۱۳۸۳/۰۹/۱۹

عکسهاي ۱۶ آ ذر ۱۳۸۳

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۹/۱۷

دختري‌ 16 ساله‌ به‌ نام‌ آرزو
اعتماد : «آرزو»، دختر 16 ساله‌يي‌ است‌ كه‌ در يك‌ ساختمان‌ نيمه‌كاره‌ در ميرداماد همراه‌ با يك‌ پسر جوان‌ دستگير شده‌ و اكنون‌ در كانون‌ اصلاح‌ و تربيت‌ نگهداري‌ مي‌شود.
اين‌ دختر با چادري‌ پاره‌ و چهره‌يي‌ مضطرب‌ در حالي‌كه‌ گريه‌ مي‌كرد در بازجويي‌ گفت‌: رفته‌ بودم‌ از اين‌ پسر براي‌ مادر معتادم‌ ترياك‌ بخرم‌. او هم‌ مرا مثل‌ دو دفعه‌ قبل‌ به‌ منزل‌شان‌ برد تا ترياك‌ به‌ من‌ بدهد. چند دقيقه‌ بعد مامورها آمدند و ما را دستگير كردند.
آرزو گفت‌: پدرم‌ پس‌ از ازدواج‌ با زن‌ ديگري‌ من‌ و مادرم‌ و سه‌ برادر كوچكم‌ را ترك‌ كرده‌ و رفته‌ است‌.به‌ گزارش‌ خبرنگار ايسنا، براي‌ آرزو ابتدا پرونده‌يي‌ تشكيل‌ مي‌شود و اتهامش‌ را رابطه‌ نامشروع‌ مي‌نويسند، اما اين‌ اتهام‌ رد مي‌شود و درباره‌ اين‌ دختر 16 ساله‌ پرونده‌يي‌ به‌ اتهام‌ حمل‌ مواد مخدر تشكيل‌ مي‌دهند. اكنون‌ براي‌ آرزو قرار كفالت‌ از طرف‌ بازپرس‌ صادر شده‌ و در كانون‌ اصلاح‌ و تربيت‌ نگهداري‌ مي‌شود.
آيا دست‌ياري‌ دهنده‌يي‌ براي‌ حمايت‌ از اين‌ كودكان‌ و نوجوانان‌ بي‌پناه‌ و مادران‌ بي‌سرپرست‌ آنها وجود دارد؟

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۹/۱۰

قطعه 33 بهشت زهرا: يادگاران ويران
در گوشه جنوب شرقي قطعه33 در بهشت زهرا دو سنگ قبر پشت سر هم خود نمايي مي‌كند. تازه شسته شده و تميز. گويي دوستي، آشنايي و يا دلداري به تازگي ها از آنجا عبور كرده است. با خود مي‌گويم:" اين همه قبر پيدا و پنهان، آيا فقط همين يكي دو تا بازمانده را دارند؟" و بعد هم سنگي سبز با رگه‌هايي نارنجي : شهيد شادروان خسرو گلسرخي و کمي آنسوتر کرامت دانشيان
از راه ‌باريكه سيماني بين قبرها رد مي‌شوم. سعي مي‌كنم پاهاي بزرگم را روي همين راه باريكه‌اي بگذارم كه حالا ديگر تفاوتي با خاك پاشيده بر قبرها ندارد.رديف‌هايي از قبرها را پشت سر مي‌گذارم.بسياري‌‌شان سنگ ندارند‍‌‘نامي و نشاني هم . پوشش سيماني‌اي كه بسيار ناشيانه و با عجله به جاي سنگ قبر روي تعدادي از آنها پهن شده ‘ شكسته و جدا شده است. به راحتي مي‌تواني از راه‌باريكه ميان قبرها پا را روي قبر بگذاري بي‌آنكه بداني كيست زير پايت؟روي برخي از آنها را علف‌هاي هرز پوشانده است.اگر هنوز نام و نشان و دليل مرگ بعضي‌شان مانده باشد، حالا ديگر اين علف‌هاي هرز نمي‌گذارند،که براحتي ببيني‌شان. بايد خم شوي و علف‌ها را كنار بزني. در زير علف‌ها نام‌ها پشت سر هم از مقابل چشمانم رد مي‌شوند"... مجاهد شهيد... رفيق شهيد... مسلمان مبارز و..."در حاليكه به جستجو ادامه مي‌دهم ،مرد جواني كه 35 ساله به نظر مي رسدبا تعجب و چهره اي پر از سوال از خياباني كه قطعه 33 را از ديگر قطعات جدا مي‌كند رد مي‌شود وازمن مي‌پرسد:"آقا ! ببخشيد ‘ اينجا چيست؟"
مي‌گويم:" قطعه 33 بهشت زهرا"
پس چرا اينطوري است؟
نگاهي به اطراف مي‌كنم،درقطعه‌هاي ديگر همه جا درخت و گل و سبزه و آباداني است بر روي قبرها.
به زن پوشيده در چادري كه كنارش ايستاده نگاه ميكنم و مي‌گويم:"كساني اينجا در خاكند كه خيلي‌ها را خوش نمي‌آيد."
مرد و زن اين را كه مي‌شنوند دست هم را مي‌گيرند و بدون اينكه بخواهند حس كنجكاوي خود را بيش از اين ارضاء كنند به تندي عرض خيابان آمده را بازميگردند و در درخت‌ها و نشانه‌هاي بسياري كه براي مردگان قطعه‌های دیگر گذاشته‌اند، گم مي‌شوند.
قطعه 33 بهشت زهرا محل دفن بسياري از مبارزان سال‌هاي مقاومت ‘ گذشت و ايثار و سال‌هاي آرزوهاي بزرگ و دست نيافتني است. آرزوهايي زلال و پاك. سال‌هاي رژيم پهلوي. اين قطعه نزديك در ورودي شرقي وغسالخانه بهشت زهرا است. پنج ريف بلوك سيماني دور تا دور آن را احاطه كرده است. شايد سازندگان اين ديوار سيماني بر اين باور بوده اند كه اين قطعه بايد حفظ شود از گزند آشنايان ‘ دوستان و علاقه‌مندان. شايد هم براي چيزي ديگر. راستی ، از دوستان وعلاقه‌مندان چه گزنذي مي‌رسد جز گرامي داشتن يادي و بيان خاطره‌اي و ريختن اشكي.
با اين همه اين روزها به راحتي مي‌توان از يكي دو راه بريده شده از ميان اين ديواره سيماني وارد قطعه 33 شد. سرزميني بي‌صاحب و رها شده به امان خدا. برهوتي در ميان آن همه سبزي و آباداني . باد كه مي‌وزد ،طوفاني از گرد و خاك به هوا بلند مي شود و شاخه‌هاي خشك علف‌هاي هرز و خار را روي سنگ‌هاي پيدا و پنهان قبرها مي‌دواند. جاي جاي اين قطعه مستطيل شكل ، شيشه‌هاي شكسته، تكه‌هاي آهن زنگ زده و پلاستيك ريخته شده است.چند ماه پيش گفته شد كه شهرداري بهشت زهرا مي‌خواهد اين قطعه را تخريب كند. اما اعتراض تعدادي از فعالان سياسي و فرهنگي داخل و خارج كشورو نامه‌هايي كه براي حفظ محل دفن شهداي راه آزادي دست نيافتني ملت ايران ، نوشتند، موجب شد تا اعلام كنند: "تصميم بر مرمت دارند نه تخريب."
سوز سردي به همراه گرد و خاك به صورتم مي‌خورد و به چشم‌‌هايم هجوم مي‌برد.آخرين هفته آبان ماه(1383) است. رديف قبرهاي شكسته شده و نامشخص را يكي يكي پشت سر مي‌گذارم.بعضي از سنگ قبرها وسيمان‌هاي ريخته شده به عنوان سنگ قبر به‌گونه‌اي شكسته شده كه به نظر مي‌رسد كسي با پتك بر آنها كوفته است. پتك كين. از چه چيز و چه كسي ؟شايد...
"آرامگاه شهيد... كريمي" . سنگ شكسته و مشتي سيمان روي نام و محل شهادت و نام سازماني كه به آن تعلق داشته، ريخته شده است. با خود مي‌گويم:"براي محو تاريخ سيمان هم خوب چيزي است ."
از نوع شكسته‌شدن سنگ قبرها به نظر مي‌رسد به كسي پتكي داده اند و گفته‌اند روي هر سنگ قبري که آرم و يا شكلي ديدي كه چيزي از آن سر در نياوردي آن را خرد كن.و او نيز چنين كرده است. پتك به دست زنگي نادان...
بعضي از نوشته‌هاي روي قبرها به صورت رمز و كنايه و اشاره است.براي بازماندگان اندك ،كه فقط خودشان بدانند وبس كه عزيزانشان كجايند. تا مصون بماند از گزند آن زنگي پتك به دست. با اين همه خوب اگر بگردي نام‌هايي را مي‌تواني بخواني كه تو را براي چند لحظه‌اي با خود ببرد به گذشته . يادي كه با افسوس و تر شدن چشم؛ تو را به سنگ قبر بعدي برساند." شهيد علي اصغر منتضر حقيقي . 1327-1351" . "شهيد محمود شامخي،فرزند جواد ،متولد 1326 كه تحت شكنجه در زندان ستم شاهي در سال 1351 به شهادت رسيد". اين يكي سالمتر ماند‌ه از گزند آن پتك. "مسلمان مبارز كامران صنيعي ، دانشجوي پلي تكنيك‘ فرزند ناصر ‘ متولد1321 كه در 22/12/53 دستگير و در 28 فروردين 54 زير شكنجه به شهادت رسيد." ... " رفيق شهيد خشايار سنجري كه در 28/1/54 به شهادت رسيد. عضو چريك‌هاي فدايي خلق."خودم را از قبري به قبر ديگر واز ريفي به رديف ديگر مي‌كشانم.نام‌ها يكي يكي از مقابلم مي‌گذرند: "بيژن جزني ‘ كاظم ذوالانوارد...". مسير را گم مي‌كنم. تا چند ريف نامي از شهيد و مبارز و شكنجه نيست. دوباره شروع مي‌شود:" مسلمان مبارز محمد صادق اميدوار‘ فرزند جعفر ‘ متولد 1324 ، شهادت در زير شكنجه در 28/1/54". "مجاهد شهيد ... خدارحمي(اسم كوچكش با پتك خرد شده و ناخوانا است) برسنگ مزارش نوشته‌اند :"وابسته به سازمان مجاهدين خلق كه در راه تحقق جامعه بي‌طبقه توحيدي ، در دوران سياه خفقان و ديكتاتوري قهرمانه به شهادت رسيد."دو سنگ قبر به نام او ديده مي‌شود. يكي سالم و يكي شكسته شده. چهار و يا پنج سنگ قبر نيز به نام يك نفر ديگر وجود داشت. سنگ قبر كه نه، نوشته‌اي با خطي كه اضطراب از آن موج مي‌زند؛ بر تكه فلزي كاشته بر بالاي قبر. هر كدام در گوشه‌اي و با فاصله‌اي از هم: " ماشاءالله سيف"
در گوشه جنوب شرقي قطعه 33 دو سنگ پشت سر هم خود نمايي مي‌كند. تازه شسته شده و تميز. گويي دوستي ،آشنايي و يا دلداري به تازگي ها از آنجا عبور كرده است. با خود مي‌گويم:" اين همه قبر پيدا و پنهان ، آيا فقط همين يكي دو تا بازمانده را دارند؟"
وبعد هم
سنگي سبز با رگه‌هايي نارنجي :
"شهيد شادروان
خسرو گلسرخي
شاعر و نويسنده خلق ايران
تولد دوم بهمن 1322 و شهادت 29/11/1352
شناسنامه من جز عشق به مردم چيزي ديگر نيست
من خونم را به توده‌هاي گرسنه و پابرهنه تقديم مي‌كنم
خون ما پيراهن كارگران‘ خون ما پيراهن دهقانان
خون ما پيراهن سربازان ‘ خون ما پرچم خاك ماست"
و زير پايش سنگي ديگر با سنگ نوشته‌اي ديگر:
"دريغا! شير آهن كوه مردا
كه تو بودي
كرامت دانشيان
فرزند پرويز: 10/7/25 – 29/11/52
رديف 84 شماره 18"
خورشيد در ميان شاخ و برگ درختان قطعات سر سبز بهشت زهرا در غرب ، غروب مي‌كرد. سايه‌هاي درختان آن قطعات حالا ديگر آنقدر بلند شده بود كه خود را بر اين مردگان فراموش شده ارزاني كند.
موبايل‌ام زنگ مي‌زند:
-كجايي؟
-قطعه33 بهشت زهرا
با عجله و نگراني مي‌گويد:" زود بيا !بيش از اين آنجا نمان که خطرناك است. مواظب باش كسي تو را نبيند."

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۸/۲۳

مردی از قبيله گمشده، هوشنگ اسدی
او با آواز ام کلثوم به خاک می رود و آخرين غول های قرن "آرمان" به او لبخند می زنند. کاسترو و ماندلا در "آستانه"اند و ديگر کسی از نسل افسانه ای که جهان را ديگر می خواست، باقی نمي ماند.پيچيده در پرچم بی وطن، بر آواز جاری ام کلثوم، اورامی بردند، و مردمانش می گريستند، کودکان خود را به،هيئت او در می آوردند و برای فردا بوسه می فرستادند. نامی از ميان نام ها، ستاره ای از آخرين ستاره ها، غولی از پايان عصر غول ها، از آخرين يادگارهای قرن انقلاب و آرمان به خاک رفت و "اوباش" از شادی لبخند می زدند.

قرن بيستم که نسل ما در ميانه آن برآمد ، آسمانی از ستاره ـ به اشاره سياوش کسرايی ـ و قبيله ای ازغول های زيبا ـ به تعبير احمدشاملو ـ داشت. زنان و مردانی از ايران تا روسيه، از کوبا تا کنگو، از شيلی تا آمريکا، از يونان تا مصر، از ايرلند تا نيکاراگوئه، از چين تا فلسطين.
نخستين انقلاب قرن از سرزمين زخمی من ـ فلات عشق و رنج، ايران ـ سر برآورد و با ستارخان و حيدرعمواوغلو و خيابانی و...مردانی که درخون خفتند، زير پرچم بيگانه. سر فرود نياوردند و بذری را پاشيدند که از آن هدايت و نيما، علوی و چوبک، شاملو و فروغ و کسرايی... سر برآوردند. اندکی دورتر لنين و تروتسکی و رزالوکزامبورگ، دنيای بهتری را نويد دادند. در کوبا مردان کاسترو از کوه ها فرودآمدند و پرچم چه گوارا را برافراشتند. لومومبا درنيمه شبی به پای چوبه اعدام رفت و آزادی افريقای سياه را فرياد زد. درشيلی سالوادور آلنده مقابل تانک های کودتا ايستاد و به پيشانی خودشليک کرد و ويکتور خارا فرياد او را با زخمه های ساز خود به همه جهان برد.
مارتين لوترکينگ در آمريکا پرچم برزمين افتاده تام پين را به دست گرفت و ميليون ها سياه پوست را به ميهمانی فردا دعوت کرد. دريونان سرود مقاومت را تئودوراکيس سرود و تاپايان عصر سرهنگ ها رفت. درعصر انقلاب، ناصرتوده های عرب را به حرکت درآورد و آواز ابدی ام کلثوم آن ها را به هم پيوند زد. در ايرلند بابی ساندز مرگ را به سرود پيروزی تبديل کرد و همرزمانش درنيکاراگوئه چريکی را از زندان به کاخ رياست جمهوری بردند. مردمان سرزمين پهناور چين بزرگ ترين پياده روی قرن را به دنبال مائو ترتيب دادند و ازفلسطين که ميهن مردمانش را ربوده بودند، فريادی برخاست که جهان رافتح کرد.
"ابوعمار" پشت سکوی سازمان ملل ايستاد، در دستش شاخه زيتون به نشانه صلح و در دستی اسلحه ای برای نبرد و فرياد زد:ما با زيتون صلح آمده ايم، اگر از ما دريغ شود، سلاح برخواهيم گرفت . ...و چنين شد. ليلا خالد با دو چشم جادویی که از پشت نقاب پيدا بود، جهان را به حيرت واداشت. چريک های فلسطينی افسانه شدند، شعر مقاومت در فلسطين شکفت و يک مشت خاک برای مردمانی دربه در را از جهان زور و زر طلب کرد. در قلب اين خيزش مردی ايستاده بود کوتاه قامت، زشت چهره و زيبا.غولی ازغول های قرن. ستاره ای ازستارگان آسمان. آسمانی چندان پر ستاره که سياوش به سرودش آورد وبه شعار مقاومت بدلش ساخت: ـ هرشب ستاره ای به زمين می کشند و باز ـ اين آسمان غمزده غرق ستاره هاست

آخرين غول ها، خاموش می شوند. ستاره ها يکايک فرود می آیند. قبيله زنان و مردان آرمانی رفته رفته گم می شوند و قرن "آرمان" به قرن "اوباش" تحويل می شود. او بر آواز ام کلثوم به خاک می رود و آخرين غول های قرن "آرمان" به او لبخند می زنند. کاسترو و ماندلا در "آستانه"اند و ديگر کسی از نسل افسانه ای که جهان را ديگر می خواست، باقی نمی ماند. قرن شاعران بزرگ، آراگون و ريتسوس و نرودا، قرن غول های صحنه، براندو و سوفيالورن و پل نيومن، قرن رهبران فرهيخته، قرنی که درهند اينديراگاندی بود و در آمريکا جان کندی. قرنی که حتی معروف ترين تروريست آن "کارلوس" هم آرمانی داشت و دنيا را بهتر می خواست. و جهان می ماند با مامور دست هشتم ک .گ .ب که برجای لنين نشسته، عربده کشی که جانشين آبراهام لينکن است، و... از اين دست بسيارند بر اين خاک پهناور... و ما مردمانی که جهار دهه پيش رهايی جهان را نزديک می ديديم و امروز به رفتن او می نگريم.

اوباش او را "عرب تروريست" می خوانند، هفت تيرکش کاخ سفيد از رفتنش لبخند شادی می زند و مردمان بی وطنش درخيابان ها با نام او می گريند. او می رود . نامی از نام ها. ستاره ای ازستارگان. غولی ازغول ها، مردی از قبيله گمشده:ـ ياسرعرفات و ما "همچنان می شماريم شب را و روز را. هنوز را..."

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۸/۲۱

جان خسته ای به خاک افتاد



جهان مردي را که سمبل چهل سال مبارزه، آرمان و آلام فلسطينيان و همچنين يار بزرگ مقاومت ايران بود را از دست داد.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۸/۲۰

خود کرده را تدبير نيست
آن موقع که هويدا و رحيمي را با حکم بيدادگاه هاي شرعي، بنام نامي آزادي و خدا اعدام کردند، آنموقع که همه ما، بجز اقليتي، راي به جمهوري اسلامي داديم، بي آنکه فکر کنيم که مردم کشورمان را به چه چاله اي مي اندازيم، آن موقع که زير آب بازرگان را مي زديم و انگ ليبرال به او مي زديم، آنموقع که کردستان را بخون کشيدند و ما گفتيم مساله مان نيست، همان موقع که ترکمن ها به بي راهه کشيده مي شدند بي آنکه بدانند چه عقوبتي در انتظارشان است و چگونه در ميانه راه تنها خواهند ماند، همان موقع که کتابچه چهار پيام امام هزار هزار پخش مي شد و به آن مي گفتيم فاز سياسي. وقتي که اميد داشتيم امام بر سر عقل بيايد، و ناپخته از او حمايت مي کرديم، همان موقع که سفارت آمريکا اشغال مي شد و ما هلهله کنان جلوي سفارت سينه خيز مي رفتيم، همان موقع...... خودمان گور خودمان را عميق تر مي کنديم. آنقدر عميق کنديم که وقتي که مجاهدين قهرمان را در پياده رو ها به گلوله بستند، که رزمندگان را به تير دار سپردند، همان زمان که بي پروا به خانه ها ريختند و فعال سياسي و غير سياسي را با خود برده و از آنها نشاني نگذاشتند، و سلول هاي انفرادي را به بند عمومي تبديل کردند، که پدر فرزندش را لو داد، که برادر خواهرش را معرفي کرد، که همسر همبسترش را به تخت شکنجه بست، آري همان موقع ما فاتحه خود را خوانديم. ما خود مقصر بوديم، و هستيم.
زماني که در اطلاعيه مان بمناسبت قتل فروهر ها کم گفتيم و به گونه اي به او بي احترامي کرديم. زماني که سعيدي سيرجاني را با نگرش کوته بينانه به دست جلاد زمانه سپرديم، همان موقع که موسي خياباني ها و اشرف ربيعي ها جان سپردند اما ما به پاسداران اسلامي تبريک گفتيم، همان موقع.... ما آينده خود را رقم زديم. ما روشنفکران، ما اپوزيسيون بي تجربه خود محور، ما، مقصريم که اين آخوند جماعت بر مردم مان حکومت مي کنند. ديديم اما کم کرديم. مجاهدين و مبارزين سالها به جوخه هاي اعدام سپرده شدند، بر تخت شکنجه جان فداي آرمان کردند، و ما کم کرديم، کم گفتيم، ولي براي گنجي و نوري و آغاجري، ووو گلوي خود را پاره کرديم. ما گم کرده راهان مقصريم. اگر اين رژيم پابرجا مي تازد، و کار به جايي رسيده که هم پيالگي هاي اروپايي اش به خود اجازه مي دهند که علنا مبارزان خلق را تروريست بخوانند تا لبخند بر لبان اين خون آشامان بيايد، ما مقصريم. ما مقصريم که با تمام وجود به اين حاميان ارتجاع يک صدا نمي گوييم که مجاهدين خلق تروريست نيستند. سکوت ما به رژيم اجازه مي دهد که به حيات خود ادامه دهد. سکوت ما، مقصر است. مقصريم، وقتي که افرادي مجهوالهويه در اتاق هاي پالتاک زير نام مجاهد هر مزخرفي را به فعالين سياسي ميگويند، و ما از مسوولين مجاهدين نمي خواهيم در اطلاعيه اي دهان اين ياوه گويان را ببندند. ما مقصريم که به فعالين سياسي هشدار نمي دهيم که اين ره که مي روند به ناکجا آباد است. ما مقصريم که به آنها ياد آوري نمي کنيم که دشمن فقط يکي است: رژيم جمهوري اسلامي، و بس. تضاد يک همه ي ما نحوه ي سرنگوني رژيم است و بس. ما، همه ما روشنفکران و فعالين سياسي مقصريم که از همبستگي مي هراسيم. خود بين هستيم. مي دانيم که مردم مان در اعتياد و فقري غير قابل وصف دست و پا مي زنند، ولي باز هم به يکديگر پرداخته و از همديگر خرده مي گيريم. مي دانيم که مردم از ولي فقيه بيزارند، ولي هنوز بر طبل رهبر عقيدتي مي کوبيم، و تولد رضا شاه دوم را جشن مي گيريم. تقصير از ماست، و از رهبران سياسي که به اين حداقل ها نمي پردازند و مردم را از بيراهه رفتن بر هذر نمي دارند. کيش شخصيت – اين درد علاج ناپذير را مرهم نمي گذارند تا با ارتقاي فرهنگ سياسي، مردم بفهمند که ديگر زمان جشن تولد گرفتن شاهزاده ها نيست، که رهبر عقيدتي مساله اي خصوصي است. تقصير از ماست، که آنقدر به بيراهه زديم و جوانان را بيهوده فريب داديم که از همه سرخورده شدند. ما مقصريم که ماهيت پليد خاتمي را براي جوانان روشن نکرديم و به اين شيطان خندان دل اميد بستند. ما مقصريم که به جوانان بشارت اصلاح پذيري اين نظام ارتجاعي را داديم. و وقتي که ماهيت اين دجالان سياسي بر همه روشن شد از خود انتقاد نکرديم. روز اول براي خميني شعر سروديم، روز دوم براي خاتمي، و حال براي رضا پهلوي، و خود را ژورناليست خطاب کرديم. اين ها مقصرند. همين هايي که از روز اول هر روز به يک شکل خودشان را نشان داده اند و هميشه هم ادعا دارند که همه چيز را مي فهمند، با همه نهاد هاي دولتي و غير دولتي رابطه دارند، مو لاي تحليل هاي شان نمي رود، و هميشه چند تا راديو و تلويزيون هم پيدا مي شود که از اينها به نيکي نام ببرد و گذشته و حال آنها را در نظر نگيرد. اينها مقصرند و ما. همه ي ما ملا هستيم. همه ما مي دانيم، درست مي گوييم. همه ما مردم را به بيراهه مي کشانيم و بعد تقصير را مي اندازيم به گردن فقر، ورشکستگي اقتصادي، بدي آب و هوا، و خلاصه همه چيز به جز تحليل هاي خودمان. به تفسير هاي سياسي رهبران و سخنگويان سازمان ها توجه کنيد. حرفهاي 20 سال پيش شان را بگذاريد پهلوي حرفهاي امروزشان. ديروز مي گفتند تنها ره رهايي جنگ مسلحانه است، امروز مي گويندرفراندم رفراندم اين است شعا مردم. ديروز مي گفتند مرگ بر آمريکا، امروز در قبال حمله ي گسترده ي آمريکا به عراق سکوت مي کنند. ما مقصريم که به اين رهبران سياسي نمي پردازيم، که نمي گوييم: اگر خودتان گيج هستيد باشيد، چرا بقيه را هم گيج کرده ايد؟ و آنوقت از خود مي پرسيم که: پس چرا انقلاب نمي شود؟ انقلاب با چه روشي؟ به چه اميدي؟ براي چه برنامه اي؟ با کدام نيرو؟ زير کدام چتر حفاظتي اي، تحت نظر کدام ائتلافي؟ آخر مگر مردم جانشان را از سر جوي آورده اند که بي مهابا به آب و آتش بزنند؟ به ما نگاه مي کنند، مي بينند که طبقه روشنفکر و درس خوانده و خارجه رفته و از موهبت دموکراسي برخوردار بوده، نمي تواند گرد يک ميز براي چند ساعت بنشينند بي آنکه يقه همديگر را بگيرند. نمي توانند براي دفاع از زندانيان در گير در اعتصاب غذا، يک تظاهرات آرام و منسجم در پاريس برگزار کنند، نمي توانند و يا نمي خواهند يکي شوند، پس چرا دل اميد به اين روشنفکران ببندند؟ چرا به رهنمودهاي اين جماعت از هم گسسته گوش فرادهند؟ تقصير از ماست. از مردم سلب اعتماد کرده ايم. ديگر باورمان ندارند. دروغ گفته و کج رفته ايم، و اعتراف به خطا نکرده ايم. بايد اول به خودمان بپردازيم و بعد به رژيم. بايد اول اشکال اساسي خودمان – خود محوري و خودبيني، را بر طرف کنيم، و بعد به سرنگوني بپردازيم. ما، همه ما احتياج به يک انقلاب دروني فرهنگي داريم، بلااستثنا. و تا اين حداقل را حل نکنيم اين رژيم ماندني است و اگر هم برود نه بخاطر آنکه سرنگونش کرده ايم، بلکه چون از هم فروپاشيده و آلترناتيوش به همان بدي همين رژيم و رژيم پيشين خواهدبود.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۸/۰۸

دستهايمان را پيش آوريم!
اسماعيل وفا يغمائي

ميان قتلگاه برادرم
و شكنجه گاه خواهرم
نمازم را ناتمام گذاشتم
و در ستايش آنان كه سلاح بر گرفتند
سرودي سر كردم.


مهر را به دور افكندم
و سجاده تـنها مرا ياري كرد
تا در زير دارهاي برادرانم
اشكهاي خود را
و نطفه هاي فرو ريخته جلادان را
بر شرمگاه خواهران له شده مقتولم
پاك كنم.


به آسما نها نگريستم
زمانى دراز سپرى شده
وراههاي آسمانها را ابرها پوشانده بودند
نه نشان پاي «براق» بر آن پيدا بود
نه معراجراه «مسيح».



نامه اي نوشتم
و «سمعكي» و «عينكي» و «عصائي»
به آن ضميمه كردم
و با پست هوائي آن را به مقصدي دور دست فرستادم
«… خداحافظ بابا پيري!!
متاسفم كه هنوز از دزديدن سيبي از باغت
و بوسيدن لبان زني در سايه هاي تاريك انجير
عصباني هستي ،
متاسفم كه نوشته هايت را بازخواني وباز نويسى نمي كني،
و باور ميكنم كه شانه هايم در زير بار امانت خرد خواهند شد
ودستهايم در خلوت آسمانها ـ متاسفانه ـ تـنهايند
بي آنكه انكارت كنم
رهايت مي كنم…»
و از مرزها عبور كردم.

***
«راهنماي كرد» گفت
تنها كافي است دهانت را ببندي
تا «مرز داران ترك» سپيدي دندانهايت را نبينند!
ـ در آن هنگام
سياهي شب
سياهي موهاي مرا مخفي مي كرد ـ
و حال
پس از اين همه سال
اگر بازگردم
سپيدي موهايم مرا در تير رس قرار خواهد داد،
با اين همه اندوهي نيست
كه اگر از خود مي گويم
از خود نمي گويم
كه دهان ديگرانم
و نه زبان خويشتن،
غبار شده ام ـ غبار شده ايم ـ
نفس به نفس
و قدم به قدم ،
در راههاي جهان
و در همه جا فرو ريخته ام.
در سوداي يك نفس آزادي،
و پشيمان نيستم
با خنجري در سينه و خنجري در پشت
كه اگر دوباره زاده شوم
نفس به نفس
و قدم به قدم
در راههاي جهان
غبار خواهم شد
و در همه جا فرو خواهم ريخت
در سوداي يك نفس آزادي.


همه چيز گواهى مى دهد كه كيستم من
پيشاني پريشان برادرانم
و كبودي طناب بر گردن خواهرانم،
گورهاي گمنام پدران و مادرانم
ورفقاي گمشده ام،
خانه ويرانه ام در پشت سر
حوض شكسته
تاكهاي خشكيده و قمري هاي مرده،
ودفترهاي گمشده شعر
همه گواهى مى دهند كه كيستم من،
محبوب غبار شده
و كودك اسير
وغمهائي كه با هيچكس از آنها سخني نگفته ام،
پاسپورتي كه در جيب دارم
و پرونده ام در اداره پناهندگى
همه گواهى مى دهند كه كيستم من
اما مرا تروريست مي خوانند!.

***
ما را تروريست مي خوانند!
در دنياي چهارمين سال بيست و يكمين قرن
در دنيائي كه هويت ترا داشتن تلفن پرتابل تعيين مي كند
در جهاني كه اكثريت گرسنه اند
تا اقليت خوب بخورند
در دنيائي كه اگر لباسهاي مارك دارت را بيرون آوري
در هوا محو خواهي شد
زيرا هويت انساني تو را محو كرده اند،
ما را تروريست مي خوانند.


در دنيائي كه زيبائي نگاههاي انساني را
زيبائي باسن ها و سينه هاي ترميم شده اشغال كرده است،
در دنيائي كه انسان محصور شده در خود تاج بر سر مي نهد
و انسان ادامه يافته در بيرون خود خطرناك و مطرود است،
در جهاني كه در كتابهاي دستور زبان اش
نه «مفعول با واسطه»
و نه «مفعول بيواسطه»
بلكه «مفعول مطلق» به رسميت شناخته شده است
تا «فاعل مطلق» بتواند
بر نوك پيكان قدرت
ترا فعل پذير و خاموش و تسليم و به رو در افتاده و شاكر
نظاره كند
وبر پشته هاي جسد بيضه برقصاند
و به ريش انسان و خدا بخندد،
ما را تروريست مي خوانند.


در دنيائي كه آزاد كننده اش «گاو چرانها»
مغلوب مظلومش «ديكتاتورهاي كله خر»
قرباني اش
دست كنده شده كودك عراقي وچسبيده بر ديوار خانه فرو ريخته،
و مقاومت كننده اش!
انواع «امام هاي بر جهيده از مكاتب عهد بوق» اند
كه كرسي ابد مدت امامت
از ماتحت هاي عطرآگين مقدسشان جدا ناشدني است
و سوداي چرانيدن گله هاي مطيع انساني
در چراگاههاي الهي اسلام رارها نمي كنند
و در اين سوداسرها را به سادگي خيار قطع مي كنند،
ما را تروريست مي خوانند.


در دنيائي كه مبتذل ترين و فاسد ترين تاجران
سكان دار سفينه زمين اند
وآدمي و جانور و گياه
و آب و آتش و باد و خاك را به كثافت كشيده اند
ما را تروريست مي خوانند.


دريغا !
گرداب موحش از چرخش باز نمي ايستد
و جسدهاي خونين باد كرده
بر قلابهاي ماهي گيري شكوهمند است،
در آنسوى گورستانها و انفجارها و تكه پاره هاى اجساد
كوهى از طلا مى درخشد
نفت و گاز گران شده است رفقا!
و بحران بايد فروكش كند
بايد از خون ،طلا استخراج كنند
و حتي با شعله استخوانهاي ما
سيماي بريان شده و مطبوع كباب
در كنار شراب بدرخشدو زوال نپذيرد
مي خواهند خون ما را در كابلها به جريان بياندازند
ميخواهند فروغ چشمان ملتي رادر لامپهاي الكتريكي بدرخشانند
تا فقط نه خانه ها
بلكه ميخانه ها و آنجا كه آخرين تكه لباس بر زمين مي افتد
و پرتگاهي از عرياني ناب مي درخشد
روشن بماند.
مي خواهند…

***
سخن بسيارست و فرصت كم و راه دراز
قرار داد امضا شده است رفقا!
و اسلام و كفر جام بر جام كوبيده اند!!
اگر آزادي را مي فهميم
اگر فقط از آزادي حرف نمي زنيم
اگر باور داريم
كه واژه زنده آزادى را نمى شود در كتابها پيدا كرد
ويا دئو دورانت آزادى را از سوپر ماركتها خريد
و از آن براى خنثى كردن بوى نامطبوع زير بغل
در مجالس پوك پر زرق و برق استفاده كرد
اگر تـنها نگران خود نيستيم
و در بيرون خود ادامه داريم
وديگران رانيز حقيقى و به رسميت مي شناسيم
دستهايمان را پيش آوريم
و باور كنيم كه ازتمام قرار دادها
و از هميشه توانا تريم
دستهايمان را پيش آوريم...

بيست و پنجم اكتبر 2004 ميلادي
چهارم آبان 1383 خورشيدى

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۷/۲۰

سکوت را رعايت کنيد. بگذاريد بخوابد.
عمری زجر کشيدن انتظارش را مي کشد.



برگرفته از بلوچ

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۷/۱۱

قاضی حاجی رضائی همراه با ساير افسران عامل تجاوز گروهى
به عاطفه رجبى بازداشت شدند

*حاجی رضائی در جريان بازجوئی نيروهايی وزارت اطلاعات به تجاوز جنسى
به دختر ۱۶ ساله نكايى اعتراف كرده است

روشنگرى:از پنج مرداد ماه گذشته كه قاضى جنايتكار حاجى رضايى شخصا طناب دار را به گردن عاطفه اين دخترك شكنجه شده و تجاوز شده نكايى انداخت تا امروز كه خبر دستگيرى اين قاضى تبهكار و چند تن از افسران نيروى انتظامى نكا انتشار يافته، پرده از روى جنايت هايى كه به قتل اين دخترك انجاميد كنار رفته است. از زمان انتشار اوليه اين خبر كه با بهت و حيرت در افكار عمومى در ايران و خارج از كشور و سپس موجى از خشم و نفرت از حكومت اسلامى و عوامل فاسد و سركوبگرش همراه شد تا امروز همواره اين احتمال مطرح بوده است كه اعدام شتابزده دختر 16 ساله تلاشى براى پرده پوشى نقش افسران انتظامى نكا و حاجى رضايى رئيس دادگسترى اين شهر در تجاوز گروهى به عاطفه بوده است. عمه عاطفه در گزارشى كه ديروز منتشر شد گفت كه در آخرين مرحله از پرونده عاطفه وى به مدت سه شبانه روز مورد تجاوز قرار گرفته است. او گفت: قاضى دادگاه زناكاران متاهل ع. ا.د. (50 ساله) و ع. ذ. (45 ساله) را كه بارها از اختلال حواس عاطفه سوء استفاده جنسى كرده بودند، فقط به چند ضربه شلاق محكوم كرد." اكنون نام دو تن از اين جنايتكاران كه به عاطفه تجاوز كرده اند "سروان ذبيهی" و سروان مولائی" اعلام شده است كه همراه با قاضى حاجى رضايى روز چهارشنبه هفته اى كه گذشت توسط نيروهای وزارت اطلاعات دستگير شده و اعتراف كرده اند كه به عاطفه تجاوز جنسى كرده اند. گزارش پيك ايران حاكى از آن است كه "غير از تعدادی از افسران نيروی انتظامی که به تجاوز به اين دختر ۱۶ ساله اعتراف نموده بودند خود حاجی رضائی نيز در جريان بازجوئی توسط نيروهايی وزارت اطلاعات به عمل تجاوز به اين دختر ۱۶ ساله اعتراف نموده است."
قاضى جنايتكار پس از بازداشت اعتراف كرده است كه "برای جلوگيری از افشای نام خود و همداستانش در نيروی انتظامی توسط عاطفه يک چنين حکمی داده است و آنگاه با گرفتن استشهاد محلی اين عمل خود را وجهه قانونی تر داده است."
وى عاطفه را شكنحه داده بود تا به زور از او اعتراف بگيرد كه 22 سال داشته است و در روز اعدام تمام پشت اين دختر از شكنجه ها كبود بوده است.
عمه عاطفه گفته است: قاضى با توجه به هيكل درشت عاطفه سن وى را 22 سال تعيين كرده بود... پدر معتاد عاطفه شناسنامه وى را دست يك فروشنده دوره‌گرد امانت گذاشته بود و ما بعد از اعدام براى جواز دفن وى از ثبت احوال شناسنامه المثنى گرفتيم...وقتى پس از اعدام شناسنامه وى را به قاضى ارائه كردم وى غرق عرق شد و گفت: "از خودش پرسيدم گفت 22 سال سن دارم... چند تن از قضات دادگسترى بلافاصله نزد قاضى رضايى آمدند و گفتند: تو چكار كردي؟
عمه عاطفه گفت:"كجاى دنيا و كدام دين يك دختر صغير و معلول ذهنى را به اعدام محكوم مي‌كند و متجاوزين حيوان صفت تنها به چند ضربه شلاق قابل خريدارى محكوم مي‌شوند.؟
به نقل از روشنگري

