يا مرگ بر رژيم خميني) در نظر مي گيريم." [مصاحبه با مسعود رجوي - کتاب اصولي کيست]

از اين به بعد ديگر کسي که شعار مرگ خميني را نگويد انقلابي نيست همانطور که بسياري از نيروها و افراد که داعيه مبارزه با خميني را داشتند قادر به دادن اين شعار نبودند. هر فرد و نيرويي که از اين اصل فاصله بگيرد ناگزير به تسليم در برابر خميني روي مي آورد. نفي اصل مبارزه مسلحانه حول شعار محوري مرگ بر خميني راه به تسليم و افتادن در دامان ارتجاع مي برد.

"پشت کردن به اين اصل معيار "اپورتونيسم راست" (در مورد نيروهاي نافي بهره کشي) و ملاک ضديت با انقلاب و "خصيصه ضد انقلابي" (در مورد ساير نيروها - اعم از بورژوازي و خرده بورژوازي) است." [همان]

در جهاني که داراي قانونمندي است و رو به تکامل مي رود بايد بهاي مبارزه با ارتجاع را پرداخت. نمي شود که در مقابل خميني نشست و نظاره گر پژمردن خلقي شد. بالاخره بايد نيرويي يا سازماني باشد که بهاي آزادي را بپردازد. مجاهدين تصميم خود را گرفته اند آنها مي خواهند به هر قيمت که شده شعار مرگ بر خميني را به ميان توده ها ببرند.

"وقتي يکي مي آيد با استقبال شش ميليوني مردم و خودش را امام مي کند و اغلب مردم هم با جان و دل مي پذيرند. حال اگر قرار است که اين شيطاني که خودش را امام جا زده هنوز 3 سال نشده، کاملا نامشروع بشود و هيبتش بشکند و ماهيتش در وسيعترين ابعاد توده اي ممکن نشان داده شود بالاخره يکي بايد باشد، سازماني بايد باشد، نسلي بايد باشد که بهايش را بپردازد." [مسعود رجوي - در مورد 5 مهر]

بالاخره در 5 مهر نسل مسعود و با فداي تمام عيار خود شعار مرگ خميني را ميان توده ها بردند تا با فداي خود مرز نويني را بين انقلاب و ضد انقلاب ترسيم نمايند. مرزي به اندازه خون سرخ نسل 5 مهر چون طاهره اسکندرزاده، مسعود شکيبا نژاد، زهرا احمدي زاده، حسن سرخوش، ثريا پرتوي، افسانه شمس آبادي، احمد و اکبر دادخواه، سودابه پازاج، اميرهوشنگ صمدي، پروانه پيوستگان، مژگان جمشيدي، مهدي زابلي و فاطمه و حوري درودي که در روز 5 مهر فرياد زدند: "شاه، سلطان، خميني مرگت فرا رسيده".

مهرماه 1384

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۴/۰۷/۲۲

خورجين غزّالي و کامپيوتر دو حميد
رحمان کريمي

درشرح احوال امام محمد غزّالي آمده است که دريکي از سفرهايش ، راهزنان راه را بر او بستند و آنچه را که داشت ، بيغما گرفتند . غزّالي برآنچه از دست داده بود دل نسوزاند مگر خورجين کهنه اش که ازدستنوشته ها انبوهي درآن داشت . دزدان پرسيدند : چرا برگرفتن خورجيني که آن را بهايي نيست چنين التماس مي کني ؟ گفت : دانش من درآن است . دزدان را براو رحم آمد و خورجين را بدو پس دادند .
اين اتفاق در طول اولين قرن هزارهً دوم ميلادي رخ داده است وشگفتا ازدولتمردان هزارهً سوم ميلادي آنهم در قارهً تمدن ودموکراسي و حقوق بشر که کامپيوتر دو شاعر و نويسندهً ارزشمند و آزاديخواه ايراني در تبعيد را که کماندوهاي فرانسوي بيغما گرفته اند ، باز پس نمي دهند . دوکامپيوتر که جز حاصل فکر وذوق سرشار حميد اسديان و حميد اختر هيچ رمزو راز و مدارک سرّي درحافظه آنها نمي باشد .
درمقابل وجدان بشريت امروز شرمنده ام که مي بينم انصاف و مروّت راهزنان وحشي هزارسال پيش آسيا بيش از مدعيان و حافظان قانون و عدالت جهان امروز بوده است .
و شگفتا مجامع اهل قلم خودمان در تبعيد که براين تجاوز و ستم عريان و سخت بيرحمانه چشم بربسته و سکوت کرده اند . لابد ايندو اهل قلم مبارز و نجيب و پاکباخته نيز بايد از خانه سياسي خود فرار و خروج کنند تا صاحب حق و عزيز دردانه شوند ! !
پس دفاع از حقوق صنفي اهل قلم محدود به حوزه هاي بخصوصي است ، اين حوزه ها همه را در بر مي گيرد ، حتي معترضان درون نظام آخوندي را بجز مجاهدين خلق که اصلاً وجود خارجي ندارند واگر داشته باشند هم جان ومال و نام آنها قابل هتک ودر انساني ترين حالت قابل سکوت و بايکوت است .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed