۱۳۸۶/۰۹/۱۳
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۹/۱۱
بدنبال اين شايعات ! کر ناهماهنگی متشکل از بخشی از پس مانده های جبهه فراموش شده 2 خرداد به اضافه بخشی از پايوران نظام سلطنت مدفون ، براه می افتند و دوباره به صرافت " جبهه سازی " با هدف شيرجه زدن به ميانه رژيم " ناسيوناليستی ــ ضد امپرياليستی " حاکم بر مرز پر گهر افتاده اند . با اين تفاوت که اگر فلسفه جبهه 2 خرداد ظاهرا " تغيير در رژيم " و " گذار مسالمت آميز" از باغ وحش " جمهوری اسلامی " به جامعه مدنی بود ، اينبار هدف " پشت جبهه صلح " ، حفاظت از " دشمن داخلی" يعنی صاحبان همان باغ وحش در مقابل تهاجم دشمن خارجی يعنی مدعيان همان جامعه مدنی است.
با اينحال سگ داريوش همايون بر امثال فرخ نگهدار و مهدی فتاپور و مهدی خانبابا تهرانی شرف دارد . او که از زمان عضويتش در حزب فاشيستی " سومکا " در دهه سی تا همين الان حداقل خط عوض نکرده ( البته کمی دمکرات شده ! ) و مثل نامبردگان بالا ، زمانی ادعای سوسياليسم و انقلاب و مبارزه مسلحانه و چه و چه و کذا و کذا را هم نداشته است .
براستی چقدر نفرت انگيزنند آنانی که روزی با ادعای خلق و انقلاب به همکاری عملی با دشمن ترين دشمنان خلق و انقلاب روی آوردند ، زمانی با ادعای دمکراسی و حقوق بشر ،سر در ميانه يکی از سرکوبگرترين رژيمهای مستبد و پايمال کننده اوليه ترين حقوق انسانی فرو کردند و حالا نيز با شعار صلح و مخالفت با جنگ می روند تا تبديل به پشت جبهه يکی از جنگ طلب ترين ديکتاتوريهای تاريخ معاصر ايران گردند .
حسين باقرزاده طی مطلبی عطای " منشور 81 " و " جبهه دمکراسی " بر عليه ديکتاتوری ولايت فقيه را به لقايش بخشيده و يکراست خواهان " مرز شکنی " با همان ديکتاتوری اسبق شده است . دقت کنيد : آيا وقاحت اين تيره را مرزی هست ؟
متأسفانه بخش اعظم اپوزيسيون جمهوری اسلامی در مقابله با خطر جنگ كار مؤثر و سازمانيافتهای انجام نمیدهد. بسياری همچنان اسير اختلافات ايدئولوژيك، گروهی و سياسی هستند و مخالفت آنان با جنگ از اتخاذ يك «موضع اصولی» فراتر نمیرود. تلاشهايی مانند همايش همبستگی پاريس كه به هدف نزديك كردن نيروهای سياسی دموكرات به يكديگر صورت میگيرد به جای اين كه به عنوان كانالی برای ايجاد يك جنبش ضد جنگ مورد استقبال واقع شود به بهانههايی در معرض طعن و لعن و اتهام و تخريب قرار میگيرد. نداهای مشابهی كه خارج از اين حركت بلند میشود نيز، مانند آن چه كه سهراب مبشری چند ماه پيش از « ضرورت مرزشكنی برای صلح » نام برد، حتا در ميان همرزمان و همفكران خود آنان نيز پژواك مناسبی پيدا نكردهاند. در يك كلام، جامعه سياسی ايران در شكل اپوزيسيونی آن از فرهنگی چنان قوی و پيشرفته برخوردار نيست كه در شرايط اضطراری و بحرانی جامعه ضرورتهای زمان را درك كند و با احساس مسئوليت و برتری دادن به منافع ملی بر منافع گروهی و مسلكی خود به دفاع از منافع ملی جامعه برخيزد ........
......... اپوزيسيون می تواند برای نشان دادن وظيفهشناسی و احساس مسئوليت در برابر صلح، آمادگی خود را برای عبور از خط قرمز جمهوری اسلامی (به گفته خانم بقراط) نشان دهد. اين امر از يك سو می تواند به تقويت عناصری در درون حاكميت بينجامد كه احيانا در مورد خطر جنگ احساس مسئوليت میكنند و برای پذيرش چنين پيشنهادهايی آمادگی بيشتری دارند ...... شرط اوليه اين كار البته همصدايی اپوزيسيون برای آمادگی شركت در يك روند آشتی ملی و اتحاد به خاطر صلح و « مرزشكنی » با رقيبان سياسی خود در اپوزيسيون، و دشمن سياسی خود در حاكميت، است.
مهدی خانبابا تهرانی نيز در مصاحبه ای با تلاش با اشاره به شجاعت داريوش همايون در اعلام مواضعش چنين می گويد :
سوسياليست ديروز و ناسيوناليست امروز اصلا بروی نامبارکش نمی آورد که ويران کنندگان کشور و نابود کنندگان مردم الان نزديک به سه دهه در حاکميتی لانه کرده اند که دلال مربوطه قرار است نقش پشت جبهه آنرا آنهم از راه دور بازی کند . گذشته از همه اينها اگر شمايان خدای ناکرده اهل جنگ و خشونت بوديد که در اين همه سال بجای لاس زدن با اين جناح و آن جناح ، يکبار در سال هم که شده تکه سنگی نمادين به قصد جنگ با اين رژيم پرتاب می کرديد . برای روز مبادايتان هم خوب بود !
جرثومه ديگری بنام گودرز اقتداری که قبلا افتخار شرکت در جنگ حق عليه باطل را داشته و بگفته خودش درحاليکه دوستش داريوش درميانه فتح المبين هنوز میجنگيده پدر همسرش نيز با گلوله کور مجاهدين پشت چراغ قرمز شهيد شده است ، در سايت اکثريت می نويسد :
واقعيت اما آن است که برای کاهش خطر جنگ هنوزهم دير نشده است. ترس از اين نوچههای نئوکانسرواتيسم نبايد که ما را در مقابل خطری که مملکت مان را تهديد میکند بی تفاوت و منفعل سازد. از شجاعت داريوش همايون بايد آموخت که وقتی خطر جنگ را چنين جدی می بيند دست دشمن را از آن سلاح تهی میکند که مدعی است در صورت وقوع جنگ آمريکائيان با آغوش باز ايرانيان و گل و بوسه روبرو خواهند شد. اين پيام بزرگ و فرخندهای است که بايد به صدای رسا به گوش دولت بوش خوانده شود که اگر داريوش همايون با آنهمه اختلاف معرفتی با رژيم اسلامی چنين میگويد از ديگران چه میتوانند انتظار داشته باشند. حداقل کسی نمیتواند به بهانه ی شوروی پرستی و امپرياليست ستيزی او را هدف قرار دهد.ای کاش شرافت و صداقت همايون را در ديگر مدعيان مبارزه برای دموکراسی در ايران هم می ديديم.
تاکيدها از من است
بروز چند باره ماهيت اين کر نفرت انگيز اصلا چيز عجيبی نيست . ضرورت انکشاف نيرويی در نقطه تعيين تکليف نهايِی با حاکميت ارتجاعی است . در اين روند انکشاف نيرويی ، همانگونه که آرايش نيرويی در ميان اقشار و طبقات اجتماعی دچار تغيير وتحول می شود ، در صحنه سياسی نيز صف بنديهای قديمی در هم می ريزند و صف بنديهای جديدی جايگزين می گردد . در اين راستا نيروهای بينابينی که بدليل ماهيت پارازيت گونه خود همواره حول کانونهای مختلف قدرت سياسی چرخ می زنند نيز دچار تحول شده و متناسب با خواستگاههای اجتماعی خود جذب کانونهای نوين قدرت می شوند .
اين روند در کنار خود يک پاسيفيزم گسترده ای را نيز در ميان بخش بزرگتری از نيروهای درون صف بندی های قديم ايجاد خواهد کرد که با رها کردن يکباره سياست ، به کار و کسب قديمی خود روی خواهند آورد .
بديهی است که در تقابل با اين مرزشکنی خيانتبار ، " جنبش سرنگونی " نمی تواند که ساکت بماند . اين تقابل بخشی از وظايف بی چون و چرای اين جنبش در مبارزه انقلابی و دمکراتيک با رژيم " جمهوری اسلامی " است .
اگر توانستيد بشکنيد ، مرزهای ناداشته تان را ! برای حل و فصل معضلات فردايمان بسا ميمون و مبارک است . ما نيز بر ضخامت مرزهايمان افزوده خواهيم کرد . دندانهايمان را بر هم می فشاريم و پاهايمان را استوار . کوه ها بجنبند از جايمان تکان نخواهيم خورد و " کلام مقدسمان " را اگر چه " عقوبتی جانکاه" را ساليانی است پس پشت نهاده ايم ، هرگز از خاطر نخواهيم برد که ما نوادگان آرشيم و سياوش .
برافرازيد آی دريوزگان ، بيرقهای سفيدتان را ! ما خسته نخواهيم شد از پايين کشيدن بی وقفه آن و بالا بردن پرچمهای سرخ مقاومتی که اکنون بر فراز تاريخ ايستاده است .
پرچمهای سرخی که " کلام مقدسمان " را بر تارک خود نقش زده است . سرنگونی قهرآميز تام و تمام رژيم " جمهوری اسلامی " و آرمان رهايی فرزند انسان در انتهای مسير صعب العبور " گذار مداوم از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی "
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۷/۲۵
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۶/۱۷
پیرمرد گفت اي حکيم! گوشم چندان سنگین شده که نزدیکترین صداها، حتی صدای گوز خويشتن نمیشنوم!دکتر چند قرص و کپسولش داد و خواست هفتهی بعد بازآيد.پیرمرد دو روزي بعد بازگشت و ممنون دکتر بود که با داروهایش گوش او تیز کرده و حال صدای گوز خود به وضوح میشنود!پزشک گفت: با گوشات کاری نکردم، داروهای من صدای گوزت بلند کرده!
- نه آقا! اين صداي شماست که به کفايت بلند است، وگرنه گوش جهان براي ديگران همچنان سنگين است!
اصغرآقا
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۶/۱۳
اين روزها که ۱۹ سال از فاجعه کشتار هزاران اسير مجاهد و مبارز میگذرد بايد نه تنها آمران و عاملان بلکه همه آن ها که با سکوت خود در حقيقت صحه بر اين عمل نهادند پاسخگو باشند
بسمالحق
با نام آزادی، آگاهی و عدالت
هوایِ گُر گرفتة تابستان ۱۳۶۷ وقتی به کوچه پس کوچههای شرق و غرب و شمال و جنوب تهران و بسياری از شهرها و روستاهای کشورمان سرک کشيد و با خود نگرانی و دلشورة از يک فاجعة بسيار تلخ و دردناک را به بسياری از خانهها و خانوادهها برد، اوّل کسی باور نمیکرد، به راستی باور آن مشکل بود، مگر امکان دارد با يک «فرمان» هزاران زندانی اسير را که دورانِ محکوميتِ غيرقانونی خود را می گذرانند اعدام کرد؟ واقعه در حالِ شدن بود چارهای جز پذيرش واقعيت نبود، در کوچههای تنگ و تاريک روستاها و شهرها، زنان و مردان و کودکان از ترسِ گزمه و عسس و همسايهها و عابرينِ «مقلد» که به فتوای «آقا» بايد رفت و آمد و گفتگوهای اهالی محل را زير نظر داشته باشند و گزارش کنند تنها نگاه بود و سکوت. فقط وقتی تاريکی بر همه جا گسترده میشد، خانوادة قربانيان فرصت میيافتند تا از سرنوشتِ عزيزانِ جويا و باخبر شوند، نه دادی و نه فريادی، تنها اشکی و آهی. کِی؟ کجا؟ کسی نمیدانست، غسلی و کفنی و گوری؟ سؤالهای ممنوعه! ختمی، يادبودی مراسمی، هرگز! و چنين بود که در ميان سکوت و بهت و حيرتِ خانوادة قربانيان، سالها سپری گرديد، بعدها افشا شد بهترين فرزندانِ وطن در يک جنايت ضدبشری تنها و تنها به جرم نه گفتن به حاکمانِ ظالم و دفاع از آزادی و عدالت به مرگ محکوم شدهاند.
چه اتفاقی افتاده بود، باور کردنی نبود و نيست، کمتر کسی میپذيرفت عظمتِ حادثه را، ولی فاجعه آن قدر بزرگ و بزرگ است که کمتر خانوادهای داغِ آن بر دل و جانش ننشسته است. سؤال اساسی اين است مردمی که بيش از هزار سال بر مظلوميت حسين و يارانش گريستهاند و بر يزيد و يزيديان لعنت میفرستند چگونه است که در مورد کشتار تابستان ۶۷ سکوت کردهاند، از عمق فاجعه بیخبرند يا از اينکه هنوز آمران و عاملان جنايت در رأس کارند جرئت اعتراض ندارند. سکوت تا کی میتواند ادامه داشته باشد؟ و آيا همين سکوت حاکمان را در ظلم و جنايت جریتر نمیکند؟ مگر بيش از هزار سال در گوش ما نخواندند که «هر روز عاشورا و هر زمينی کربلاست (۱)». و حسين (ع) و يارانش با شمشير به جنگ حاکمانِ ظالم رفتند و بخاطر حق و داد و آزادی جنگيدند و جان باختند و خانواده آنها از سوی حکومت دچار مشکلات بسيار شدند و مقاومت کردند تا به درازای تاريخ جنگ عليه حکومتهای ظلم و جور ادامه يابد. مگر در فاجعة تابستان سالِ ۶۷ حادثهای بدتر و فجيعتر اتفاق نيافتاد. مگر حاکمان جور به جان هزاران زن و مرد اسير (۲) نيافتادند و آنها را از دم تيغ نگذراندند؟ حال طبيعی است اين سؤال بايد در ذهن همه آنها که مدعی عشقِ به حسين هستند جا بيافتد که امام چرا جنگيد با چه حکومتی جنگيد و با چه هدفی خود و يارانش را فدا کرد؟ من به عنوانِ کسی که ادعای پيروی از راهِ حسين را دارد و به مکتب او عشق میورزد، وقتی به آنچه در پای منابر و جلساتِ گفتگو از همين آقايان که امروز حکومت را در دست دارند و خود را چون يزيد «اميرالمؤمنين» میدانند شنيدم و يا در کتابها پيرامونِ حادثه عاشورا خواندم، بين دو حادثه يعنی آنچه در سال ۶۱ هجری و تابستان سال ۱۳۶۷ در زندانهای ايران اتفاق افتاد به مقايسه مینشينم سوای شخصيت امامحسين و ياران و نزديکانش که معتقدم بسيار بالا و والا بوده، به اين نتيجه میرسم آنچه در سال ۶۷ اتفاق افتاد بسيار خشنتر، بیرحمانهتر، و ظالمانهتر بود. وقتی حقايق بهتر و بيشتر روشن گردد و اکثريتِ مردم که بدلايل مختلف هنوز متأسفانه به عمق فاجعه تابستان ۶۷ پی نبردهاند آگاه شوند که چه بر سرِ هزاران مرد و زن زندانی و خانوادههای آنان از سوی حکومتی که خود را «حکومت اسلامی» نام نهاده آمده است، آن وقت بهتر به معنی اين گفته که هر روز عاشورا و هر زمين کربلاست پی خواهند برد. پی خواهند برد که در هر زمان میتواند يزيدی باشد و حسينی. پی خواهند برد که حسين در برابر يزيد قيام نکرد تا پيروانش به مظلوميت او بگريند و بر سر و سينه زنند بدون آنکه به هدفِ حسين که قيام عليه ظلم و ظالم بود عمل نمايند. او عليه يزيديان شوريد تا به پيروانش بياموزد که کاری حسينی کردن وظيفة آنهاست. اين گفتة دکتر شريعتی را هرگز فراموش نکنيم که «آنها که رفتند کاری حسينی کردند، آنها که ماندند بايد کاری زينبی (افشاگری) کنند وگرنه يزيدیاند».
اين روزها که ۱۹ سال از فاجعة کشتار هزاران اسير مجاهد و مبارز میگذرد بايد نه تنها آمران و عاملان بلکه همه آنها که با سکوت خود در حقيقت صحه بر اين عمل نهادند پاسخگو باشند. مگر در زيارت عاشورا نيامده است «لعنت بر آنها که به شما ظلم کردند، لعنت بر آنها که شما را کشتند، لعنت بر آنها که برای قاتلان شما کار تدارکاتی انجام دادند، و لعنت بر آنها که داستان شما را شنيدند و سکوت کردند و راضی به اين کار شدند. (۳)»
و امروز چه کسی نمیداند آمرين و عاملين کشتار تابستان ۶۷ همان کسانی هستند که جمعی از آنها امروز بر مسند وزارت و قضا تکيه زدهاند و جمعی با توجيحات يزيدگونه به خيال خود لباسِ جلادی از تن به در کرده و به کسوتِ اصلاحطلبی درآمدهاند، امّا اين جماعت بدانند و مطمئن باشند روزی مشتِ آنها باز خواهد شد و در دادگاهِ رسيدگیکننده به جنايت آنها بايد پاسخگو باشند.
حدودِ ۱۴۰۰ سال از واقعة کربلا میگذرد و حسين عليهالسلام و يارانش بعنوان اسوههای مبارزه با ظلم و ظالم مورد احترام هر مسلمان و شيعه و انسان آزاده و حقيقتجو میباشند. امروز هر کسی از حسينهای زمانش سخن نگويد و از مظلوميت دختران و پدران و برادران و پسران و شوهران همه آنها که جان بر سر آزادی و عدالت نهادند دفاع نکند و با قاتلين آنها همکاری و دوستی نمايد از طايفة يزيديان است.
در پايان شعری را که با بهرهگيری از سرودة هوشنگ ابتهاج سالها پيش گفتهام به همة آنها که کس يا کسان خود را در دهه ۶۰ و تابستان ۶۷ از دست دادهاند تقديم میکنم.
شکوه عشق
"در اين سرای بیکسی، کسی به در نمیزند
به دشـتِ پـرمـلالِ ما پرنـده پـر نمـیزنـد"(۴)
اگر تو خامشی و من، سکوت پيشه کردهام
در اين شب سيه کسی، گَپ از سحر نمیزند
يکی صدای آشنا، ز مرگِ سرخ لالهها
به کوچهسارهای شب، غمان به سر نمیزند
به مادرانِ بینوا، کسی به خاطر خدا
ز بيم گزمه و عسس، شبانه سر نمیزند
* * *
اگر ز عشق دم زنی، به کهکشان قدم زنی
به نقطهای رسی در آن، عقاب پر نمیزند
در اين زمانِ پرخطر، شکوه عشق را نگر
کنار تپه(۵) هم يکی، دم از خطر نمیزند
صلا دهيد عاشقان، که از نيايش و فغان
ز چوب خشک و بیثمر، شکوفه بر نمیزند
اگر به بند(۶) آتش و به شهر گنجِ بیکران
درونِ بند میشود، رهِ سفر نمیزند
به خود بيا، به خود بيا، به بيکران رهی گشا
وگرنه بیتلاش ما، کسی به در نمیزند
دکتر محمد ملکی
جمعه ۲۶/۷/۸۲
۱. كُلُ يومٍ عاشورا و كُلُ ارضٍ كربلا
۲. خاطرات آيتالله منتظري
۳. زيارت عاشورا
۴. تضمين از شعر "در کوچه سار شب" سروده هوشنگ ابتهاج
۵. تپه زندان اوين كه در پاي آن اعدامها صورت ميگرفت.
۶. بندهاي زندان
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۵/۲۱
و نوبت خود را انتظار می كشيم
بی هيچ خنده ای!!

شاملو در پاسخ به سوال «در باب سهراب سپهری نظرتان چیست؟» میگوید: «...زورم میآید آن عرفان نابههنگام را باور كنم. سر آدمهای بی گناه را لب جوب میبرند و من دو قدم پایینتر بایستم و توصیه كنم كه ”آب را گل نكنید!“ تصور میكنم یكیمان از مرحله پرت بودیم، یا من یا او. ...دست كم برای من ”فقط زیبایی“ كافی نیست...»
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۵/۱۸

سکوت را به سُخره گرفتن است
وقتیکه سنگ حتی
فریاد برلب آورده ازهجوم شب
چیزی بگو!
برگردنت مدالی آویختند
و برگردنم طناب
تا به سازشمان کشند.
با لبخندی به حجم مردمم و وسعت میهنم
ساده چون نسیم
اما بزبان تمام ساکنین زمین
گفتم « نـــــــــــــــــه»
حال که به زانو نشاندمشان
تو نیز
چیزی بگو!
نه بخاطر احساسی،عاطفه ای یا انسانی
بخاطر آن مدال
بخاطر گرفتن جایزه ازدستان ژاک شیراک
چیزی بگو!
نه بخاطر نجات من
بلکه بخاطر خودت
که باور کنم
آنگونه که می بینمت
چندان هم ذلیل نبوده ای
چندان هم با سکوتت
درقتل من دخیل نبوده ای
آی مردم
تــوجـــه تـــوجــــه
قهرمان صلح نوبل می خواهد چیزی بگوید
بشنوید:
مردم بپا بپا بپا
برای نجات زندانیان گوانتانما
*****
جلاد وقتش رسیده است
بکِش طناب مرا!
امیر کارگر
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۵/۱۶
م.ت. اخلاقي
اسم هواپیما : AIRBUS A310-3003
ساعت پرواز از ایران : ١١٫٤٥به وقت ایران(برابربا ١٠٫٢٠به وقت سویس)
هواپیما با کمی تأ خیربه زمین نشست .
قلمی دیگر : ازپناهنده گان سیاسی دیگر دارای جواب مثبت ،کلّی امضاء جمع کرده بود که این آقا وخانم ،فعّال سیاسی ونظامی بوده اند، وچنانکه دولت مربوطه آنها را به ایران ارسال کند،خود وهمسرش حدّاقلً اعدامً خواهند شد، وبچّه هایشان ًیتیمً !؟
عکس العملش چه بود ؟
به نظرشما، همه انسانهای با شرف،آیا حدّاقل سرش را ازشرم پایین انداخت ؟
نه ! ؟
بجای اینکه اینکار را بکند،با کمال بیشرمی ودریدگی سیاسی ،ومثل یک ًخنّاسً که بگوید:
به توچه، من به هرکس دلم میخواهد میدهم، به من ذل زد!؟
فقط نگاهش میکردم،که ناگهان دیدم ًخوشنامیً که همشهری ورفیقش بود(پناهنده سیاسی دیگر)،درمحلّی ازفرودگاه درانتظاراین پیشمرگه ً بود، وخندان که این تست هوشش جواب مثبت داده .
مات ومبهوت وغرق درحیرت از این همه بیشرمی،که ناگهان مردی برشانه ام زد،وبه زبان فرانسه، با لهجه ایرانی ازمن پرسید :
ببخشید،این مسافران چه شماره پروازی هستند ؟
بی اختیاربه او گفتم :
پرواز شماره بی شرفها .
باکمال پوزش ازهمه مسافران باشرف پرواز شماره IR735
روشن شد چرا واژه مقدّس ً پناهنده سیاسی ً در حال غروب کردن است
١٤مرداد ١٣٨٦
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۵/۰۶
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۴/۲۴
خبرنگار ميگويد: چند سال پيش مطلبی عليه جمهوری اسلامی در ليبراسيون نوشته وتا چند سال بعد نتوانسته ويزای ايران را بگيرد و چون يک خبرنگار است بايد بتواند رفت و آمد داشته باشد. بدين گونه گفتگو به اتمام ميرسد. شاملو گفت: "البته اين بيشتر بهانه بود. او از طرف آن روزنامه آمده بود تا از من نيز راجع به اين نمايش مسخره(نمايش دوم خرداد) تاييديه بگيرد ولی روند مصاحبه به گونه ای شد که ديد حرفهای من به کار روزنامه شان نمی آيد، پس بهتر ديد بساطش را جای ديگری پهن کند".
زمانی که برنامه هويت از تلويزيون جمهوری اسلامی پخش ميشد، دو بخش از برنامه به فحاشی و دروغ پردازی در باره شاملو پرداخته بود.
راديو بی بی سی، بخش فارسی با شاملو تماس گرفته بود تا راجع به اين برنامه مصاحبه کند. شاملو قبول نکرده بود با اين راديو مصاحبه کند. گفتم چرا با بی بی سی مصاحبه نکرديد؟ گفت:" اين راديو خودش هم چيزی است شبيه به برنامه هويت که امثال آيت الله بهنود پهلوی مشتريهای ثابت آن هستند. بروم با اين راديو در باره چه چيزی صحبت کنيم. تازه يکی به آدم فحش ميدهد ميگويد مادر قحبه، حالا آدم برود ثابت کند مادرش قحبه نبوده؟"
قسمتی از نوشته مسلم منصوری در باره نظريات احمد شاملو در باره دوم خرداد و ...
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۴/۲۲
قاصدك! هان، چه خبر آوردي؟
از كجا، وزكه خبر آوردي؟
خوش خبر باشي، اما، اما
گرد بام و در من
بى ثمر ميگردى
انتظار خبرى نيست مرا
نه زياري، نه زديار و دياري، بارى
برو آن جا كه بود چشمى و گوشى با كس
برو آنجا كه ترا منتظرند
قاصدك!
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار از اين در وطن خويش غريب
قاصدك تجربههاى همه تلخ
با دلم ميگويد
كه دروغى تو، دروغ
كه فريبى تو، فريب
قاصدك! هان، ولى... آخر... اى واى!
راستى آيا رفتى با باد؟
با توام، آى ! كجا رفتي؟ آى...!
راستى آيا جايى خبرى هست هنوز؟
مانده خاكستر گرمى جايي؟
در اجاقى- طمع شعله نميبندم - خردك شررى هست هنوز؟
قاصدك!
ابرهاى همه عالم شب و روز
در دلم ميگريند
مهدى اخوان ثالث
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۴/۱۹
۱۳۸۶/۰۴/۱۴
مرتضی نامور
غرور وافتخار ملی دراجتماع عظيم وبی سابقه اقشارمختلف ايرانيان در 30 ژوئن(9 تير) در پاريس با ورود« مريم رجوی» به سالن به انفجار ابراز احساسات وشادي هم ميهنان آزاده تبديل شد وسخنان برحق او در باره مواضع اتحاديه اروپا در مورد مقاومت مظلوم ومشروع وعادلانه مردم ايران ، اشک شوق وافتخاربرچشمهای پير وجوان نشاند.
دهها هزارتن ازهموطنان با اجتماع پرشکوه خود دراين« کنگره » ملی شاخص وتبلور نماد استقلال وآزادی وحاکميت مردمی برعليه رژيم وحاميان بين المللی آن را به نمايش گذاشتند وبه همه جهان نشان دادند که ملت ايران سرزنده تر از هميشه پوزه و گٌرده رژيم ضد ايرانی ملايان را عليرغم تمام استمدادهای غيبی وعينی به آن به خاک خواهد ماليد وحق پايمال شده خود را از« حلقوم آخوندها» بيرون خواهد کشيد.
کلامهای آتشين و عدالتخواهانه « مريم » بارها وبارها گونه ها را ازشوق تر کرد و.موجب احياء شرف ايران وايرانی وعزت وافتخار ملی وسرکوب شده در سی سال گذشته توسط آخوندهای جنايتکار گرديد.
صدای « مريم » صدای صدها هزار شهيد راه آزادی دريک قرن تاريخ ايران است ، صدای زنان ستمديده ، صدای کارگران محروم ، صدای زندانيان سياسی ، صدای دانشجويان ، صدای کودکان خيابانی ، صدای مردمی که اوليه ترين حقوق فردی واجتماعيشان توسط ارتجاع مذهبی پايمال شده، صدای «مريم» صدای مجاهدين پاکبازيست که درطول چهار دهه بی وقفه وفترت « ازهمه چيزشان گذشتند تا همه چيز را برای خلق محبوبشان فراهم کنند».
رژيم وحاميان بين المللی اش با ديدن اين اجتماع عظيم قطعاً به خود خواهند لرزيد زيرا هر ناظری ميداند که آن مقاومتی که بعداز تحمل اين حد از فشار و « به زنجيرکشيده شدن بين المللی» قادر به بسيج پنجاه هزارنفردر اروپا باشد بی هيچ ترديد در خاک خود ودر ملاء اجتماعيش اين تعداد حداقل ضريب چند صد ميخورد ورژيم را با همه جناحهايش جارو خواهد کرد، البته اين همان درد بي درمان ولاعلاج آنهاست و« اتفاقاً» همين علت اصلی ابقاء آنان درليست بی اعتبار وغير قانونی تروريستی است.
«جرم» مقاومت مردم ايران اينست که در مقابل فشارها وسرکوبی ها واعدامها وشکنجه ها سرخم نميکند، « جرم» اين مقاومت اينستکه بند وبستهای ارتجاعی استعماری را با شعله های وجودش ميسوزاند وبي اعتبار ميکند ، « جرم » اين مقاومت اينستکه توانمند است ورژيم از او وحشت دارد، « جرم » اين مقاومت اينستکه رهبرپاکبازوهشيار و اعضاء فداکار و از خود گذشته دارد و بالاخره «جرم » اين مقاومت اينستکه به اين « جرائم » افتخار ميکند و هيچ کسی قادر نيست آنها را از ارتکاب به اين «جرم» باز دارد.
حال هرکه هرچه ميخواهد درمورد عدم وجود پايگاه اجتماعی مجاهدين ومقاومت در داخل ايران کاغذ سياه کند واز زبان اين و آن مزدور لغز آزاديخواهی و يا آيه ياًس و نا اميدی بخواند ، اما مقاومت سرفرازايران با تکيه به توانمندی اعجاز انگيز ستون فقرات خود يعنی مجاهدين خلق ابران و با عمل مشخص اجتماعی اين اراجيف را به باد فنا خواهد داد ، در همين رابطه «خداوندان اقتصاد ومماشات » دراتحاديه اروپا بدانند که هرچه توان دارند دست و پای اين مردم ومقاومت مشروعشان را به زنجيرتبانی با رژيم ببندند اما مردم ايران با الهام ازشاخصها وقطب نماهای خود در « اشرف» سوگند ياد کرده اند که خاک ايران زمين را ازلای ولوش آخوندهای جانی پاک کنند .
برگرفته از : ايران ليبرتی
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۴/۰۴
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۴/۰۳
پیراهنم را می بینی ؟
آن را برای مراسم"سعید" خریده ام
و در عزاهای بی شمار پوشیده ام.
کفش هایم را می بینی؟
آن را برای مراسم"رحمان"خریده ام
و در عزا ها ی بی شمار پوشیده ام.
شالم را می بینی؟
آن را در هر دو عزا به سر داشته ام
و در عزا ها ی بی شمار دیگر.
و اما آن پیراهن گرد گرفته ی گلدار
که هرگز نپوشید مش
آن را برای روز بازگشت به میهنم خریده ام!
۱-"سعید سلطانپور" شاعر انقلابی که در رژ یم اسلامی به جوخه ی اعدام سپرده شد.
۲-"رحمان هاتفی" روزنامه نگار،اولین سردبیر روزنامه ی کیهان پس از پیروزی قیام مردم که در زندان رژیم به طرز مشکوکی در گذشت.
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۳/۲۶
سلامت را نميخواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
وگر دست محبت سوي كسي يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس ، كز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريك
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است ، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك ؟
مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي
منم من ، ميهمان هر شبت ، لولي وش مغموم
منم من ، سنگ تيپاخورده ي رنجور
منم ، دشنام پس آفرينش ، نغمه ي ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در ، بگشاي ، دلتنگم
حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد
تگرگي نيست ، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است .
مهدی اخوان ثالث
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۳/۲۵
نيما يوشيج
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او
آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر،
در جگر اما خاری
از ره این سفرم می شکند.
نازک آرای تن ساقه گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند.
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
به عبث می پایم
که به در کس آید،
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند.
مانده پای آبله از راه دراز
بر در دهکده مردی تنها،
کوله بارش بر دوش
دست او بر در می گوید باخود
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۳/۲۳
مینا اسدی
خفه شوید آقا!
شما هم ساکت باشید خانم!
- فقط چند ثانیه-
و فریاد کودکان گرسنهی جهان را بشنوید.
وقتی که نازپروردگان شما
ویتامین های اضافه را استفراغ میکنند
و بانگ «ادعا» هایتان
گوش فلک را کر میکند
خفه شوید آقا!
و شما هم چند ثانیه
- فقط چند ثانیه –
زبان به دهان بگیرید خانم!
و بگذارید صدا به صدا برسد
و صدای «عاطفه» ها
فریاد «زهرا» ها
و وحشت «کبرا» ها
در هیاهوی «حقوق بشر» تان
گم نشود
و دم به ساعت
با من «شرط بلاغ» نگویید
و نامههای فدایت شوم
اندر فواید «تجدید نظر» ننویسید
«نظر» چه میداند چیست؟
نفساش در نمیآید
نبضاش به سختی میزند
دریچههای قلباش بسته است
نان ندارد
کار ندارد
خانه ندارد
خون میفروشد
بچه «تودلی» میفروشد
زن میفروشد
خودش را میفروشد
گرسنگی «نظر» نیست
تشنگی «نظر» نیست
بیکاری «نظر» نیست
بیماری «نظر» نیست
دربدری «نظر» نیست
مرگ کودکان «نظر» نیست
قطع دست و زبان «نظر» نیست
سنگسار زنان «نظر» نیست
عریانی آن حقیقتیست
که شما
- دبنگان بی بو و خاصیت
و حقیران ارزان فروش-
با عینک سود و زیان
میبینید
و برآن دیده فرو میبندید
نه
من هنوز
آردهایم را نبیختهام
و الکام را نیاویختهام
اگر «بوش» آقای جهان شود
اگر «پاپ» دست همهی ملاها را ببوسد
اگر «شما» تخم همهی «بالایی» ها را دستمال کنید
اگر «چاوز» انشاءالله گویان
کون «احمدینژاد» را بلیسد
و - حتا-
اگر «مارکس» از گور خویش برخیزد
و فرمان آتش بس دهد
من تجدید نظر نمیکنم
من
از همینجا
از راهروهای تنهاییام
و از تاریکترین نقطهی تبعیدم
با همهی پابرهنگان
با همهی گرسنگان
با همهی آوارگان
با همهی تنفروشان
با همهی مادران
و با زنان
با زنان
و با زنان
تجدید عهد میکنم
که تا در بر این پاشنه میچرخد
در نگاهم به جهان
«تجدید نظر» نکنم
مینا اسدی – پاییز دوهزار و شش - استکهلم
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۳/۱۲
۱۳۸۶/۰۲/۰۳
کانون وبلاگ نويسان ايران، پنلاگ، از همه سازمانها و نهادهای حقوق بشری تقاضا دارد، با توجه به شرايط نابسامان امنيتی در عراق، احتمال وجود توطئه از سوی دستگاه امنيتی نفوذی جمهوری اسلامی ايران در عراق برای بازگرداندن کيانوش سنجری به ايران، کارشکنی مقامات مسئول پناهندگی و يا هرگونه خطر ديگری در روند پناهندگی ايشان، به ياری کيانوش سنجری بشتابند.
کانون وبلاگ نويسان ايران پنلاگ
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۱/۲۵
استفان دودوانيون، پژوهشگر فرانسوي که گذرنامه اش در ايران توقيف شده و از خروج او از اين کشور جلوگيري شده بود سرانجام اجازه يافت از ايران خارج شود و گزارش شده که قرار است فردا (سيزدهم آوريل) ايران را ترک کند.
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۶/۰۱/۰۷
۱۳۸۶/۰۱/۰۳
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۵/۱۲/۲۹
۱۳۸۵/۱۲/۲۷
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۵/۱۲/۲۲
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۵/۱۲/۱۹
۸ مارس روز جهانی جنبش زنان است؛ جنبشی که در راه آزادی بيان و برقراری حقوق انسانی زنان مبارزه کرد، قربانی داد و توانست نام خود را در تاريخ جهان ثبت کند!
کانون وبلاگ نويسان ايران- پنلاگ اين روزرا گرامی میدارد و از جنبش آزادیخواه و برابری طلب زنان جهان و به ويژه زنان ايران پشتيبانی میکند.
كانون وبلاگ نويسان ايران درآستانهی اين روز بزرگ توجه انجمنها و نهادهای جهانی مدافع حقوق بشر را به پايمال شدن مداوم و برنامهريزی شدهی حقوق زنان در ايران جلب می کند و خواستار نابودی هرگونه خشونت دولتی و غيردولتی عليه زنان در قوانين زن ستيز در ايران است.
دستگيری دهها تن از کوشندگان جنبش زنان و از جمله وبلاگ نويسانی چون پرستو دوکوهکی و آسيه امينی در تجمعی مسالمتآميز اعتراضی در برابر دادگاه انقلاب، نمونهی آشکار ستيز با برابری حقوق زنان و مردان و وجود ارادهی سرکوب فعاليت و مبارزه برای رفع قوانين تبعيضآميز زنان در ايران است. اين گردهمايی که همزمان با دادگاه گروهی ازکوشندگان حقوق زنان و در واکنش به شدتگيری فشارهای امنيتی و احضارهای متعدد زنان برپا شده بود، مورد حملهی نيروهای سرکوبگر حکومتی قرار گرفت و بازداشت نزديک به سی و سه تن از زنان را درپی داشت.
درعرصهی جهانی نيزکشته شدن يكی از وزرای زن استان پنجاب پاكستان به دليل نداشتن پوشش اسلامی توسط افراد مسلح و تجاوز به زنان زندانی بخصوص در زندانهای عراق توسط نيروهای دولتی نمونههای ديگری از عدم آزادی زنان در بخشهای گستردهای از جهان متمدن امروز است.
کانون وبلاگ نويسان ايران–پنلاگ ۸ مارس روز جهانی زن را به همه زنان و کوشندگان اين جنبش شادباش می گويد و با محکوم کردن هرگونه تبعيض جنسی و نابرابری حقوق زنان با مردان خواهان آزادی بیدرنگ زنانی است که تنها گناهشان مبارزه درراه حقوق زنان است.
كانون وبلاگ نويسان ايران – پنلاگ
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۵/۱۲/۰۳
طبق اخبار منتشر شده در رسانههای گروهی احمد باطبی نويسنده وبلاگ احمد باطبی به دليل فشارهای روحی و رفتار نامناسب مقامات در زندان اوين دچار تشنج و حمله مغزی شده و به مدت سه ساعت در حالت کما به سر برده است .برخی منابع از انتقال او به بيمارستان نامجهز شهدا تجريش خبر داده اند.
سال گذشته دو زندانی سياسی اکبر محمدی و ولیالله فيض مهدوی در اثر اعتصاب غذا و عدم رسيدگی مقامات زندان جان باختند.
کانون وبلاگ نويسان ايران (پنلاگ) خواستار اقدام فوری همه فعالان و سازمانهای حقوق بشر برای آزادی احمد باطبی و انجام معالجات لازم تحت نظر خانواده او میباشد.
کانون وبلاگ نويسان ايران (پنلاگ) از همه اعضای خود و ديگر وبلاگنويسان دعوت میکند به هر طريق ممکن اعتراض خود را به ادامه بازداشت احمد باطبی بيان کنند.
کانون وبلاگ نويسان ايران(پن لاگ) توجه شورای حقوق بشر سازمان ملل و اتحاديه اروپا را نسبت به نقض سيستماتيک و وحشيانه حقوق بشر و وضعيت وخيم زندانيان سياسی در ايران جلب میکند و از آنها میخواهد که ادامه عضويت ايران در سازمان ملل را مشروط به رعايت حقوق اوليه انسانی مندرج در اعلاميه حقوق بشر نمايند.
کانون وبلاگ نويسان ايران(پن لاگ)
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۵/۱۱/۲۴
من يک لر بلوچ کرد فارسم، يک فارسی زبان ترک، يک آفريقايی اروپايی استراليايی آمريکايی آسيايی ام ، يک سياه پوست زرد پوست سرخ پوست سفيدم که نه تنها با خودم و ديگران ، کم ترين مشکلی ندارم بلکه بدون حضور ديگران، وحشت تنهايی و مرگ را زير پوستم احساس می کنم .
من انسانی هستم در جمع انسان های ديگر بر سياره ی مقدس زمين که بدون ديگران معنايی ندارم.
احمد شاملو
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۵/۱۱/۲۱
۱۳۸۵/۱۱/۰۵
برای من اصلن مهم نيست
به آن فکر هم نميکنم
که تو کيستی
زنی يا مردی
جوانی يا پيری
پولداری يا فقيری
کمونيست، کافر يا مسلمانی
زرد ، سرخ، سياه يا سفيدی
دکتر، مهندس، نويسنده يا شاعری
وسط ، بالا يا پائينی
عمله ای روزمزد نشسته به انتطار در دکه ای
يا دهقانی که در انتظار بارانی
يا حتی زنی تن فروش
که در گوشه ی چهارراه به انتظاری
برای من اين چيزها مهم نيست
برای من تنها يک چيز مهم است
اينکه تو کجا ايستاده ايی
و چقدر انسانی
کراوات، پاپيون، کت و شلواريا عينک ذره بينی ات
کفش، ريش پرفسوری يا سبيل استالينيت
مد لياس ، موها و آرايشت
اصلن چنگی به دلم نمی زند
داش داشه ی عربی می پوشی يا شلوار فرنگی
لباس کردی می پوشی يا لری
مانتو شلوار می پوشی يا دامن و مينی ژوپ غربی
روسری داری يا نداری
هم
اصلن به من مربوط نيست
من اصلن اين چيزها را نمی بينم
برای من تو برهنه ای
من در خيالم تو را لخت مادرزاد می بينم
نه بيشتر و نه کمتر
و آنچه در برهنگی داری
تو آنی
برای من اصلن مهم نيست
چنگی به دلم نمی زند
رنگ موهايت سيا باشد يا طلايی
چشمهايت سبز باشد يا قهوه ای
قدت کوتاه باشد يا بلند
چهره ات زيبا باشد يا زشت
اصلن به من مربوط نيست
به تو هم مربوط نيست
تو اين چيزها را بدست نياورده ای
از کسی به عاريه گرفته ای
مال تو نيست
برای بدست آوردنش تلاشی نکرده ای
اينها را از مولکول دی .ان. آ. يت گرفته ای
تو به همان راحتی که سياهی
ميتوانستی سفيد باشی
به همان راحتی که زيبايی
ميتوانستی زشت باشی
من اين چيزها را اصلن به رسميت نمی شناسم
از من توقع نداشته باش
تا حد اقل تکليفم با تو روشن نشده
زيباييت را بستايم
قد بلندت را به سرو ناز شيراز تشبيه کنم
و ابروهايت را به کمند عشاق
من در ذهنم همه ی اين چيزها را از تو می گيرم
بدنبال تو و من
من تو را لخت مادرزاد می کنم
من فقط آن چيزی را می بينم
که خود به تلاش ساخته ای
نه بيشتر و نه کمتر
تو آنی
اصلن چنگی به دلم نمی زند
خودت را چگونه می بينی
هنرمندی يا که رهبر اپوزيسيونی!
صاحب سايت ، روزنامه يا تلويزيونی
نويسنده ای ، يا که روشنفکری
نخبه ای از دماغ فيل افتاده ای
يا ناجی ای کشف ناشده ای
چقدر جايزه بارت هست
يا چقدر محرم ايت الله بی بی سی ای
من اين چيزها را اصلن به رسميت نمی شاسم
تو را لخت مادر زاد می کنم
تعداد ثانيه ها و يک يک نفسهايت را می شمارم
ثانيه ها را آنقدر تقسيم می کنم تا به بی نهايت برسد
وتو و خود را
در بی نهايت ثانيه های زندگی جستجو می کنم
اينکه آن ثانيه ها کجا بودی و چه می کردی
اينکه ثانيه های امروزت کجايی و چه می کنی
من ثانيه های ديروز و امروزت را به هم پيوند خواهم زد
و تو را و خود را از ثانيه ها خلق خواهم کرد
و اينگونه
تو را و خود را تحسين خواهم کرد
يا نفرين
رضا شمس
۲۱ ژانويه دو هزارو هفت
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۵/۱۱/۰۲

آبه پير دوست وياور مقاومت ايران بود.
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۵/۱۰/۲۹
حداد عادل معتقد است که چون اين شير ها، زمان انقلاب از سر درمجلس پايين آورده شده، ممکن است بعضی از مردم با بالا آمدن مجدد آنها مخالف باشند.البته به گفته رييس مجلس، عده ای هم نظر دارند که اين شير ها ربطی به نظام شاهنشاهی و طاغوت ندارد.
به همين دليل اگر مجلس مطمْن شود که مردم با نصب مجدد شير های سر در مجلس مخالف نيستند، آنها را به جای اولشان بر ميگرداند. او از رسانه ها خواسته در ميان مردم نظر سنجی کنند.
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۵/۱۰/۲۵

آن يکی به سر قبر جلاد ميرود و برای جنايتهايش دسته گل ميگذارد، ديگری عکس جلاد را در دست ميگيرد تا جهانيان بدانند که تا وقتی پرنسيپ نباشد، چاوز باشی يا کاسترو ويا اورتگا، بايد که کوتوله سياسی مانند مرد هزار تير ويا ملای هزار نيرنگ را در آغوش بگيری.
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
۱۳۸۵/۱۰/۱۷
به آنانی که صفوف مبارزه برعليه جانيان حاکم برميهن را رها می کنند
و به ايران و آغوش دشمنان مردم و آدمخواران عمامه بسر می روند.
از گذشته ها ميگذری
باروياهايی فرسوده
با کتيبه های شکسته
خطوط معوج
ترانه هايی پير و خميده
درخود می غلطی
درحصار قلبی که عشق را از ياد برده است
وزمين را بر آسمان برگزيده است
فرو ميروی
درتابوتی که خود ساخته ای
تابوت ويرانی خاطرات
به فراموش خانه رسيده ای
درانتهای جاده های هشياری
اينک ميخانه ها ترا درانتهای شب درخود محبوس ميکنند
و هوای نيالوده صبح را
از اعماق نفس هايت برميکشند
شب با خرخر تاريکش ترا درآعوش ميکشد
سگان ولگرد بيگانه
با بذاق های چرکينشان
بوسه های ترا ميخرند
و جز ليسه ای از چرکاب نصيب ات نمی کنند
متاسفم رفيق!
ديگر پير شده ای
و خاطراتت چون سلول های مرده پوستت
چروکيده و فرتوت از ذهنت فروميريزند
درشبهای طولانی انقراض
اجساد روياهايت را مرداب های کهنه می بلعند
و درزمستان نوميد سرد
برف برگرده انديشه هايت انبارميشود
فريادهای بی ثمرت را
برگ های خزانی هم به استقبال نمی آيند
باد سردی است که درکوچه وول ميخورد
و هر مسافر خسته ای را ميرماند
صدايت خاموشی ياس آور آخرين پرنده است
که از کوچ جدا مانده است
خرخر تاريک مرگ ترا درآغوش گرفته است
درآرامش بويناک مرداب ها ی تاريک
فرصت ديدار سپيده دمان را از دست داده ای
درکوه اما تند راست و شبانان درکومه ها ميخوانند
افسوس که دربهار ترا نخواهم ديد
تا فصل گلبار کوهساران زنده نخواهی ماند
ترا زمان از ياد می برد
آنگونه که مردگان از خاطرات ميروند
متاسفم دوست قديمی
* توضيح . اين شعررا من قبلا دررابطه با بريده مزدورانی که بطور علنی با جمهوری اسلامی همکاری میکنند و به ايران رفت و آ«د دارند سروده بودم. ديروز که خبر رفتن فريبا هشترودی را هم به ايران و عکس هايش را درکنار رپيس کانون هابيليان درسايت های جمهوری اسلامی ديدم دوباره آنرا در وب لاگم و در سايت طليعه قراردادم.
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::
::