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۷/۰۱

آمار معتادان كشور سه ميليون و 700 هزار نفر است
خبرگزاري فارس:رئيس اداره پيشگري و درمان سوء مصرف مواد وزارت بهداشت گفت: براساس پژوهشي كه در سال 80 با همكاري دفتر مقابله با جرائم و مواد مخدر سازمان ملل انجام شد، سه ميليون و 700 هزار نفر در ايران معتاد به مصرف مواد مخدر هستند.
محسن وزيريان در گفتگو با خبرنگار اجتماعي فارس افزود: تاكنون آمار رسمي معتادان كشور بيانگر وجود يك ميليون و 200 هزار معتاد و 800 هزار نفر مصرف كننده تفنني مواد مخدر بود اما با توجه به اين پژوهش حدود 5 درصد كل افراد جامعه مصرف كننده دائمي مواد مخدر هستند و اين آمار بالاتر از ميانگين 3 درصدي مصرف مواد مخدر در جهان است.
وي ادامه داد: از ميان معتادان به مصرف مواد مخدر در كشور 137 هزار نفر مصرف كننده مواد مخدر تزريقي هستند كه بيشترين آسيبهاي ناشي از مصرف مواد مخدر مانند ابتلا به ويروس HIV و هپاتيت C اين افراد را تهديد مي‌كند.
وزيريان گفت: به نظر مي‌رسد آمار 3 ميليون و 700 هزار نفري مصرف كنندگان مواد مخدر در كشور با واقعيات جامعه منطبق باشد و تلاشي براي كم جلوه دادن معتادان انجام نشده است.
وي ادامه داد: اعتياد به مواد مخدر يك بيماري است كه به تدريج فعاليتهاي فردي، اجتماعي و خانوادگي فرد را مختل مي‌كند، او را از گردونه توليد در جامعه خارج مي‌كند و شرايط را براي ارتكاب جرم و بزه به خصوص دزدي براي تامين هزينه مواد مخدر مورد نياز آماده مي‌كند.
وي افزود: مهمترين آسيب ناشي از سوء مصرف مواد مخدر ابتلا به ايدز و هپاتيت C از طريق تزريق مواد مخدر با سرنگ آلوده است به طوري كه ابتلا به ايدز از طريق سرنگ آلوده عامل اول ابتلا به اين بيماري در كشور است و 58 درصد مبتلايان به اين بيماري از اين طريق آلوده شده‌اند.
وزيريان افزود: مهمترين اقدامي كه براي كاهش اين آسيب انجام مي‌شود، استفاده از متادون به عنوان يك ماده مخدر قانوني خوراكي به جاي تزريق يك ماده مخدر غيرقانوني است به طوري كه در اغلب كشورها اين روش تا 70 درصد موفقيت‌آميز بوده است.
وي ادامه داد: روش ديگر، ارائه سرنگ استريل به معتادان تزريقي است كه براي معتاداني كه از روش درمان جايگزين با متادون استقبال نمي‌كنند بكار مي رود،اين روش از سال 79 در كلينكهاي مثلثي وزارت بهداشت اجرا مي شود و از امسال نيز در مراكز پاتوق معتادان اجرا مي شود.
رئيس اداره پيشگيري و درمان سوء مصرف مواد وزارت بهداشت افزود: به منظور كاهش آسيبهاي ناشي از استعمال مواد مخدر، طرح ساماندهي معتادان خياباني از امسال با راه‌اندازي پاتوقهاي بهداشتي معتادان در شهرهاي بزرگ اجرا مي شود، اين طرح با نظارت ستاد مبارزه با مواد مخدر و از سوي وزارت بهداشت و سازمان بهزيستي اجرا مي‌شود.
وزيريان گفت: اولين مزكز اين پاتوقها در تهران در منطقه دروازه غار اجرا شده و از 2 هزار معتاد خياباني اين منطقه، تاكنون 1200 نفر معادل 60 درصد اين افراد تحت پوشش طرح قرار گرفته‌اند و در كرمانشاه نيز از كل جمعيت 10 هزار نفري معتادان خياباني، حدود هزار نفر معادل 10 درصد اين افراد تحت پوشش اين طرح قرار گرفته‌اند.
وي ادامه داد: احداث پاتوقهاي كاهش آسيب معتادان كه با جايگزين كردن متادون، در اختيار نهادن سرنگ استريل و آموزش معتادان انجام مي شود، امسال در پنج شهر ديگر شيراز، مشهد، اصفهان، كرمان و اهواز راه‌اندازي مي‌شود.
وزيريان گفت: اين طرح با پشتيباني وزارت بهداشت و سازمان بهزيستي و از سوي سازمانهاي غير دولتي محلي اجرا مي شود و 585 ميليون تومان براي اجراي آن در سال 83 با تصويب ستاد مبارزه با مواد مخدر در اختيار وزارت بهداشت قرار گرفته است.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۶/۰۷




ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۴/۲۹


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۴/۲۰

يک سال از قتل زهرا کاظمی گذشت.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۴/۱۷

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۴/۱۱

جاکش ها

جاکش ها
در ميان ما جا سازی می کنند
" جاسوس "
در ميان ما
جاکش ها
جا به جا
جاسازی می کنند.
غير قانونی نيست
" نوستالژی "
به ياد روزهای عرق خوری در " مرمر"
" کافه نادری "
" ريويرا" ی قوام السلطنه
خاطرات مدرسه
دانشگاه
کارخانه
روزنامه
همکلاسی
همکار
روی يک نيمکت
در يک اداره
دور يک ميز
گرد يک منقل
در يک زمين ورزش
جاکش ها
نبوده ها را عکاسی می کنند
نمی شناسی
نديده ای
بوده ای اما
در پسِِِِ ِ پشت ِ خاطره ی
قماربازی
کلاشی
پشت هم اندازی

نمی شناسی
نمی شناسی اشان
کافه هايی که تو بياد نمی آوری
گيلاس هايی که هرگز بالا نبرده ای
همکلاسی هايی که هرگز نديده ای
مثل ما، با ما می گويند " کار"
مثل ما، با ما می گويند " تضاد"
مثل ما ، با ما می گويند " کارگر"
می گويند " کارخانه "
" کار فرما"
مثل ما .
مشت هايشان را گره می کنند
و می گويند
همه ی آن چيز هايی را که ما می گوييم
دست مان را می فشارند
ـ محکم ـ
" رفيق "
و همراه ما سرود می خوانند
" تنها ما توده ی جهانيم.............. ".

می گويند " ما "
و از ما نيستند
جاکش ها
همه چيز را در ميان ما
جاسازی کرده اند

" روزنامه نگار "
" طنز پرداز"
" مقاله نويس "
" نويسنده "
" شاعر"
" آواز خوان"
" هنرپيشه "
" کارگردان"
" نقاش "
" قهرمان "
از همه رقم
جنس شان جور است
کم نمی آورند!

جاکش ها
همه چيز را
در ميان ما جاسازی کرده اند.

مينا اسدی
آپريل دوهزار و چهار- استکهلم

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۳/۰۱/۰۴

پيام نوروزیِ از پايين به بالا
آيات عظام
حجج اسلام
معممين گرامی
مقامات برجسته ی مکتبي
بيست و پنج سال از تاريخ ما نشان می دهد که هر چه شما گاز می دهيد مملکت به عقب می رود. بعد از اينکه با هم عکس حضرت امام را در ماه ديديم هر شب آسمانمان بي ستاره تر می شود.
از هويت ملي و فرهنگي ما تغاري برای ساييدن کشکهاي خود درست کرديد. آزادی های فردی و اجتماعي ما را با زرشک تاق زديد. پيامهای نوروزی هر سال شما برايمان نان و آب و آزادی شد و تنها کسانيکه به بهشت زهرا رفتند صاحب مسکن شدند. رفتارهای انقلابي، مکتبي و حوزوی شما باعث شد تا ملت ما از لحاظ آوارگي امروزه در جهان مقام اول را داشته باشد. ما ملت در آغاز اين سال نو به اطلاع شما می رسانيم اکنون ما شما را به سقوط نزديک کرده ايم، و از هر فرصت مناسب برای اضافه کردن ورقي ديگر به صفحات کم فراز و پر نشيب تاريخ کشورمان استفاده خواهيم کرد.
نوروزتان سقوط و هر روزتان تاريک باد.
برگرفته از بلوچ



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۲/۱۹

اگر دو گاو داشته باشيد ....

در هندوسنان :
شما دو گاو داريد
آنها را پرستش می کنيد

* در روسيه :
شما دو گاو داريد
آنها را می شماريد و می بينيد گاوهای شما پنج تاست . دوباره می شماريد می بينيد چهل و دو تاست . برای بار سوم ميشماريد می بينيد هفده تاست . سر انجام شمارش گاوها را رها می کنيد و يک بطری ديگر ودکا باز می کنيد .

* در امريکا :
شما دو گاو داريد
يکی از گاو ها را ميفروشيد و آن گاو ديگر را واميداريد تا به اندازه چهار تا گاو شير بدهد . وقتی گاو شما ميميرد شما ملت های ديگر را مورد ملامت و سر زنش قرار ميدهيد و برای نجات جهان ! و بدست آوردن گاوها يک جنگ تمام عيار راه می اندازيد .

* در اسراييل :
شما اصلا گاوی نداريد
گاوهای فلسطينی ها را می گيريد و از تورات هم دليل و برهان ميآوريد که اين گاوها از نخستين روز خلقت عالم مال شما بوده است .

* در ايران :
شما دو تا گاو داريد
يکی را رهبر مملکت ميکنيد و آن ديگری را رييس جمهور !!

ادامه اش را درسايت گيله مرد بخوانيد.

قديم ترها جوک زير را در مورد تفاوت ايران و هند شنيده بودم ولي الان ديگر يک جوک نيست بلکه يک واقعيت است: درهند گاوها مقدسند و در ايران مقدس ها گاوند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۲/۱۸



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

رييس جمهور گفت: اگر زنان ما خود را باور کرده و ذهنيت هايِ منفي که به آن ها به عنوان جنس دوم مي نگرد از جامعه بر چيده شود، آن ها مي توانند نقش مؤثر و منحصر به فرد خود را ايفا کنند.
من هر چه فکر کردم که ذهنيت هايِ منفي اي که آقاي رييس جمهور به آن اشاره مي کند کدامها هستند چيزي به نظرم نيامد. اما عينيت هاي منفي فراواني هست که به مناسبت هشت مارس فقط هشت فقره از آن ها را به اطلاع ايشان مي رسانم:
 زنان نصف مردان ارث مي برند.
 شهادتِ دو زن به جاي يک مرد قبول مي شود.
 ديه زن نصف ديه مرد است.
 زنان اگر نافرماني کردند مردان مي توانند آن ها را کتک بزنند.
 زنان حق طلاق ندارند. اگر طلاقشان دادند، بچه بي بچه.
 تنها نمي توانند مسافرت کنند.
 نمي توانند قاضي بشوند.
 بايد اجازه ي شوهر را براي خيلي از کارها داشته باشند...

آقاي رييس جمهور يا نمي دانند که چه فرموده اند، يا براي خالي نبودن هشت مارس فرمايشي است که فرموده اند.

از سايت عبدالقادر بلوچ

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۲/۱۷

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۲/۱۴

٭ حكومت جهل و دروغ و فريب
ماهي از سر گنده گردد ني ز دم...فتنه از عمامه خيزد ني ز خم
ما هنوز فاجعه سينما ركس آبادان يادمان نرفته كه آخرش تقش درآمد كار خود مذهبيون بود و....ما هنوز يادمان نرفته سال 1373 كه دو تا دختر مجاهد را پاي تلويزيون جمهوري اسلامي آوردند تا بگويند ما بوديم كه حرم امام رضا را بمب گذاري كرديم و بعد هم به فاصله دوهفته هردو نفر را اعدام كردند تا گند قضيه درنيايد.و خيلي چيزهاي ديگر كه يادمان نرفته و نخواهد رفت. اشكال اين رجاله ها در آنست كه روي ضعف حافظه تاريخي ملت زيادي حساب باز كرده اند و يا آنقدر نسبت به افكار عمومي بي اعتنا هستند و مردم را به پشيزي نميگيرند كه از افشاي دروغهائي كه در طي اين سالها به مردم گفته اند ترسي ندارند. بعد از بمبگذاري در كربلا در اولين اقدام اصلاح طلبان آن را عملي از سوي آمريكا و نيروهاي نظامي آن وانمود كردند ولي ديدند جاي پنهانكاري ندارد و چند نفر ايراني هم در بين دستگير شدگان وجود دارد آنوقت بازتاب چنين نوشت:
ادامه را در نت پد ايراني بخوانيد.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۲/۰۸

اين کاريکاتور را نيک آهنگ کوثر در سايتش گذاشته بود، ولي بعدا آنرا برداشت و نوشت به ميل خودش آنرا سانسور کرده است. اما چون من سانسور را دوست ندارم آنرا اينجا ميگذارم!!!


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

کمدی آمار انتخابات
در دهستان بَيَل، اثر جاودانه ی غلامحسين ساعدی، انتخابات در نهايت آرامش برگزار شد و 117 درصد واجدين شرايط برگزيده شدند و به مجلس هفتم بَيَل راه يافتند.
بر اساس اين گزارش، از ميان هفت کانديدای مشخص، 10 رأي از صندوق اخذ آرای حوزه انتخابيه بَيَل به دست آمده است که بنا بر اين، تعداد ده نفر از ليست چاپی، حائز 117 درصد به مجلس راه مي يابند:
کدخدا با تسبيحش، مشد حسن با گاوش، و مشد اسلام با گاريش، با كسب حدود 200 درصد آرا، مشترکا در صدر فهرست كانديداها قرار دارند. بر اساس اين فهرست، پنج نفر اول که موفق به كسب بيش از كل آرا شده اند عبارتند از: عبدالله، حسنی، موسرخه، مشدجبار، و ننه خانوم. بنابر همين گزارش تکليف پوروسی ها در دور دوم مشخص خواهد شد.

از : عباس معروفي

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۲/۰۲

دماغ سوخته خريداريم
رهبر معظم جناب خامنه ای اگر ذره ای از شرم و حيا و انسانيت در وجودش باشد يا بايد خودش را گم و گور کند يا انحلال جمهوری اسلامي را اعلام کند.ملت شريف ايران با همدلي و اتحاد خود اين روز بزرگ را به رفراندومي عليه نظام جمهوری اسلامي تبديل کردند و به خامنه ای و شرکاء نشان دادند که نه نظام جمهوری اسلامي و نه ولايت فقيه و رجاله های وابسته به نظام نه تنها از هيچگونه مشروعيت و پشتيباني مردمي برخوردار نيستند، بلکه منفور ملت ميباشند و خواست ملت براندازی اين نظام ضد مردميست.
از نت پد ايراني

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۱/۲۵

تنها راه نجات از جهنم آخوندی تحريم اين رژيم است


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۱/۱۶

اينها خودشان خوب ميدانند که مردم هر جا آنها را ببينند، دستشان ميندازند.

يکي از اتفاقات ناهنجار جامعه ما پديده متلک پراني است. بخصوص وقتي که اين پديده به تهديد و آزار و اذيت مي رسد. البته نبايد فراموش کرد که اصلاً ايراني ها يک روحيه پر طراوت و پر نشاطي هم دارند. ولي استفاده نابجا از آن هم در شأن جامعه جوان ما نيست. به يک نمونه که خودم شاهد آن بودم اشاره مي کنم:

چند سال پيش، قبل از اينکه بخاطر تصاوير تلويزيوني و مصاحبه هاي خبري و روزنامه اي چهره ام براي خيلي ها از هموطنانم آشنا شود، بعد از ظهر خلوتي داشتم پياده از کنار خيابان نياوران به طرف ساختمان مرکز مطالعات وزارت خارجه با لباس رسمي عبا و عمامه مي رفتم.

نمي دانستم پشت سر بنده در همان مسيري که من مي رفتم دو دختر خانم نيز مي آيند. روبرويم را نگاه کردم ديدم دو پسر تهروني بلا مي آيند و لبخند مي زنند و خود را براي متلک گويي آماده کرده اند. تصور کردم که چهره من با لباس روحانيت آنان را آزرده است و طبق معمول قصد دارند که آنچه را که به طور سنتي از زمان رضاشاه تا کنون در خيلي از مراکز عمومي مرسوم است و آن اينکه روحاني که لباس بر تن دارد را بايد دست بيندازند، مي خواهند متلکي بار من کنند ولي وقتي دقت کردم، ديدم به من نگاه نمي کنند. تعجب کردم، متوجه شدم که دختر خانمها نيز از پشت سر مي آيند، خيالم جمع شد که با من شوخي ندارند. وقتي نزديک شدند، با خودشان بلند گفتند: دوشيزه محترمه مکرمه آيا اجازه مي فرماييد.... و رد شدند. يعني با يک جمله: حضور يک روحاني و دو دختر خانم و دو پسر را يک جا جمع کرده بودند.

از : محمد علي ابطحي معاون حقوقي و پارلماني خاتمي

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۱/۱۵

خامنه اي فرمان را صادر کرد.
داريم به آخرهاي نمايشنامه رد صلاحيت، تحصن و شرکت در انتخابات نزديک ميشويم.





ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

اعترافات چماقداري آيت‌الله محمّد يزدي : حاج غلام بزن بهادر !!!

از صفحه ۷۲ خاطرات آيت‌الله محمّد يزدي

در نخستين هفته‌هايي كه حضرت امام به قم تشريف آوردند, غائلة‌ حزب خلق مسلمان با اتكا به شخصيت و موقعيت آقاي شريعتمداري به‌وجود آمد. يك روز به ما اطلاع دادند كه اوضاع قم به هم ريخته و شبيه دوران قبل از پيروزي انقلاب, اغتشاش‌هايي به‌وجود آمده است. بنده در آن ساعت, در منزل مرحوم آقاي اشراقي داماد حضرت امام نشسته بودم و امام هم تشريف داشتند. قرار شد از منزل خارج شويم تا از نزديك در جريان اوضاع قرار گيريم. سوار بر ماشين پيكاني شديم و به سمت ميدان ارم كه دارالتبليغ در آنجا قرار داشت, حركت كرديم. به جايي رسيديم كه جمعيت انبوه راه را بر حركت ماشين بسته بود و مي‌گفتند: «از اينجا جلوتر نمي‌شود رفت.» گفتم: «براي چه؟» گفتند: «ترك‌ها مي‌زنند و چنين و چنان مي‌كنند.» من با پرخاش گفتم: «غلط مي‌كنند. يعني چه؟» راننده كه تندي مرا ديد, گفت: «شما از وضع شهر خبر نداري.» گفتم: «بالاخره كه نمي‌شود دست روي دست گذاشت.» به هر حال به اصرار بنده, تا جلوي ساخمان دارالتبليغ رفتيم و مشاهده كردم كه در چهارراه و نيز سر كوچه آقازاده در خيابان ارم كه به منزل امام منتهي مي‌شد, سنگربندي كرده‌اند و خلاصه شهر حالت مضطربي دارد. چند دقيقه بعد آقا شيخ‌غلامرضا را ديدم و شروع كرديم به صحبت كردن و در پي جمله‌اي كه ايشان به زبان آورد, من عصباني شدم و گفتم: «تو غلط كردي! تو مي‌داني كه اگر توهين كوچكي به امام بشود, ديگر اثري از آقاي شريعتمداري در قم نمي‌ماند؟» گفت: «آيا تو فكر مي‌كني كه مردم قم به همين سادگي دست از آقاي شريعتمداري مي‌كشند؟» گفتم: «اگر تا يك ساعت ديگر اين بساط را جمع نكرديد, مي‌دانم چه كار كنم.» گفت:‌ «مثلاًَ چه كار مي‌كني؟» گفتم: «خواهي ديد.»

بعد به نزد باجناقمان مرحوم محسن‌آقا رفتم و از او خواستم تا حاج‌غلام را خبر كند. حاج‌غلام, شخص قوي و تنومندي بود كه خيلي‌ها از او مي‌ترسيدند و سرش درد مي‌كرد براي كارهاي بزن بهادري! هر وقت در جايي به بن‌بست كشيده مي‌شد و تكليف احساس مي‌كرديم, به حاج‌غلام متوسل مي‌شديم و او هم خودش را ملزم مي‌كرد تا كاري را كه از او خواسته‌‌ايم تمام و كمال انجام دهد. وقتي حاج‌غلام خودش را به ما رساند, گفتم: «بچه‌هايت را جمع كن و برو سراغ اين ترك‌هايي كه شهر را به آشوب كشيده‌اند و تا آنجا كه در توان داري, آنها را دستگير كن! بعد به ساختمان نزديك پل منتقل كن.» توضيحاً عرض كنم كه ساختمان مزبور مربوط به زنان بود و به دستگاه طاغوت تعلق داشت و ما از آن براي كارهاي خودمان استفاده مي‌كرديم. حاج غلام گفت: «اين كارها براي چيست؟» گفتم: «كار نداشته باش و كاري را كه از تو خواسته‌ام, انجام بده. فقط يادت باشد كه جان امام در خطر است.» حاج‌غلام گفت: «چشم!» و رفت. در كمتر از نيم‌ساعت, حاج‌غلام و نوچه‌‌هايش افتادند به جان خلق مسلمان‌ها, زدند و بستند و گرفتند و به ساختمان مزبور منتقل كردند...

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دهه ی زجر ...دهه ی يادآوری اشتباهات انقلاب 57 ...دهه ی فريادهايی که صادقانه اما ساده لوحانه از مردم برخاست ...دهه ی يکی شدن حزبها، به ثمر رسيدن انقلابي که مردم باعثش بودند و بعد هيچ سهمي در اون نداشتند ...دهه ی به تاراج رفتن ايران ... دهه ی مبارزات بي فکر ... دهه ای که مثل الان همه دم از آزادی مي زدند....دهه ای که اميدوارم هرگز تکرار نشه ...انقلاب ما انفجاری کور بود


از : من و سارا

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۱/۱۴

اينهم نتيجه نظر سنجي وزارت کشور براي شرکت در هفتمين دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی تا امروز.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۱/۱۲

پيام احمد باطبی در مورد تحريم انتخابات

انتخابات مجلس هفتم درپيش است و ايرانيان هم چنان در پی مطالبات عقب افتاده خويش از مجلس ششم ميباشند . نظارت استصوابی تمامی روند انتخابات را از مشروعيت ساقط نموده است و ديگر سخن از قبول و يا رد صلاحيت برخی از نامزدهای انتخاباتی موضوعيت ندارد .

نظارت استصوابی چون تيغی برنده بر گردن دموکراسی مانع گذار ايرانيان بسوی مردم سالاری و توهين به شعور مردم در انتخاب نمايندگان واقعی خويش است. تا زمانی که گروهی اقتدارگرا با تکيه بر مناصب خود ساخته برای مردم تعيين تکليف ميکنند و ايرانيان را درزمره ديوانگان مي انگارند که خود قادر به تصميم گيری در مورد زندگی و آينده کشور خويش نيستند هيچگونه انتخاباتی را نميتوان مشروع دانست . انتخابات تحت نظارت استصوابی به جز انتصابات و برگزيدن نمايندگان از بين خوديها مفهوم ديگری ندارد . چنين انتخاباتی جز برای کسب وجهه بين المللی برای اقتدارگرايان و ادامه روند سرکوبها ثمری برای ايرانيان نخواهد داشت. نظارت استصوابی نشانه ای بارز از نقض حقوق شهروندی مردم درتعيين سرنوشت خويش به دست خودشان است. تا زمانيکه بساط نظارت استصوابی برچيده نشده است شرکت مردم درانتخابات تنها موجب استحکام پايه های قدرت اقتدارگرايان ميگردد. تحريم انتخابات بهترين وکم هزينه ترين وسيله برای مقابله با نظارت استصوابی ميباشد.

به عنوان عضو کوچکی درجامعه ايرانی از تمامی هم ميهنان درخواست ميکنم که تا از بين رفتن نظارت استصوابی از شرکت در انتخابات خودداری نمايند تا هم از رأی ما سوء استفاده نگردد و هم جامعه جهانی دريابد که انتخابات تحت چنين شرايطی خواست مردم آزاده ايران که از بلوغ سياسی و اجتماعی سرشاری برخوردارند نميباشد .

احمد باطبی
نهم بهمن ۱۳۸۲

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۱/۰۹

اين آتشي است که جمهوري اسلامي آخوندي بر جان مردم ايران انداخته است.

دنيای پناهندگان :
غلامحسن انورى پناهجوى ٥٠ ساله ايرانى که روز سه شنبه گذشته ساعت ١١ صبح در مقابل دفتر کميسارياى پناهندگى سازمان ملل در کوالالامپور اقدام به خود سوزى نمود، ٩ ساعت بعد در ساعت ٥\٨ شب در گذشت.

جمهورى اسلامي تلاش ميکند انگيزه فرار صدهاهزار نفر را که تنها و تنها بخاطر حاکميت نکبت بار و پر از جنايت و سرکوب انجام ميگيرد را پنهان و کتمان سازد. و ديگراني مانند سيد ابراهيم نبوي سعي ميکنند آنرا چنين لوث کنند:

موسيقی به سرعت تمام می شود و بخش ديگری از فاجعه آغاز ميشود. داريوش از همه حاضرين در کنسرت و کليه ايرانيان مقيم بروکسل می خواهد در جمع پناهندگان حاضر شوند. پناهندگاني که به سالن آمده اند با شنيدن اين نظرات هيجانزده شده و خودشان را تا حد زيادی تشويق می کنند. به نظر ميرسد که برنامه ريزان از داريوش خواسته اند هر ده دقيقه يک بار ذکر مصيبت پناهندگي کند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۱/۰۸


غلامحسن، پناه جوی ايراني که در کوالالامپور (مالزی) متحصن شده بود ديروز سه شنبه خود را درمقابل دفتر سازمان ملل به آتش کشيد.

خبرگزاري رويتر به نقل از حسن آقا

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

مقالات مربوط به تحريم انتخابات فرمايشی نظام جمهوری آخوندی.

جمع آوري توسط افشين زند - وبلاگ اعتراض

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۱/۰۶

با كسى كه ترجيح مى‌دهد شما را به گلوله ببندد، تا آن كه در بحث با شما مجاب شود، نمى‌توان بحثى عقلانى راه انداخت. بنابراين نگرش عقلانى داراى حد و مرزهايى است. اين نكته در مورد مدارا نيز صادق است. نبايد بى قيد و شرط اين اصل را راهنماى خود قرار داد كه با آنانى كه اهل مدارا نيستند مدارا كنيم، زيرا در اين صورت نه تنها خود كه حتى مدارا را نيز از ميان خواهيم برد.

در يك كشور غير دموكراتيك, تنها راه دستيابى به اصلاحات معقول, سرنگونى خشونت آميز حكومت و ايجاد يك چهار چوب دموكراتيك است.

كارل ريموند پوپر, جامعه باز و دشمنان آن

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۰/۲۳

زير درخت سيب

هر دو نشسته بودند زير درخت سيب
دو كاشف بزرگ
دو مرد بي رقيب
آن ، بيخبر از اين،
اين، بيخبر از آن!
درياي مانش بود
اندر ميانشان.
آنگه،
سه قرن پيش،
آن،
كشف كرد:
نيروي گيرائي زمين.
وآنگه،
سه قرن بعد،
اين،
كشف كرد:
نيروي گيرائي فريب!

هر دو نشسته بودند زير درخت سيب.

هادي خرسندي
از گزيده شعر پارسي

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۰/۱۷

راجا شمايل
برگردان الميرا مرادی

۲۰۰۳ عجب سالی !
شارون ديوارش را ساخته است...
ديواری بين سرزمينی که ربوده است
و سرزمينی که در آرزوی ربودنش است....
۲۰۰۳
جرج بوش
به سرزمينی تجاوز کرد در جستجوی آن سلاح شيميايی که
دانلد رامسفلدش قبلا آنها را به آنجا فروخته بود.
بعد
در اين سال
اولين زن مسلمانی حضور يافت
که جايزه صلح نوبل را از آن خود کرد
و البته در نطقش برای گرفتن اين جايزه
هم شارون را برای ديوارش
و هم بوش را برای تجاوزش
انتقاد و محکوم کرد
شرط می بندم
آنهايی که اين جايزه را به او اهدا کردند
هم اکنون از کار خويش پشيمانند....

۲۰۰۳، عجب سالی !!
جرج و تونی هنوز مشغول جستجو
برای آن سلاح هاي" گول زننده" کشتار جمعی هستند
در حاليکه ، صدام در جستجوی
هر نوع وکيل تسخيری عرب زبان دمکرات است
اگر قادر باشد يکی از آنها را بيرون از زندان پيدا کند ....

۲۰۰۳، عجب سالی !!
جرج ميخواست يک کمي" دمکراسی " بنا کند
با اين مخلفا ت:
کردهای فئودال جنگجو
قاطی با
آخوندهای ريش بلند شيعه
و با،
يک محکوم فراری – اختلاس کننده بانک
آقای محمد چلبی و شرکاء
.....
همه ی اينها به اين دليل انجام شده
که يک ديکتاتور سکولار از
از يک حزب سوسياليست سکولار
در تنها کشور سکولار در خاورميانه
تعويض شود.

عجب سالي!!
زنها در افغانستان
همچنان قادر به پوشيدن لباس" جين آبي" نيستند
گرچه
" دمکراسی غربي"
در دسترس آنها قرار گرفته و گرچه
قاچاق مواد افيونی
تا ۸۰۰ در صد افزايش پيدا کرده
از زمان آن طالبان های افغاني.

عجب سالی !!
سرهنگ قذافی
تاوان داد
به آن " قفل گشوده" لاکربای
تا اينطوری دوباره شانس
پرواز با هواپيمای خودش را داشته باشد...
و حالا او به تهيه کنندگان و کارپردازهايش
گفت: بفرماييد" مقداری بمب" داشته باشيد
همان بمب ها که از آنها خريده بود ....

عجب سالی !!
حسنی مبارک هنوز
شانس شرکت در هيچ انتخاباتی را از دست نداده است ...
و وزير امور خارجه اش
کفش به ملاج اش می خورد !!

۲۰۰۳، عجب سالي!!
بلغاری ها ، ليتوانی ها، لاتوانی ها
لهستانی ها و سربازهای تايلندی اش
همه آمده اند به خاورميانه
برای آموزش درس " دمکراسي" به ما
چيز بعدی که آنها به ما خواهند آموخت
چگونه هوموس لاتوانی بپزيم !!
يا بورگول بلغاری !!
عجب سالی !!

از سوريه خواسته شده که
لبنان را ترک کند
تنها برای اينکه
هيچکس آن سلاح ها را در عراق پيدا نکرد.

و در لبنان،
آنها که خود را فنيقی می نامند
حالا دايه های آمريکايی پيدا کرده اند...
و اردن هنوز مملو از پناهندگان فلسطينی است،
همه با تبعيت از يک قبيله ی اهل حجاز
يکی نگاهش معطوف به " غرب " است
و آن يکی نگاهش به " کرانه های غربي".

۲۰۰۳، و
همه سران عرب تند تند
شروع به يادگيری انگليسی کردند،
برای وقتی که
نتوانند يک وکيل آزاد عرب در بيرون زندان هايشان پيدا کنند.

۲۰۰۳، ۲۰۰۴ را بدنبال خود دارد،
مطمئنا !!
و ... چيز ديگری که مطمئنا هست
خدايی در بهشت
و سنگهای انتفاضه بر زمين!!

سال نو ۲۰۰۴ مبارک بر همه
به اميد آنکه عدالت و امانت
فائق شود
و صلح جاری !

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۰/۱۶

جامهاي زهر يکي بعد از ديگري.
ديروز امضا پروتكل الحاقي معاهده منع گسترش تسليحات اتمي و امروز :
نام خيابان «خالداسلامبولي» تهران به «انتفاضه» تغيير يافت.
وقتي پاي مصالح نظام درميان ميآيد حلال و حرام نداريم ( نقل به مضون از خميني جلاد).
اينها تازه از نتايج سحر است.


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

نگاه احمدشاملو در باره شعبده بازيهاي رژيم و نمايش دوم خرداد از: مسلم منصورى

... شاملو نپذيرفت که با روزنامه جامعه مصاحبه کند و گفت : آخرين باري که با من تماس گرفتند، به آنها گفتم با شما مصاحبه کنم چه بگويم، بگويم که شما بيشرف تر از کيهان هستيد. چون لااقل آن فريبم نميدهد و موضعش را پنهان نميکند...

... گفتم چرا با بي بي سي مصاحبه نکرديد ؟ گفت : اين راديو خودش هم چيزي است شبيه به برنامه هويت که امثال آيت الله بهبود پهلوي (مسعود بهنود) مشتريهاي ثابت آن هستند. بروم با اين راديو در باره چه چيز صحبت کنم. تازه يکي به آدم فحش ميدهد و ميگويد مادر قحبه، حالا آدم برود ثابت کند مادرش قحبه نبوده؟

زمان سلطان محمود مي کشتند که شيعه است، زمان شاه سليمان مي کشتند که سني است، زمان ناصرالدين شاه مي کشتند که بابي است، زمان محمد علي شاه مي کشتند که مشروطه طلب است، زمان رضاخان مي کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است، زمان کره اش مي کشتند که خرابکار است، امروز تو دهنش مي زنند که منافق است و فردا وارونه بر خر ش مي نشانند و شمع آجينش ميکنند که لامذهب است.اگر اسم واتهامش را در نظر نگيريم چيزي عوض نميشود : تو آلمان هيتلري ميکشند که طرفدار يهوديهاست، حالا تو اسراييل ميکشند که طرفدار فلسطينيهاست، عربها را ميکشند که جاسوس صهيونيست هاست، صهيونيست هاميکشند که فاشيست است، فاشيست ها ميکشند که کمونيست است، کمونيستها ها راميکشند که آنارشيست است.
روسها ميکشند که پدر سوخته از چين طرفداري ميکند، چيني ها ميکشند که حرامزاده سنگ روسيه رابه سينه ميزند، و ميکشند و ميکشند و ميکشند .... و چه قصابخانه ايست اين دنياي بشريت!
... وبايد بگويم که متاسفانه درست در چنين شرايطي است که روشنفکر ميبايد به پا خيزد و حضور خود را اعلام کند و ناگزير درچنين شرايطي، روشنفکر ي که بخواهد به رسالت وجداني خود عمل کند بايد ابتدا پيه شهادت را بتن خود بمالد...

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۰/۱۵

من اما براى اينكه خودم را دلدارى بدهم با خودم گفتم با اينكه بشر ساليان سال است راه مقابله با اينگونه بلاياى طبيعى را كشف كرده ولى مائيم كه به كارش نمىبريم، با اينكه نه پتو نه دارو و نه خون براى اين روزهاىمصيبت بار آماده كرده‌ايم، با اينكه حتى قادر نيستيم سرپناهى موقت از چادر براى هزاران هزار مجروح و مصيبت زده فراهم آوريم، اما خوشحالم كه ميليونها دلار از اين سو و آنسوى جهان به حساب حكومتگرانمان سرازير است تا پس از كسر مبالغ شرعيه، اگر چيز دندانگيرى باقى ماند، دست بالا بزنند و مساجد و حسينيه‌هاى تازه‌اى در بم بسازند و بر بلندترين گنبد آنان بلندگوئى به وسعت طاقت بىانتهاى مردم وطنم نصب كنند.
رضا علامه زاده

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۲/۱۰/۱۲

سايت ايران امروز از خود گذشتگي نشان داده و يک مطلب از خانم مليحه محمدى را به برادر هاي داخلي يعني سايت امروز سپرده است.

چرا از خود گذشتگي ؟ زيرا سايت ايران امروز از انتشار مقالات امضادار كه همزمان به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال مي‌گردند معذور است !!!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Cloob :: Mohandes :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed